وقتی دیگر مرده‌پرست هم نیستیم

پایگاه خبری گلونی، محمد پورخداداد: ما ملت زنده‌کش مرده‌پرست بودیم. اسطوره‌های خود را در اوج قدرت به خاک می‌زدیم و به محض مرگ آنها، در غم فراقشان آسمان را به زمین می‌دوختیم.

صدها مورد را می‌توان نام برد که در دوران زندگی توجهی ندیدند ولی بعد از مرگ محبوب قلب‌ها شدند. این خصلت از خودبزرگ‌بینی و حسادت می‌آید و اینکه تحمل موفقیت هیچ‌کسی را نداریم. حاضریم برای شکست همکارمان به هر دری بزنیم و هر کار نامشروعی را انجام دهیم.

حتی جهان پهلوانی مثل تختی را چنان در کنج تنهایی بردیم که تا ترک ایران و فشار عصبی و… پیش رفت، ولی حالا سالیان سال است که روی همه درودیوار ورزشگاه‌ها و کتاب‌های ورزشی و سخنرانی سخنرانان از تختی یادی می‌شود.

در دیار ما لرستان نیز همیشه در بر همین پاشنه چرخیده است. بی‌شک رضا سقایی بلندآوازه‌ترین نام موسیقی لری است ولی همین خواننده سه دهه پایانی زندگی خود را در تنهایی، بی‌پولی و بی‌اعتنایی مردمانی گذراند که با “دختر قد بلند” عاشق شدند و با “آسمو” گریه کردند ولی یک احوال‌پرسی ساده از او را دریغ کردند.

اما نکته اینجاست که آن خوی مرده‌پرستی ما هم کمرنگ شده‌است. به‌یاد داریم که در تشییع رضا که به نظر می‌رسید باشکوه‌ترین بدرقه در لرستان باشد به جز نزدیکان و عده‌ای نزدیک به دویست نفر کسی حضور نداشت. اگر از خودشیرینی‌ها و سوءاستفاده‌های فرمایشی مدیران دولتی و بعضی نزدیکان که بعد از مرگ سقایی به فکر شناساندن او به مردم شدن! بگذریم دیگر سقایی فراموش شد. چند هفته قبل که در سالگرد این خواننده بزرگ مراسمی ترتیب داده شده بود و تبلیغات گسترده‌ای هم صورت گرفته بود اگر برگزارکنندگان را کم کنیم عده‌ی قلیلی باقی می‌ماند که همگی با خواهش و تمنا و برای پرکردن صندلی‌های مراسم به کنار مزار سقایی آمده بودند.

همین داستان برای ناصر میرزایی که این روزها سالگرد رفتنش بود نیز اتفاق افتاد. فوتبالیستی ملی که اگر نامی فوتبال این شهر و استان دارد قسمت بزرگی از آن را مدیون میرزایی است ولی در اواخر زندگی چنان فشار به او وارد کردند که برای ورزش سر به کوه می‌گذاشت قلب مثل کوهش همان‌جا به شماره افتاد. در تشییع پیکر او نیز جمعیت کمی حضور داشت و بعد از آن هم فراموشی، دستمزد ما بود برای یک عمر تلاش ناصر میرزایی.

انگار ما دیگر مرده‌پرست هم نیستیم. به نظر می‌آید که دچار یک بی‌خیالی مزمن شده‌ایم و هیچ اتفاق گوارا و ناگواری ما را تکان نمی‌دهد. تشییع حمید ایزدپناه و یادنکردن از او هم نمونه دیگری از این موارد است.

این حسادت و خود بزرگ‌بینی ما را نابود می‌کند. در میان چند صد هزار نفر یک نابغه وجود دارد که گاهی می‌توانند یک شهر را نجات دهند. مانند کاری که حمید ایزدپناه با نجات قلعه فلک‌الافلاک کرد. آیا کسی هست که خرم‌آباد را بدون فلک‌الافلاک تصور کند؟

چشم دیدن موفقیت کسی را از اول نداشتیم، حالا به مرده‌ی همدیگر هم اعتنا نمی‌کنیم. حضور در تشییع جنازه یک بزرگ و یا برگزاری مراسم یادبود و معرفی افتخارات و پرونده کاری یک درگذشته به کار او دیگر نمی‌آید ولی می‌تواند قوه حرکتی برای زنده‌ها باشد.
بزرگان خودمان را تا زنده‌اند باید پاس بداریم. اما حالا که چشم دیدن کسی جز خود را نداریم، دست کم وقتی درگذشتند از آنها یادی کنیم، شاید اندیشه و آثار آنها برای ما راهگشا باشد.

همین مقام مرده‌پرستی را هم مفت از دست دادیم!

پایان پیام

کد خبر : 24315 ساعت خبر : 7:58 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=24315
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات