روزنامه که نان و آب نشد هیچ!
پایگاه خبری گلونی، اسماعیل امینی: حالا روزنامه میخوانی که چه بشود؟ روزنامه نان و آب که نشد هیچ، ای بسا که نانِ بسیاری را آجر کرد و نگذاشت آبِ خوش از گلوی روزنامهخوان و روزنامهنگار پایین برود.
چه کار داری به تیترها و تحلیلها و مقالات و گزارشهای روزنامهها، اگر عقلت پاره سنگ برندارد، روزنامه که میخوانی باید بروی به سراغ آگهیها تا ببینی کجا مناقصه و مزایده برگزار میشود؟ ببینی دلالی مسکن و ماشین و تبدیل شالیزارها و باغها به ویلا و شهرک در چه حال است؟ اینهاست که نان و آب دارد، نه خبرهای داغ و تیترهای حرفهای و طنزهای نیشدار.
اصلاً همان محتسب وظیفهشناس هم که ذرهبین به دست، دارد سرنخ توطئه و تبانی را در لابلای نوشتههای روزنامهنگاران جست و جو میکند و روی برخی سطرها خط قرمز میکشد، فکر میکنی کاری به کار دلالها و بساز و بندازها و زد و بندهای مناقصهها و مزایدهها دارد؟
اگر هم به سرت زده که روزنامهخوان و روزنامهنگار باشی، دستِ کم به سراغ بخش فرهنگی و هنری نرو، برو سراغ سیاست که به نان و نوایی برسی.
ای بینوا! منظورم از سیاست، این نیست که کلهات بوی قرمه سبزی بدهد و بروی حرفهای منطقی و درست و حسابی بنویسی و مصاحبههای تحلیلی و دقیق تهیه کنی و با خوش خیالی دنبال اصل مطلب و ریشۀ مسائل وجان کلام باشی.
نه عزیزم! نه برادرجان! من که میدانم عقلت به این چیزها قد نمیدهد که بدانی، سیاست وقتی به درد روزنامه نگار میخورد که نان و آب داشته باشد و آن هم موقع انتخابات و تقسیم مناصب و غنائم است، یعنی در زمان بَرّه کشان و پیچیدنِ بوی دل انگیز کباب و جوجه کباب در محافل و مجامع تبلیغاتی و سیاسی و جناحی و حزبی.
یعنی همان موقعی که دستگاه مشترک مورد نظر در دسترس است و همه مردمی میشوند و مقاماتِ کمیاب و نایاب، به میان مردم میآیند و مسئولانِ گره بر پیشانی و اخم بر ابروها، لبخند میزنند و مهربان میشوند.
در همین دوران کوتاه پیش از هر انتخابات، که مانند دورانِ کوتاه نامزدی، پر از لبخند و شیرینی و مهمانی و حرفهای قشنگ است و نامزدها دست در دستِ هم روی ابرها کاخهای رؤیایی میسازند، طبعاً روزنامه و نشریه هم زیاد میشود، آگهی و رپرتاژ آگهی هم زیاد میشود، حقالتحریر و هدیه و نازِ شست هم زیاد میشود.
من البته خیلی به عقل تو خوش بین نیستم و میدانم الان که سطرهای بالا را خواندهای داری زیر لب غرغر میکنی که: پس تعهد حرفهای و اخلاق مطبوعاتی چه میشود؟! من روزنامه نگارم یا مواجب بگیر و جیره خور این جناح و آن نامزد و آن یکی صاحب منصب؟
برو پدرجان! برو برای عقلت دوا و درمان مناسب پیدا کن که با این طرز فکر به هیچ جا نمیرسی.
هی بنشین و روزنامه بخوان! هی سایتهای خبری را مرور کن! هی یادداشت بردار و تحلیل بنویس و تیتر انتخاب کن! هی مقاله ترجمه کن! هی کارتون و کاریکاتور بکش! شب تا صبح بیدار بمان و صفحه بندی و گرافیک روزنامهات را جفت و جور کن! با همین فرمان پیش برو ببینم آخرش به کجا میرسی؟
عزیز من! اگر آن عقل بی صاحب ماندهات را به کار میانداختی، به جای این همه مطالعه نظریههای ارتباطات و تحصیل و پژوهش و تجربه اندوزی و جان کندن در تحریریۀ مطبوعات، میتوانستی دوسه تا خبر و گزارش تلویزیونی تهیه کنی و با لحن کوچه بازاری و بلکه چاله میدانی، چند تا طعنۀ نیشدار و فحش آبدار به افراد جناح مخلوع و مغضوب حواله کنی و دو سه بار رو به دوربین تلویزیون با چشم و ابرو و لب و لوچهات بازی کنی و بشوی محبوب قلوب و عزیز کردۀ مقامات.
بعد بروی به مأموریت تهیۀ گزارش از لندن، بشوی خبرنگار اعزامی به نیویورک، بشوی خبرنگار مقیم رُم و برلین، یا همراه کاروان ورزشکاران بروی به المپیک، خلاصه سایه به سایۀ بزرگان قدم بزنی و قلم بزنی و سر سفرههای چرب و شیرین بنشینی و دیگر نگران دیر شدن حقالتحریر نباشی و دیگر با فلافلِ خودت پُر کن و بخور، شکمت را سیر نکنی.
نه کسی از تو شکایت کند و نه شبها کابوس تعطیلی نشریه و بیکاری و آوارگی خواب در چشم ترت بشکند.
من که همان اول گفتم به عقل تو امید چندانی ندارم. صد بار گفتم آن لباس ساده و کفش کتانی ارزان قیمت و آن جلیقۀ هزار جیب را نپوش! کت و شلوار بپوش! کفش چرمی براق بپوش! پیرهن بدون یقه بپوش! یعنی شایستگی مدیریتی خودت را به همه نشان بده! حرفی که میزنی یا مطلبی که مینویسی، لازم نیست این قدر ساده و صریح و قابل فهم، باشد.
مزخرف بگو! تا خیال کنند خیلی عمیق حرف میزنی. غلط و آشفته و بی سروته بنویس تا خیال کنند خیلی با کلاس مینویسی. غیر منطقی و کشدار و نامفهوم سخن بگو تا ابهت مدیریتی داشته باشی! گاهی هم بغض کن! سر تکان بده و بگو: خیلی حرفها در سینۀ من است که گفتنی نیست.
با این تمهیدات، تو به آن چشمان تیزبین و آن گوشهای شنوا که دربهدر در پی کشف استعدادهای مدیریتیاند، ثابت میکنی که از هر نظر شایستگی مدیریت داری، آن قدر که حواست به آخرین دگمۀ بیخ گلوی پیرهنت هم هست که حتماً بسته باشد، یادآوری مناسبتها و محکوم کردنها و تبریکها و تسلیتها که به جای خود.
پایان پیام
کد خبر : 27913 ساعت خبر : 8:38 ب.ظ