پول و رقص مرده در تابوت

پایگاه خبری گلونی، علی خضری: نشسته بودیم جلوی تلویزیون و داشتیم آش می‌خوردیم و طبق معمول تلویزیون داشت اخبار پخش می‌کرد. توی اخبار یک گزارشی پخش می‌شد که از بی ‌کیفیتی نوشت‌افزار صحبت می‌کرد. بنده‌خدایی مدادی خریده‌ بود که هروقت می‌تراشید نوکش می‌شکست و یا کسی کیف خریده‌ بود و زیپش در رفته بود یا پاره شده‌ بود و خلاصه به‌قول هادی عامل غوغاکده‌ای بود آن‌جا. بحثشان به‌جایی رسید که آخر سر فروشنده گفت که :” بیبین داااش من، هرچی پول بدی آش می‌خوری. شما دنبال جنس ارزونی، من هم جنس ارزون بهت دادم. یکم سر کیسه رو شل کن جنس خوب ببر ولی گرون‌تر. به‌قول معروف هیچ ارزونی بی‌حکمت نیست.”

به بابا نگاه‌کردم، دیدم همین‌جوری زیرلب یک‌چیزهایی می‌گوید که مفهوم نیست. اول فکرکردم که ذکر می‌گوید و برای سلامتی آن فروشنده صلوات می‌فرستد. اما وقتی به دست‌هایش نگاه کردم و تسبیح را دستش ندیدم، فهمیدم که دارد روح آن‌ها را مورد عنایت قرار می‌دهد. حالا چه‌رنگی؟ نمی‌دانم. این دیگر به سلیقه‌اش مربوط می‌شد.

گفتم: راستی بابا این ضرب‌المثل “هرچقدر پول بدی آش می‌خوری” یعنی چی؟ امروز فقط ۱۰بار توی مدرسه شنیدم.
گفت: یعنی “تا پول داری رفیقتم”
گفتم: بله؟
گفت: ” پول بده روی سبیل شاه نقّاره بزن”
گفتم: نقّاره؟
گفت: ” پول رو روی تابوت مرده هم بذاری برایت ابوعطا میخونه”
گفتم: ابوعطا کیه؟
گفت: ” پولدارها به کباب، بی پول‌ها به بوی کباب”
گفتم: بابا الان مثلا دارید توضیح می‌دهید؟ من که بدتر گیج شدم.
گفت: واقعا متوجه نشدی؟ پس از صبح تا شب توی این مدرسه چکار می‌کنی؟ این‌همه هر روز کاغذ می‌آوری پول می‌بری، چه‌چیزی یاد می‌گیری؟ پس این معلم‌ها چکار می‌کنند؟ اصلا…

دیدم که الان است داغ کند و بالای مدرسه تا پایینش را یکی کند. گفتم: این‌ها که شما می‌گویید را یاد داده‌اند. من فراموش کردم.

گفت: خوب بگو ببینم. چه‌کسی درمدرسه گفت که هرچقدر پول بدهی آش می‌خوری؟
گفتم: چیز مهمی نبود. مثلا ما هنوز معلم ریاضی نداریم و معلم ورزشمان می‌آید و ریاضی درس می‌دهد. وقتی به مدیر گفتیم که چرا این‌جوری است، گفت عزیزان من هرچقدر پول بدهید آش می‌خورید. ناراحتید بروید غیرانتفاعی ثبت ‌نام کنید.
بابا گفت: پس این پولی که برای تقویت پایه گرفتند چه شد؟ شما که دسته هم ندارید، چه برسد به پایه.
گفتم: اتفاقا صندلی‌های کلاسمان هم دسته و پایه‌اش شکسته‌است. ناظم‌مان گفت: همین‌است که هست. هرچقدر پول بدهید آش می‌خورید. ناراحتید بروید پول بدهید غیرانتفاعی ثبت نام کنید.

بابا دوباره داغ کرده‌ بود. همین‌جور که ته کاسه‌ی آش رو درمی‌آورد، صدای اخبار را زیاد کرد.اما زیرلب داشت از همان چیزها می‌گفت. اخبار که تمام‌شد، گفت: آنقدر حرف می‌زنید که نفهمیدیم چی خوردیم. بعد کاسه‌ی خالی‌اش را به مادر داد که برایش پر کند. مادر گفت: آش تمام شد. اگر سیرنشدی، نان و ماست بخور. بابا نگاهی با دل‌خوری به مادر و نگاهی هوسناک به پس گردن من انداخت و گفت: خوب بیشتر درست می‌کردی. مادر که منتظر فرصت بود پیروزمندانه گفت: با چی؟ آنوقتی که می‌گویم پول ندارم و خرجی را بیشتر کن، برای همین موقع است. به‌قول معروف: “هرچی پول بدی آش می‌خوری”

تازه فهمیدم، این که می‌گویند سرعت نور بیشتر از سرعت صوت است، دروغ است. چون قبل از اینکه حرکت دست بابا را ببینم، صدای پس‌گردنی را شنیده و سوزش آن را حس کردم.

پایان پیام

ادامه این داستان دنباله‌دار را اینجا بخوانید.

کد خبر : 55300 ساعت خبر : 2:43 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=55300
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات