ساسانیان چگونه منقرض شدند
ساسانیان چگونه منقرض شدند
به گزارش پایگاه خبری گلونی، شاهرخ مسکوب نوشته است: در روزگار ساسانی، آزادی آشکار فقط از آن شاه بود و قدرت پنهان از آن موبدان که شاهی را میآوردند و شاهی را میبردند (یا به کشتن میدادند). همدستی اینها یک چند، مایه شکوه و جلال شاهنشاهی و گسترش ایرانشهر بود، اما پس از چندی از فساد قدرت شاهان و خشکاندیشی موبدان، حکومت احکام شرعی، زجر و آزار دگراندیشان ـ نسطوریان و مانویان و بوداییان و مزدکیان…ـ و سرانجام توطئههای درباری و کشت و کشتار و هرج و مرج، دین و دولت هر دو فرو ریخت.
تنها نگاهی به کتابهایی چون «وندیداد»، «شایست ناشایست» و «روایت پهلوی» نشان میدهد که تسلط احکام عجیب بر زندگی روزانه، تؤام با نظریه « داد» در اندیشه و «بیداد» در عمل، ناگزیر به چه بنبست اجتماعی و فرهنگی انجامید.
«داد» به منزله آرمان شهریاری، دستگاه «اخلاقی ـ سیاسی» سامانمند و کهنی بود بازمانده از گذشتههای دور و ناسازگار با ساختار اجتماعی ساسانی. ساسانیان چگونه منقرض شدند.
تناقضی که اینگونه میان پندار و کردار جامعه پیدا شد، در نهایت آن را در جان و تن دوپاره ساخت و جامعه ساسانی را دچار انفجار کرد.
شکست اندیشه یا آرمان «داد»، شکست فکری یک تمدن بزرگ بود. تمدنی که با تلنگر اعراب یک سره فرو ریخت.
در اجتماع ساسانی، با دولتی متمرکز، دستگاه دیوانی، سازمان کشوری، ارتش و نظام مالیاتی گسترده و نهادهای قضایی و آموزشی استوار… مردم ناگزیر به زیستن در مقام و طبقه و «کاست» خود بودند.
هر کس در تنگنای همان موقع و مقامی که داشت، ماندنی بود و امکان برون جستن از آن را نداشت.
در چنین راه و رسمی، دیگراز«آزادان» دوره پهلوانی خبری نبود. پهلوانانی چون گیو و گودرز جایی نداشتند. آن پهلوانها که در گذشته بودند، همه درگیر چنگال نهادهای اجتماعی گشتند.
بهرامگور در حقیقت رستم این دوره بود. پادشاهی که اراده آزاد داشت. این سازمان اجتماعی منجمد برای حفظ خود نیازمند احکام فقهی بود که بعدها، فقه ادیان دیگر نیز از آنها تأثیر بسیار گرفت.
کانون حکومت پارتها و ساسانیان کنار دجله و فرات بود و اولین مکانی که اعراب نو مسلمان به آن رسیدند و فتح کردند نیز، همان منطقه بود. حکومت عباسی از روی الگوی حکومت ساسانی بنا شد.
ساسانیان چگونه منقرض شدند
تاریخ دوره ساسانیان در شاهنامه، «حماسه» فرهنگ و تمدن است و فردوسی در اینجا بیشتر چون مورخی حکیم زیروبم سرگذشت و چهرههای گوناگون خرد و دانش را میسراید.
بوذرجمهر حکیم، رایزن و وزیر نوشیروان را شاید بتوان بزرگترین «پهلوان» میدان بینش و دانش این دوران دانست.
هرچه در حماسه پهلوانی، «آزادان» در نیرو و نبرد، یعنی در کردار میشکفند و سر میکشند، در حماسه تاریخی، کردار در سخن گل میکند و به بار مینشیند، بهویژه در عرصه جهانداری و کشورداری و حکمت عملی!
تا آنجا که یافتن پاسخ درست و گشودن راز و رمز چیستانها تنها مایه برتری و سرافرازی نیست بلکه در مناظرههای فرستادگان شاهان ـ گاه مانند پیروزی و شکست در جنگ ـ بازنده ناگزیر باید برتری برنده داناتر را بپذیرد و به خواست وی سر فرود آورد.
بدین ترتیب، دو رشته اخلاق از روزگار ساسانی به زمانهای پس از آن رسید. یکی، حکمت عملی که از کلیله و دمنه آغاز شد و با قابوسنامه، سیاستنامه، کیمیای سعادت و گلستان و بوستان ادامه یافت. دیگر، اخلاق نظری که دلمشغول کاربرد ارکان خود نبود چون آن را ناممکن میدید. و این رشتهای بود که فردوسی آغاز کرد و در تاریخ بیهقی و نزد عرفا ادامه یافت و در حافظ به اوج خود دست یافت.
پایان پیام
کد خبر : 56571 ساعت خبر : 8:27 ق.ظ