پرهیز از فساد و انحطاط یا روح پاک کودکی

پرهیز از فساد و انحطاط یا روح پاک کودکی

رضا آشفته: لاسارو نمایشی برگرفته از یک رمان پیکارسک است بنابراین تحت الشعاع پیکره چنین رمانی است و ما را در برابر نابرابری ها و تبعیض های محیط آگاه می سازد که در اسپانیای قرن شانزدهم چنین حال و هوایی پس از کشف آمریکا و بردن ثروت باد آورده به اروپا پیامدش چیزی جزء جنگهای داخلی و خارجی در اسپانیا نبوده است که این خود چنین حال و هوای ویرانگری را تحمیل کرده است.

به گزارش پایگاه خبری گلونی، لاسارو نمایشی برگرفته از یک رمان پیکارسک است بنابراین تحت الشعاع پیکره چنین رمانی است و ما را در برابر نابرابری ها و تبعیض های محیط آگاه می سازد که در اسپانیای قرن شانزدهم چنین حال و هوایی پس از کشف آمریکا و بردن ثروت باد آورده به اروپا پیامدش چیزی جزء جنگهای داخلی و خارجی در اسپانیا نبوده است که این خود چنین حال و هوای ویرانگری را تحمیل کرده است. در آن دوران بیچارگی و فقر بر آن دوران طلایی سیاسی و اقتصادی اسپانیا چیره می شود و حالا همه دچار بدبختی و نگونبختی شده اند.

لاسارو هنوز هم به اقتضای زمانه و ضرورت نقد اجتماعی می تواند ما را متاثر سازد و این خود شاید دلیل قرص و محکمی است برای گزینش چنین متنی که درواقع یک دراماتورژی از آن رمان است، و مسعود رایگان با برگردان آن به پارسی و آوردنش بر صحنه ما را متمایل به درکی ژرف تر از یک وضعیت بحران زده می کند.

پرهیز از فساد و انحطاط یا روح پاک کودکی

پیکارسک سبکی است در ادبیات داستانی که به بازگویی ماجراهای قلاشان یا اوباش می پردازد. خاستگاه اصلی این سبک نوشتار در اسپانیا است. رمان پیکارسک نوعی رمان طنزآمیز است که پیدایش آن به قرن شانزدهم در اسپانیا برمی‌گردد. از آن‌جایی که ساخت کلی این نوع رمان یک سری حوادث مستقل دارد، رمان اپیزودیک (Episodic Novel) هم نامیده می‌شود. در سری حوادث رمان پیکارسک تنها عنصر مشترک، شخصیت رند، دغل‌باز و باهوش واحدی به نام پیکارو است. Picaro و Picaresque از واژه‌ی اسپانیایی Picaresco ساخته شده است. Picaresco هم خود از واژه‌ی Picaro (رذل = rogue) می‌آید. Picaro واژه‌ی اسپانیایی، Picaron معادل انگلیسی آن، زمانی است که نقش پیکارو را یک زن ایفا می‌کند. پیکارو را نسخه‌ی بدل و کمیک آلازون هم می‌توان در نظر گرفت. او خانه به دوش است. گرچه در ظاهر به ثروتمندان خدمت می‌کند، اما در واقع از کار جدی و پر زحمت خودداری می‌کند و با کلاه‌برداری امرار معاش می‌کند. پیکارو شخصیت ایستایی دارد و در سیر حوادث تغییر چندانی نمی‌کند. پیکارو با همه‌ی افراد جامعه تماس دارد و همه – به خصوص طبقه‌ی بورژوا- را با زبانی صریح به طنز می‌کشد.

پیکارسک، داستان قهرمانی از طبقات پایین را تعریف می­کند که در جامعه ای فاسد زندگی می کند. داستان های پیکارسک ترکیبی است از رئالیسم، کمدی و هجو. این داستان ها دارای ویژگی های خاصی هستند که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

معمولا روایت به صورت اول شخص تعریف می شود و به نوعی حالت خود زندگی نامه دارد.

شخصیت اصلی از طبقات پایین جامعه است.

طرح داستانی وجود ندارد و قصه از اپیزود های ماجرایی به هم پیوسته تشکیل می شود.

پرهیز از فساد و انحطاط یا روح پاک کودکی

معمولا تحول خاصی در شخصیت اصلی داستان روی نمی دهد. برجسته ترین اثر در این سبک دن کیشوت اثر سروانتس است اما قدیمی‌ترین نمونه‌ی رمان پیکارسک باقی مانده، مربوط به ادبیات اسپانیا در سال ۱۵۵۳ میلادی، عصاکش تُرمیسی (لازارو یا لاسارو) نام داد که نویسنده‌اش گمنام است. مشهورترین و تأثیرگذارترین نمونه از دوره‌ی باستان در ساتیریکون نوشته‌ی پترونیوس، هجونویس رومی است. در الاغ طلایی نوشته‌ی لوکیوس آپولیوس، نویسنده و فیلسوف رومی قرن دوم میلادی، جلوه‌هایی از این نوع رمان را می‌توان دید. از دیگر نمونه‌های رمان پیکارسک اسپانیایی، با زندگی و کارهای گوزمان اثر ماتئو آلمان، ولگرد سِویلی نوشته‌ی آلفاراچه و سرگذشت بوسکون به تحریر فرانسیسکو کوِدو را می‌توان نام برد. سرگذشت بوسکون داستان زندگی تبهکاری زیرک، بدبین، خشن و فرومایه است.

دیگر آثار برجسته عبارتند از: سرگذشت ژیل بلاس ، کاندید (ولتر)، هاکلبری فین (مارک تواین )، شوایک (یاروسلاو هاشک )، طبل حلبی (گونتر گراس)، نفوس مرده ( گوگول )، بائودلینو (اومبرتو اکو ) و اتحادیه ابلهان (جان کندی تول).

رمان لازارو (لاسارو یا عصاکش ترومسی) نخستین بار در سال ۱۵۵۴ و با نام کامل «داستان زندگی لازاریوی ترمسی و شرح کامیابی ها و نامرادی هایش» همزمان و مستقلاً در سه شهر اسپانیا انتشار یافت. سال نگارش کتاب را صاحب نظران، به دلایل عدیده، از جمله نوع طنز به کار گرفته شده و حوادث تاریخ مورد اشاره، بسیار پیش تر از سال انتشار و بین سال های ۱۵۲۵ و ۱۵۵۰ تخمین می زنند.

لاساروی ده ساله از یک خانواده فقیر و پر جمعیت به گدای متشخصی فروخته می شود تا مادرش شکم دیگر خواهر و برادرهایش را سیر کند و او باید زورگویی و گرسنگی ها را تحمل کند که نظر آن گدا را که در آن روزگاران کار گدایان، فال بین ها و کلاشان و دلالان بسیار گرفته و به ظاهر متشخص می نماید، جلب کند. این همان روال واژگونی است که جامعه درگیر با مال اندوزی و حرص و طمع را دچار چنین برهم ریختگی هایی خواهد کرد که در آن همه چیز منحط و مبتذل و فاسد جلوه کند.

به هر روی در این نمایشنامه نیز خط و خطوط اصلی خرده پیرنگ ها سوار بر آن حالت اپیزودیک رمان است و ما در واقع چندین وضعیت تکرار شونده را می بینیم که در آن ملال و بیچارگی موج می زند اما کودکی باهوش و تیز به دنبال ایجاد دگرگونی است اما نمی داند چگونه از این بدبختی دل بکند. او تا مادامی که گرفتار این کلاشان هست نمی تواند پیش برنده اتفاق نوینی در زندگی اش باشد اما می توان امیدوار بود.

لاسارو دقیقا هنوز هم دلالتی بر نابرابری های رایج در چهار گوشه ی جهان است و این خود به اقتضای چنین فرآیندی می تواند در هر جایی پذیرنده باشد و ماهیت نمایش و اقتضای اجرایی شدنش باید که چنین باشد. البته این همان متنی است که می خواهد ضمن ارائه شکل و ساختار، محتوایی را هم به چالش درآورد که در آگاهی بخشی مردمان موثر افتد. بنابراین ساده و صریح می نماید با آنکه برخی زیر سطرها را نیز بیان می کند.

پرهیز از فساد و انحطاط یا روح پاک کودکی

گروتسک

گروتسک در لاسارو فضاسازی را به نمایش درمی آورد و این خود بیانگر شیوه ای اجرایی خواهد بود. گزینش گروتسک درواقع برگرفته از رمان هست و به نوعی شاید در دراماتورژی و تبدیل آن به نمایشنامه، گروتسکی موثر منتقل و نمودار می شود. بنابراین شناخت گروتسک می تواند در فهم آن ما را بیشتر تحت تاثیر قرار دهد.

گروتسک یک مفهوم هنری و ادبیاتی ‌ست؛ پدیده‌ای که تلفیقی از واقعیت و خیال، یا تناقض باشد. گروتسک می‌تواند وضعیت یا مکان یا موجودی مضحک، متناقض، بی‌تناسب و یا ترسناک باشد. گروتسک، یادآور یک سری از احساسات، مانند احساس دلتنگی، بیم، تنفر، شادی، سرگرمی، هراس و دلهره است که به وسیله نیروی یادآورنده‌اش، به نظر قالبی شاخص و متناقض جلوه می‌کند. گروتسک هم این دنیایی و هم غیر دنیایی است و فراخوانی از واکنش‌های متناقض، محسوب می‌شود.

در قرن نوزدهم، نویسندگانی همچون فردریش هگل۱، ویکتورهوگو۲، جان آدینگتون سایموندز۳ و جان راسکین۴ از گروتسک در هنر و ادبیات به عنوان موضوعی نقادانه بهره بردند. آن‌ها که شیفته خصیصه عجیب به ظاهر شاخص آن شده بودند، به اهمیت فیلسوفانه اجتماعی و نقدکننده آن پی برده و نخستین اقدامات هدفمند و منظم برای تشریح گروتسک را عرضه کردند.

چهار مقدمه‌ی اصلی، محور تئوری کایزر هستند:

  1.  گروتسک دنیایی بیگانه است.

۲- گروتسک به عنوان بیانی از یک نیروی غیرقابل ادراک و غیرشخصی به نظر می‌رسد.

۳- گروتسک بازی با نامعقولات است.

۴- خلق گروتسک تلاشی برای احضار و مقهور کردن ابعاد شرورانه و شیطانی جهان است.

پرهیز از فساد و انحطاط یا روح پاک کودکی

آرتور کلای برو می‌نویسد تنها بخش اول این چهار بیانیه با بخش معرف هنر گروتسک مرتبط است و سه قسمت دیگر بیشتر با وجه اکسپرسیو یا مفهومی آن مرتبط هستند و به واسطه‌ی نقطه نظر هنرمند، گرایش ذهن خودآگاه یا ناخودآگاه که باعث خلق اثر هنری شده، به ما معرفی می‌شود. نقطه نظر کلای برو به خوبی اتخاذ شده، اما فرد همچنین می‌تواند مدعی شود که مخاطب اثر هنری، قادر است این بازیِ به قول کایزر همراه با نامعقولات را تجربه کند و با نیروهای شیطانی نیز مواجه شود. مسلماً این قدرت بر ما تأثیر می گذارد که کایزر بسیار مصرّ است تا آن را درک کنیم. برای کایزر بیان گروتسک بیانی از نوعی بیگانه یا متعلق به جهانی ویران شده است.

بنابراین می توان احساس دلهره را از همان آغاز با حضور داروغه و بردن پدر دزد لاسارو احساس کرد و اینکه مادرش باید شکم او و چند خواهر و بردار کوچکتر از خودش را سیر کند و در این باره تنها راه حل فروختن لاسارو ده ساله به گدای خوشبختی است که به سکه ای ناچیز صاحب این بچه تند و تیز خواهد شد. از آنجا که گروتسک به طور عمومی یک کانسپت یا یک مفهوم است. یک وضعیت هم می‌تواند گروتسک باشد و همچنین یک شخصیت داستانی که ترس یا رعب و یا چندش را در مخاطب برانگیزد؛ استفاده از گروتسک محدود به یک ژانر خاص نیست. بنابراین لاسارو هم لبریز از شخصیتها و وضعیتهایی که می توانند بیانگر لحظات گروتسک باشند چنانچه هر شخصیت بخشی از این رعب یا حالت چندش آور را به فضای نمایش تزریق می کند و به ناچار باید تحمل شود و این خود درنگی است چون داروی تلخ و زهرماری که سخت ترین بیماری ها را مهار و دردها را درمان می کند.

این گروتسک موجود در لاسارو یک فضای متحول کننده را به اذهان تزریق می کند و از طریق القای خشم و خشونت در آمیختگی با طنز می خواهد ما را در ورود و گزینش چنین حال و هوایی واکسینه کند بی آنکه نسخه ای برای چنین منظوری پبچیده شده باشد.

پرهیز از فساد و انحطاط یا روح پاک کودکی

طراحی در نمایش منتزع است و با آنکه به ظاهر خانه ای در دو سوی یک پل به تماشا در می آید اما نوع کارکردش آن را از حالت عادی بیرون می آورد و نوعی برخورد متناسب با فضای انتزاعی یا منتزع از واقعیت در آن متبلور می شود.

به هر تقدیر نمایش مسعود رایگان می خواهد روح یک اثر را نمایان کند و نمی خواهد دلالت های واقعی و عینی را صرفا برایمان گوشزد کند و این خود روال متعارف را درهم می شکند و ما را با واگویه درونی و اکسپرسیونیستی از درون آدمها روبرو می کند. یک کودک که یک تنه با تیزهوشی می خواهد در برابر این همه ستم تاب بیاورد؛ انگار مقاومتش ناشدنی است و در این بازی همواره یک تابوت هم به نمایش در می آید. تلفیق یا ترکیب این عناصر خانه و تابوت هست که می تواند انسان را در مدار مرگ و زندگی به چالش درآورد؛ چالشی که رمزگانی و درونی است و باید که این در یک بازی نمایشی یا همان تئاتر نمایان شود که چنین نیز خواهد شد.

لباس (با طراحی الهام شعبانی) باید بوی کهنگی دهد که فضا برگرفته از قدیم است و در آن نداری ها موج می زند و این نیز با خود پوسیدگی و کهنگی را تدارک خواهد دید. حتی آنانی که اشراف و نجیب زاده هستند در ظاهر دچار این بلاهت و از آن سو کهنگی ناشی از زمانه و فقر شده اند و به ناچار با سیلی سرخ خود را قبراق و همچنان نجیب و بی نیاز نشان می دهد اما اصل مطلب گویای بیچارگی های تحمیل شده است و آنان برخی نیز به شیادی روزگار را سپری می کنند اما طبقات پایین تر به ناچار همان روال کلک و شیادی را پیشه خود می گردانند و جز این هم انگار راهی نیست.

نور (با طراحی کیوان معتمدی)هم باید بازیچه باشد برای نمایان شدن همان روال غیر عادی و آکنده از فضایی که اشباع شده است و برای همین به ناچار عموما تاریکی و تیرگی ها چیره می شود و نور فقط بسترساز بازی است مگر در لحظات پایانی که تابوت باعث بیداری لاساروی ده ساله می شود که اگر کار باشد، او دنیای خود را به زیبایی خواهد ساخت و این مرگ تدریجی که با جریان و روال حقیقی زندگی منافات دارد، باید دور انداخته شود.

گریم (با طراحی امید گلزاده) هم به دنبال بیان چهره های دفرمه و هولناک است و در این فضای غیر عادی و نابهنجار که ذات انسانی به فنا رفته و هیولاوش همه به دنبال منافع و سودجویی های خود برآمده اند چاره ای هم نیست که اینان با چهره های هولناک حضورشان پر رنگ و بارز شود و این ضمن تاثیر بر بازی بتواند حس و حالت ممکن را در فضا بارزتر نماید.

پرهیز از فساد و انحطاط یا روح پاک کودکی

صداسازی ها با افکت و موسیقی (با ساخت و طراحی موسیقی: علی سینا رضانیا) چیزی بین کمدی و ترس و دلهره را به تماشا می گذارد. خواه ناخواه در اینجا هم گروتسگ مهم جلوه می کند و هم القای فضا به دلیل بازتاب شهودی اصل و اساس پیکره این اجرا خواهد شد. بنابراین موزیسین ها بر آن هستند تا از آن بالای خانه که جایگاه زیرشیروانی را تداعی می کند اعتراض خود را بر این شرایط حاکم و وضعیت ستمگرایانه وارد بر دنیای لاساروی ده ساله اعلام کنند. به هر تقدیر شوخی هم هست که همواره صدای شیشکی شیپور به صدا در می آید که آدمها را متوجه تناقض حضورشان خواهد کرد که درواقع دارند به اوضاع گند می زنند.

بازی

بازی ها به شیوه ی تیپیکال ارائه می شود؛ می دانیم که هیچ شخصیتی با آن تعاریف شخصیت پردازی در وضعیت حضور ندارند و بلکه هر یک نمایندگی می کنند طبقه یا بخشی از طبقات اجتماعی را و به همین سادگی بازیگران نیز در بازنمایی نقش همان شیوه تیپیکال و اغراق آمیز را ترجیح داده اند. شاید این طور بازی کردن اشکالی نداشته باشد که تحقیقا نیز ندارد اما جالب تر اینجاست که دیگر بازی های اغراق آمیز هم به شیوه ای معتدل تر ارائه می شود و یک بازنگری نوین در این رفتارها شده است و دیگر ضرورتی بر اغراق بیش از حد نیست. شاید زمانه تلفیق کردن هاست دیگر آن نگاه های تک سویه و تک ساحتی به کنار گذاشته شده است و حالا دیگر برآیند نگاه ها برای اجرایی شدن یک نمایش موثر و پذیرنده تر جلوه می کند.

سمیه برجی سن و سالش نسبت به آنچه باید بازی کند، بالاست اما طوری بازی می کند که ده سالگی و پسرانگی و شیطنت هایش نمود بیشتری بیابد اما هنوز هم نیازمند گرما و انرژی بیشتری است که بشود که این نقش را باورپذیرتر القاء کرد.

کامبیز امینی در چند نقش بازی می کند و این کوتاه بودن و تعدد نقش ها می طلبد که به ناچار برای ورود و خروج از نقش به اقتضای موقعیت، بازی اش را تیپکال کند و در اینجا او نقش پدر، گورکن و نجیب زاده را بازی می کند. او برای این نقش ها به دنبال تمایزهای بسیار آشکار و گاهی نیز اغراق آمیز برآمده است. شاید پذیرندگی بازی او در همان وجوه آشکار تمایزها لازم باشد اما اغراق ها بازی اش را از حالت معمول بیرون می آورد و همان بهتر که به حالت طبیعی تر نقش ها توجه نشان دهد. به هر روی او بازیگر توانمندی است و می تواند به راحتی توجه ها را به بازی و نقش آفرینی اش جلب کند و این خود ناچارا می طلبد که اغراق برای او اصلا کارساز نباشد.

فروغ قجابگلو نیز در نقش مادر و زن فال بین یا جادوگر حضور دارد و در زمینه مادر انگار از سر ناچاری باید که از یکی دل بکند تا بقیه را سیر نگه دارد. اما در نقش آن جادوگر که می خواهد دیگران را سرکیسه کند و در این زمینه حتی موفق می شود، از داروغه که با  او همدستی کرده تا مردی ساده لوح را سرکیسه کند، می گذرد و این دور زدن بازی اش را زیباتر می کند چون این روال خیلی عادی بازی می شود اما کمی اغراق در رفتار بیش از حد انتظار هست که بهتر است، تعدیل شود چون دیگر مخاطب با چنین روالی سر سازگاری ندارد و البته در خود تئاتر نیز از آن اصلا استفاده نمی شود مگر بنابر ضرورتهایی که نقش و بازی می طلبد.

بانیپال شومون نیز در نقش داروغه و نابینا بازی می کند. در اولی چندان برجسته نیست اما در نقش نابینا تا حد زیادی با گریم و بازی با چشمهایی که از حدقه درآمده و سفیدی آن معلوم هست و همچنین صدایی خشن و رفتارهایی دور از شان انسانی می تواند نقش را برجسته سازی کند.

بقیه بازیگران نیز به درستی هدایت شده اند که نقش هایشان را برای چنین منظوری که در آن فضایی غالب شود، بازی کنند. کارگردان کوشیده این بازی ها یکدست و درست باشند و دیگر هنرجوی بودن در این روال چندان مشهود نیست. شاید مشق کردن های درست باید که چنین نتیجه ای را به همراه داشته باشد.

پرهیز از فساد و انحطاط یا روح پاک کودکی

می توان از مسعود رایگان همچنان انتظار داشت که در صحنه متفکر باشد و این به دلیل آموزه های درستش در تئاتر سوئد و اروپای غربی است که از او هنرمندی متعهد به اجتماع و اصیل نسبت به هنرمندی اش ساخته است.بنابراین رایگان اهل شعر دادن و نسخه پیچاندن نیست اما بی واسطه و در اتکای به شکل و شیوه اجرایی داشته هایش را تبدیل به بازتابی قابل تامل کند. شاید او بتواند با متون ایرانی نیز چنین حال و هوایی را بهتر نمایان کند اما هنوز هم اصرار دارد که متون ترجمه را به صحنه بیاورد.

در لاسارو او می کوشد ساختار و شیرازه کار را مبتنی بر زیبایی شناسی قابل درک همراه کند اما از آن سو نیز هیچ غفلتی در میان نیست که این ساختار توجیه گر بسیاری از مسائل و مصائبی باشد که انسان امروز هنوز هم با آن دست و پنجه نرم می کند.

پرهیز از فساد و انحطاط یا روح پاک کودکی

منابع:

آدامز، جیمزلوتر؛ یتس، ویلسون؛ (۱۳۹۴)، گروتسک در هنر و ادبیات، برگردان: آتوسا راستی، تهران: نشر قطره، چاپ دوم.

دکترمحمدرضا اصلانی (همدان) رمان پیکارسک، راسخون، پنجشنبه، ۱۴ بهمن ۱۳۹۵٫

فاطمه راستی یگانه، جستاری در گروتسک، مجله صحنه، شماره ۶۹٫

عزیز حکیمی، گروتسک در ادبیات و هنر، سایت نبشت، جمعه ۱۸ دی ۱۳۹۴.

عضو اینستاگرام گلونی شوید و اخبار روز ایران و جهان را دنبال کنید.

پایان پیام

کد خبر : 73090 ساعت خبر : 3:31 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=73090
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات