نقدهای کوتاه و حرفهای درباره فیلمهای جشنواره فیلم فجر
نقدهای کوتاه و حرفهای درباره فیلمهای جشنواره فیلم فجر
به گزارش پایگاه خبری گلونی، علیرضا بهرامی منتقد سینما و روزنامهنگار نقدهای کوتاه و دقیقی درباره فیلمهای سودای سیمرغ سیوششمین جشنواره فیلم فحر نوشته است:
نقدهای کوتاه و حرفهای درباره فیلمهای جشنواره فیلم فجر
کامیون – کامبوزیا پرتوی:
اینکه کامبوزیا پرتوی پس از سالها با یک فیلم در بخش رقابتی جشناره فیلم فجر حضور دارد، خیلیها را کنجکاو کرده بود اما چیزی که دیده شد، انتظارات را برآورده نکرد.
بویژه که فیلم اصرار داشت به داعش و سکانسهایی مربوط به خارج از کشور هم بپردازد که از نظر جلوههای میدانی، طراحی صحنه و میزانسن، کممایه بود.
برگ برندهی این فیلم، بازی سعید آقاخانی است که همانطور که برای بازی در خداحافظی طولانی سعید مؤتمن هم البته درست حدس زده بودیم، احتمالا یکی از نامزدهای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد خواهد بود. گریم بسیار خوب و مؤثری هم داشت.
این فیلم در نقطه قوت سابقهی آقای پرتوری، یعنی فیلمنامه، خیلی قوت نداشت.
یادآور تکرارهایی بود؛ هم یادآور فیلم فراری علیرضا داوودنژاد که پرتوی نوشت و او البته بهتر از کامیون آنرا ساخت، هم یادآور کافهترانزیت خود پرتوی بود و هم حتا یادآور سریال پایتخت تلویزیون. علاوه بر این، در خود فیلمنامه و دیالوگها هم ضعفهایی داشت که آن را کار موفقی نکرد.
ستاره از یک تا پنج: ۳
جاده قدیم – منیژه حکمت:
نقدهای کوتاه و حرفهای
برای این فیلم هم انتظاری وجود داشت که خانم حکمت پس از ۱۰ سال چه فیلمی با چه کیفیتی ساخته است.
نقطه قوت فیلم، پرداختن به معضلی اجتماعی بویژه برای زنان در جامعهی مدرن ماشینی بود.
گذشته از اینکه نیم ساعت فیلم، در تشکیل بنمایه و پیشدرآمد داستان ضعیف بود، از جایی که بحران در داستان فیلم واقع میشود، خودش را یک سر و گردن بالاتر میکشد.
هرچند وقتی خانمها دربارهی خانمها فیلم میسازند، یکی از مشکلات همیشگی، اغراقها و افراط و تفریطهاست.
در این فیلم هم زمانی، شخصیت زن فیلم به اوج بحران روحی رسیده اما چند دقیقه بعد (و در داستان، چند ساعت یا چند روز بعد) به اوج قدرتنمایی یک زن قدرتمند میرسد.
داستانهای تودرتویی هم در حاشیه خط اصلی داستان طراحی شده بود که تقریبا همه بلاتکلف و گذرا، رها شدند. آیا در یک فیلم اجتماعی، به همهی مسائل اجتماعی کشور باید بپرداریم؟
ستاره از یک تا پنج: ۳
فیلشاه – هادی محمدیان:
همینکه در بخش رقابتی جشنوارهی امسال، دو فیلم مستند و یک انیمیشن حضور دارند، گام مهم رو به جلویی است؛ البته به شرطی که کیفیت فیلمها هم خوب باشد.
فیلم فیلشاه در سینمای انیمیشن ما قدمی به پیش است؛ هرچند که هم یادآور چند انیمیشن خارجی است و هم اصرار سازندگان بر ربط دادنش به یک مقطع و واقعهی دینی که یادآور کارتونهای کتابهای دینی دورهی دبستانمان میکند، نقطه ضعفهای بعضا مهلک آن هستند؛ اما در مجموع، اتفاق خوبی است.
ستاره: ۳ بهسمت ۳٫۵
شعلهور – حمید نعمتالله:
تداوم، تکامل و البته بهبود همان فیلم آرایش غلیظ این کارگردان است. داستان و متن بهنسبت یکدستی دارد؛ بویژه در نریشنها؛ اما شخصیتپردازی قابل باور ندارد.
پرداختنش به فضای بهنسبت بکر سیستان و بلوچستان در بطن داستان و نهتنها بهعنوان یک لوکیشن گذرا، قابل ستایش است.
پرداختنش به موضوع اعتیاد و توصیههای اخلاقی مربوط به آن، نرم است و زننده نیست. استفادهاش از همایون شجریان، برخلاف آرایش غلیظ، بیتناسب و گلدرشت نیست. تقطه احیایی است برای بازیگری امین حیایی.
ستاره: ۴
بمب – پیمان معادی:
کارگردان، نوستالژیهای خودش را فیلم کرده که یک خودخواهی میتواند باشد و الزاما به مخاطب ربطی ندارد. البته سعی کرده که نوستالژیهای مشترک را پیدا کند.
از همان بخش ایدهی فیلم کمی شعاری بوده که در پرداخت هم طبعا اینطور شده است.
وقتی کارگردانی به فضای گذشته (اینجا دهه شصت) میپردازد، کار سختی در طراحی صحنه و لباس و غیره دارد. آقای معادی هفت هشت گاف در طراحیهایش دارد که قابل بخشش نیست.
اینکه خانهی دهه شصتی، کنتور و لولهی گاز دارد و در عین حال اهالیاش در صف نفت میایستند، غیر قابل بخشش است و حتا کار را مضحک میکند.
ستاره: ۳ بهسمت ۳٫۵
چهارراه استانبول – مصطفی کیایی:
نقدهای کوتاه و حرفهای درباره فیلمهای جشنواره فیلم فجر
مثل کارهای قبلی این کارگردان، فیلمی برای طبقهی عام مخاطبان سینما و خانوادههاست. درست است که بهنسبت امکاناتش هم پروداکشن قابل قبول برای عام (نه موجه) دارد اما همین رویکر باعث شده دیالوگهای مخاطبپسندش حس نامطلوبی ایجاد کند.
یکی از مشکلات کارگردانان ایرانی، سهلانگاری است. وقتی پروداکشن سخت آتشسوزی انجام میشود اما در طراحی یک ترافیک، گاف بزرگ داریم، جز سهلانگاری غیر قابل بخشش، نیست.
علاوه بر مشکل دیالوگهای شعاری در مواجهه با موضوع فاجعه پلاسکو، اینکه در اوج لحظههای عاطفی و اشکآلود فیلم، کار ضعیف شما را به خنده میاندازد، یعنی تیر خلاص برای فیلم. آشنشانهای این فیلم، «بینهایت بد» کار شدهاند.
انگار فقط سوژه زخمی شده است تا بهنام افرادی ثبت شود. این فیلم هم مثل کارهای قبلی کیایی، به جوانهای طبقه متوسطی میپردازد که میخواهند سعادتمند شوند اما در گرداب وضعیت اجتماعی و بیعدالتیها فرو میروند؛ اما اینبار لحن شعاری هم به آن اضافه شده است.
نقطه قوت فیلم این است که مثل نود درصد فیلمهای ایرانی، بیست تا سی دقیقه به معرفی شخصیتها نمیپردازد و از همان لحظهی اول، مخاطب را به قصه وارد میکند و تا پایان هم همراه فیلم نگهش میدارد.
ستاره: ۳ به سمت ۲٫۵
بانو قدس ایران – مصطفی رزاق کریمی:
نقدهای کوتاه و حرفهای
یک مستند معمولی در سینمای مستند سیاسی و پرتره.
سینمای مستند سیاسی ما ضعیف است و چون از نظر شرایط اقتصادی و نیز بستر فرهنگ عمومی، شرایط مطلوبی ندارد، در معدود اتفاقهای اینچنین، پس از مرگ افراد به معرفی آنها میپردازد که درنتیجه مستند را مصاحبهمحور میکند. مستند مصاحبهمحور با دوربین ثابت هم در جهان امروز جایگاه خوب و مقبولی ندارد.
نقطه جذابیت این فیلم، برخی صحنههای دیده نشده مربوط به امام خمینی و خانوادهاش و نیز آشنایی با شخصیتهایی از بیت امام است که قبلا نمیشناختیمشان.
ستاره: ۳ بهسمت ۲٫۵
لاتاری – محمدحسین مهدویان:
نقدهای کوتاه و حرفهای
بدترین وضعیت برای یک هنرمند این است که بخواهد در کارش فریاد بزند من آنچه که فکر میکنید نیستم.
فیلم آقای مهدویان (کارگردان ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز) هم از این جنس است. معجونی از سینمای ابراهیم حاتمیکیا، مسعود کیمیایی و امثال سعید سهیلی که همگی در این سالها فیلمهای بد ساختهاند. پس معجونش هم طبعا خوب نمیشود.
لاتاری در محتوا فیلم صادقی نیست. نسخهی سینمایی تفکر خاصی در کشور (تفکر از جنس روزنامه کیهان) است؛ هرچند کارگردانش خودش را اینطور نمیداند. این فیلم کلا از نظر محتوا آدرس غلط میدهد و از نظر فنی هم مایهی خوشحالی نیست برای بخش رقابتی جشنواره.
ستاره: ۲
امیر – نیما اقلیما:
خیلی از فیلماولیها، یا تلاش میکنند مانند برخی آثار ایرانی که اخیرا در عرصه جهانی موفق بودهاند فیلم بسازند (مثلا اصغر فرهادی)، یا مدعی ارائهای جدید به سینما هستند، یا ترجیح میدهند فرمگرای محض باشند.
کارگردان فیلم امیر ظاهرا سومین راه را انتخاب کرده است. فیلمی که بیشترین مشکلش در همان پیشقراردادهای ذهنی کارگردان است؛ در طراحی قصه، شخصیتپردازی و نماها و کادرهای نامتعارف، برای فیلمی که قرار است تیره و خسته باشد.
طراحی رنگ و لباس و صحنهاش را هم در همین راستا چیده؛ اما این مهم نیست که چه چیزی در ذهن خالق اثر هنری است، مهم این است که مخاطب آن اثر چه چیزی دریافت میکند. از این منظر، امیر یک پروژه شکستخورده است با بازی شکستخورده میلاد کیمرام.
ستاره از یک تا پنج: ۲ (ضعیف)
خجالت نکش – رضا مقصودی:
با دیدن فیلمهایی چون امیر و خجالت نکش، یک لحظه تردید میکنید که آیا آثار بخش رقابتی جشنواره فیلم فجر را میبینید؟
کنجکاو میشوید که در اکرانهای عمومی، فیلمهای بیرون جشنواره مانده را ببینید تا دریابید آیا واقعا سطح سینمای ایران به این درجه از نزول رسیده است که اینها منتخبان آن هستند.
از آقای مقصودی که سالها فیلمنامه نوشته بود و بابت “لیلی با من است” هم سیمرغ گرفته بود، انتظار بیشتری بود.
البته توجه او در پرداختن به بلاتکلیفی مردم ایران در زمینهی شعارهای “دو بچه کافیست / نیست” قابل توجه است اما متن ضعیف، قصهی ناتوان، بازیهای ضعیف بویژه در نقشهای غیراصلی، از آن در مجموع یک اثر ضعیف پدید آورده است.
باز هم این بحث همیشگی که مرز طنز و فکاهه کجاست؟ فرق فیلم سینمایی با سریال تلویزیونی چیست؟
بلاهت در سینما و ادبیات طنز چه جایگاهی دارد؟ فیلم مورد بحث ما در مواجهه با این بحثها، یک شتر-گاو-پلنگ تمامعیار است.
ستاره: ۱٫۵ (نیم ستاره فقط بهخاطر اینکه گروهی گرد هم آمدهاند، زحمت کشیدهاند و فیلمی ساختهاند.)
بهوقت شام – ابراهیم حاتمیکیا:
یک فیلم متوسط از جنس سینمای حاتمیکیا؛ بر همان مداری که از فیلم “از کرخه تا راین” تاکنون در کلیت آثارش پیموده است.
این فیلم عملا ارتقاءیافتهی فیلم «چ» و از منظرهایی، کپی «بادیگارد» است؛ پس، از ایرادهای همانها هم رنج میبرد. نه تصویری که از داعش ارایه میکند بر هدف احتمالی اولیهی آن منطبق است، نا با تقدیمش به شهیدان حرم، نسبتی عینی دارد.
فیلم البته از نظر جلوههای ویژه میدانی بهنسبت آثار قبلی موفقتر است اما درنهایت ما را به فیلمهای ۴۰ سال پیش غرب (غازهای وحشی و…) نزدیک کرده است.
یکی از ایرادهای آثار حاتمیکیا، دیالوگهای سطحی و غیرمنطقی، بویژه در مباحثههای کلامی است. اینها نشاندهندهی بیگانگی کارگردان با ادبیات داستانی است
این بیگانگی در اتصال حلقههای محتلف داستان و نیز گفتوگوها، خود را بهوضوح عیان میکند. اوج این ضعف اتصال و ارتباط منطقی در فیلم بهوقت شام، در جمعبندی و پایانبندی داستان است. نحوهی شهادت بابک حمیدیان در پایان فیلم، اصلا برای مخاطب توجیهپذیر نیست، از طرفی هم فیلمساز با سیری که برای داستانش انتخاب کرده بود، چارهی دیگری پیش رویش نمیدید.
فیلم آقای حاتمیکیا از هر لحاظ بلاتکلیف است؛ حتا از نظر موسیقی.
ستاره: ۳
مغزهای کوچک زنگزده – هومن سیدی:
نقدهای کوتاه و حرفهای
تماشای فیلم کارگردانی چون سیدی بدون پیشفرض احتمالی ذهنی تقریبا غیرممکن است.
او نشان داده که به رویکردهای مدرن در قصهپردازی و نیز فضاهای داغی همانند فیلمهایی که در سینمای برخی کشورهای آمریکای لاتین یا اروپای شرقی میبینیم، علاقهمند است. او نوگرای متفاوتپسندی است که البته حرفی برای ارایه دارد.
با این حال، همینکه به دلایلی، ازجمله نقش و بازی نوید محمدزاده، مخاطب این فیلم خود به خود بهیاد فیلم “ابد و یک روز” میافتد، برای آن لطمه و ضربهی بزرگی است.
در این اثر که بهنوعی نیمهرئال – نیمهانتزاعی است، برخی از شخصیتها اصولیتر پرداخت شدهاند و برخی، خیر. شاید بدترین شخصیتپردازی در نقش فرهاد اصلانی (شکور) نمود یافته است. چهرههای جدید بهنسبت موفقی هم در زمینهی بازی معرفی کرده است.
ریتم فیلم نیز مطلوب و بدون حاشیهپردازی مهلک است؛ اما تا قبل از حدود ۴۰ دقیققهی پایانی. درواقع در بخش دوم، فیلم واقعا نفله شده است. افت قصه، افت ریتم و تاکید بر ارایهی پیامهای اخلاقی – استعاری و تاریخی – حکمی که اوج شعارزدگیاش در نریشن پایانی کارگردان فیلم نمود یافته، فیلم را تلف کرده است.
ستاره: ۳٫۵
امپراتور جهنم – پرویز شیخطادی:
نقدهای کوتاه و حرفهای
مدیران جشنواره باید پاسخگو باشند که چگونه فیلمی با این حد از کیفیت نازل در بخش رقابتی جشنوارهی فیلم فجر حضور دارد؟!
داستان بهغایت ضعیف، بازیگردانی و کارگردانی ناقص، دیالوگهای دم دستی، شخصیتپردازیها و صحنهپردازیهای بعضا نشاط و تاسف آور توامان، درمجموع یک اثر ضعیف ساخته است که از هیچ منظر، قابل بحث هم نیست؛ چه رسد به قابل دفاع بودن.
ستاره: ۱ (ضعیف مطلق)
نقدهای کوتاه و حرفهای درباره فیلمهای جشنواره فیلم فجر
پایان پیام
کد خبر : 79383 ساعت خبر : 2:22 ب.ظ