اینجا هیچ دکلی گم نمی‌شود

«خانمی را می‌شناختم که می‌خواسته با چوب فرش بتکاند که برق گرفت و خشکش کرد. یک لحظه اینجا غفلت کنیم، جانمان در خطر است. ما خودمان بارها مراجعه کرده‌ایم؛ می‌گویند بودجه نداریم. یا خانه‌ها باید از اینجا برود یا دکل‌ها اما ۴۰ سال است وضعیت اینجا همینجوری است. ساخت و ساز اینجا غیر قانونی است و اجازه ساخت نمی‌دهند اما ما که اینجا هستیم چه کار کنیم؟ توان این را نداریم که جای دیگری برویم.»

به گزارش پایگاه خبری گلونی، روزنامه ایران نوشت: «باران اینجا آداب خاص خودش را دارد. در «ملک‌آباد» هر زن و مرد و کودکی می‌داند که وقتی باران می‌بارد، باید یک تکه پارچه خشک دم دست داشته باشد تا جان به در بَرَد. برای آنها باران و برف نوید شادی نیست؛ هشداری است که اگر جدی‌اش نگیرند، نفس‌شان را می‌گیرد. زندگی زیر سایه کابل‌های فشار قوی برق، هر لحظه‌اش بوی مرگ می‌دهد.

دارد نم نم می‌بارد که به ملک‌آباد می‌رسم. محله‌ای در محدوده شهرری؛ از محلات جوانمرد قصاب. دکل‌های بلند برق از دور هم پیداست که مسیری را گرفته و پیش رفته. ملک‌آبادی‌ها نزدیکترین همسایه به دکل‌ها هستند؛ بی‌فاصله. دیوار بعضی خانه‌ها درست چسبیده به دکل است. مثل خانه علیرضا، نوجوانی که در مغازه را قفل می‌زند و می‌آید تا خانه‌شان را نشان دهد. مادر و مادربزرگ، خانه‌اند. خانه کوچکی که روی حیاط نقلی‌اش را با مشمع پوشانده‌اند و دکل غول پیکر به دیوار حیاطش چسبیده.

خانواده ۴۰ سال است در محله ساکن‌اند. کنار آمدن با همسایه ۴۰ ساله هیچ وقت عادت نشده. نه به صدای مدامش عادت می‌کنند و نه به آزارهای همیشگی‌اش.

خانم ولیزاده، مادر علیرضا می‌گوید: «اینجا همه مریض‌اند. خواهر خودم بچه‌اش سقط شد. رفت دکتر گفت به خاطر همین دکل‌هاست. همسایه‌مان تومور مغزی گرفته. آن را هم دکتر گفت به خاطر همین است. برادر خودم ۵ سال پیش سکته مغزی کرد، ۲۷ سالش بود. ما اینجا یک خواب راحت نداریم. حتی روزهای تعطیل از صدای دکل‌ها ۶ صبح بیداریم. مخصوصاً موقع بارندگی، صدای گزگزشان خیلی بد است. آدم می‌ترسد اصلاً. اینجور وقت‌ها مهتابی ببری بالای پشت‌بام همینجوری خودش روشن می‌شود.»

علیرضا از خانمی می‌گوید که رفت پشت‌بام لباس پهن کند و برق خشکش کرد. به غیر از او دو تا پسر دیگر هم بودند که به خاطر برق‌گرفتگی مردند؛ هر دو تا جوان.

زن می‌گوید: «ما سند نداریم، خانه‌هایمان قولنامه‌ای است. می‌گویند چون زیر دکل‌ها هستید اجازه ساخت هم نمی‌دهیم. بروید اداره برق بگویید دکل‌ها را بردارند جای یک طبقه، ۱۰طبقه اجازه ساخت می‌دهیم. اداره برق می‌رویم، می‌فرستند شهرداری. شهرداری می‌فرستد اداره برق. همیشه دم عید و موقع باز شدن مدارس می‌آیند و می‌گویند می‌خواهیم سیم‌ها را زیرزمینی کنیم و باز می‌روند و کاری نمی‌کنند. به خدا اینجا زندگی خیلی سخت است. مریضی و خطرش که همیشه هست، وجهه بدی هم دارد. برای خواهرم قرار بود خواستگار بیاید آدرس دادیم، گفتند شما زیر دکل زندگی می‌کنید؟ مسخره‌مان کردند!»

از خانه علیرضا بیرون می‌آییم. او یکی از خانه‌ها را نشان می‌دهد و می‌گوید: «خانه همان پسری است که ۳ سال پیش مُرد. مادرش از غصه دیگر نتوانست اینجا بماند، رفتند.»

داستان دو جوان فوت شده را همه می‌دانند. یکی‌شان از دکل رفته بوده بالا که کبوترش را بردارد. بچه‌ها داشتند فوتبال بازی می‌کردند که صدای انفجاری را شنیدند؛ صدای ترکیدن. برق پسر ۱۸ ساله را تکه تکه کرده بود. می‌گویند از تنش چیزی نمانده بود که جمع کنند برای به خاک سپردن. پسر دیگر هم جوان بود. برق او را روی پشت بام سوزاند و سیاه کرد. آن هم مال ۴ سال پیش بود. یک نفر هم بوده که برای تعمیر کولرش رفته بوده روی پشت بام و به خاطر برق گرفتگی مرده بود. موقع تعریف کردن از مرگ هم‌محله ای ها، صدای‌شان پر از غم می‌شود.

حدود ۳۰۰ خانوار در ملک‌آباد زندگی می‌کنند. اکثرشان بچه‌های کوچک دارند. وقت تعطیلی مدرسه است و بچه‌ها تک‌تک یا باهم از راه می‌رسند. اینجا مردم به بچه‌های‌شان یاد داده‌اند که وقتی باران می‌بارد، یک تکه پارچه خشک بردارند و با آن در خانه را باز کنند. خودشان هم همین کار را می‌کنند وگرنه جریان برق پرتشان می‌کند. مادری که دست بچه کوچکش را گرفته می‌گوید: «بچه‌هایمان می‌پرسند چرا باید با دستمال در را باز کنیم؟ چه جوابی داریم! باید برایشان توضیح بدهیم که اگر این کنار را نکنید، برق می‌گیردتان. بچه کوچک چه می‌داند این چیزها را. خودمان هم کلافه شده‌ایم. اینجا باران باشد، هیچکس در کوچه نمی‌ماند. همه می‌دانند باید سریع خودشان را به خانه برسانند. سیم‌ها اتصالی می‌کند و خصوصاً اگر رعد و برق بزند، آنقدر صداهای وحشتناکی بلند می‌شود که زهره آدم می‌ترکد.»

سیم‌های قطور، سقف کوچه‌ها را پوشانده‌اند. بعضی جاها به قول خودشان سیم‌ها شکم داده و روی پشت‌بام‌ها رسیده.

«ما اینجا گیر افتاده‌ایم. نه خانه‌های‌مان را کسی می‌خرد و نه خود شهرداری حاضر است کاری بکند. محوطه اطراف ما را پارک و فضای سبز کرده‌اند و ما افتاده‌ایم این وسط. امکاناتی هم بهمان نمی‌دهند؛ می‌گویند در محدوده دکل‌ها هستید. جایی هم نمی‌توانیم برویم. مردم بیشتر کارگر و قشر ضعیف‌اند. اینجا موقعی خانه و محله بوده که اصلاً دکلی در کار نبوده. خانه‌هایی که مال سال ۴۷ هستند، سند دارند. از وقتی دکل‌ها را زدند، دیگر سند ندادند. ما با این شرایط و وضعیت مالی مگر کجا می‌توانیم برویم؟!»

این را مهدی محمدیان می‌گوید. بیست و چند ساله که از همان کودکی در ملک آباد ساکن بوده. می‌گوید: «اینجا خیلی‌ها ناراحتی اعصاب دارند و قرص می‌خورند. به خاطر دکل‌هاست. سرطان هم زیاد است. مگر یک محله چقدر بیمار سرطانی باید داشته باشد؟ الان کوچه پشتی بروید، خیلی هایشان سرطان دارند.»

سارا مرادی یکی از ساکنان کوچه پشتی است، ۵۳ ساله. سرطان سینه دارد. می‌گوید: «چند زن‌ دیگر هم هستند که سرطان سینه دارند. چندتایی هم توی مغزشان غده درآورده‌. چقدر زن‌ها را می‌شناسم که بچه‌شان سقط شده. بچه‌های کوچک هم مریضند. می‌آیند اینجا و از ما فیلم می‌گیرند و می‌روند، اما کسی کاری برایمان نمی‌کند.»

مسیر عبور دکل‌های برق بخش‌های دیگری از محدوده جوانمرد قصاب را هم دربرمی‌گیرد. حتی ساختمان‌های بلند مرتبه‌ای را می‌شود آن طرف اتوبان دید که در مجاورت دکل‌ها قرار گرفته‌اند اما وضعیت ملک‌آباد از همه جا بدتر است. خانه‌ها یک الی دو طبقه‌اند و در نزدیکترین فاصله با دکل‌ها.

علیرضا جهانگیری از دیگر ساکنان محله می‌گوید: «من ۲۰ سال است اینجا ساکن هستم. بارها خبرنگار و کارشناس آمده و رفته و قول پیگیری داده‌اند اما هیچ اتفاقی نیفتاده. بچه‌های ما همه مشکل اعصاب دارند. پرخاشگر هستند و زود جوش می‌آورند. دکتر که می‌بریم و شرایط محل زندگی‌مان را می‌گوییم، می‌گویند همه‌اش مال همین دکل‌هاست. پسر جوانی بود که تا کلاس نهم طبیعی بود و بعدش یکهو مثل دیوانه‌ها شد. انگار فراموشی گرفت. آن هم لابد از عوارض همین است. خانمی را می‌شناختم که می‌خواسته با چوب فرش بتکاند که برق گرفت و خشکش کرد. یک لحظه اینجا غفلت کنیم، جانمان در خطر است. ما خودمان بارها مراجعه کرده‌ایم؛ می‌گویند بودجه نداریم. یا خانه‌ها باید از اینجا برود یا دکل‌ها اما ۴۰ سال است وضعیت اینجا همینجوری است. ساخت و ساز اینجا غیر قانونی است و اجازه ساخت نمی‌دهند اما ما که اینجا هستیم چه کار کنیم؟ توان این را نداریم که جای دیگری برویم.»

آنها نمی‌توانند جای دیگری بروند، از طرفی می‌دانند زندگی زیر دکل‌ها سلامت خود و فرزندانشان را تهدید می‌کند. با این همه امیدوارند شرایطی فراهم شود که از همسایگی با برق فشار قوی رهایی یابند. در این میان یکی از راهکارهایی که عنوان شده بود و به گوش ساکنان محله هم رسیده، این است که خطوط برق فشار قوی به زیرزمین منتقل شود؛ چرا که آثار زیانبار آن بر سلامت شهروندان چیزی نیست که بشود کتمانش کرد.

از جمله کشورهایی که مطالعات گسترده‌ای در این زمینه انجام داده، انگلیس است. بر اساس این مطالعات، قرار گرفتن محل زندگی کودکان در نزدیکی خطوط برق فشارقوی خطر ابتلا به سرطان خون را دو برابر افزایش می‌دهد. بر همین اساس ثابت شد حتی کودکانی که در محدوده ۲۰۰ تا ۶۰۰ متری خطوط برق فشارقوی زندگی می‌کنند، نسبت به کودکانی که در فاصله بیش از ۶۰۰ متری این خطوط سکونت دارند، ۲۳درصد بیشتر در معرض ابتلا به سرطان خون هستند. با این حساب وضعیت کودکانی که در فاصله چند متری خطوط برق فشار قوی زندگی می‌کنند، دیگر معلوم است. تعداد کودکان در ملک‌آباد زیاد است و همین هم مسأله را غم انگیزتر می‌کند.

به دلیل اثرات غیر قابل جبران مجاورت با خطوط انتقال برق فشار قوی بود که شورای شهر پیشین با توجه به ماده ۵۲ برنامه دوم شهرداری تهران درباره تکمیل مطالعات طرح پایلوت تأسیسات مشترک شهری، پیگیر زیرزمینی کردن خطوط فشارقوی در کمیته ایمنی و بحران خطوط انتقال برق شد؛ طرحی که همچنان روی زمین مانده است.

باران کم کم تند می‌شود. تک و توک آدم‌هایی که توی کوچه بودند، به خانه رفته‌اند. حرف‌های زن توی گوشم است که می‌گفت به بچه‌هایمان یک تکه پارچه داده‌ایم تا همراهشان باشد و موقع باز و بسته کردن در دستشان به آهن نخورد. باران ملک آباد، آداب خودش را دارد.»

پایان پیام

کد خبر : 83179 ساعت خبر : 5:58 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=83179
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات