از پیشا کتاب‌شناسی لرستان تا پسا خرم‌آبادشناخت

از پیشا کتاب‌شناسی لرستان تا پسا خرم‌آبادشناخت

مروری بر کارنامه سیدفرید قاسمی در لرستان‌ پژوهی و خرم‌آباد‌شناسی به قلم خود ایشان.

به گزارش پایگاه خبری گلونی، سیدفرید قاسمی در سرآغاز کتاب «سرگذشت خرم‌آباد» نوشته است:

۱۲ ساله بودم که همکاری‌ام با مطبوعات آغاز شد و نگارش‌هایم درباره زادگاهم در مجله‌ها و روزنامه‌های چاپ تهران انتشار پیدا کرد. اکنون از آن روزگار ۳۸ سال می‌گذرد. حدود ۳۳ سال از این حدود ۴ دهه را دور از شهر و دیار به سر برده‌ام. در گستره زمانی یاد شده با وجود همه دشواری‌هایی که در زندگی‌ام پدید آمد، همیشه و همواره، به لرستان پژوهی و خرم‌آبادشناسی اندیشیده‌ام. در سرآغاز این اندیشه‌ورزی، اولویت‌های زمانه راه به سوی دیگری می‌جست. دیارشناسی و زادگاه‌پژوهی متاع بی‌خریداری بود و تا سرحد گناه نابخشودنی پیش می‌رفت. با وجود آن که هیچ حامی، مشوق و همراهی نداشتم؛ بی زر و زور، اما با توکل بر خدا ایده‌های بسیار بزرگی درباره این دغدغه در سر می‌پروراندم.

از پیشا کتاب‌شناسی لرستان تا پسا خرم‌آبادشناخت

نخستین گام لرستان پژوهی

در نخستین گام واکاوی پیشینه‌ها را در دستور کار قرار دادم. شنیده‌هایم از کوشش‌های اداری و ذوقی پیشینیان به دیده مبدل نشد. هیچ سند و مدرکی در میان نبود. پس به فکر برپایی کتابخانه و مرکز اسناد در این زمینه افتادم و هر آنچه درباره لرستان منتشر شده بود، گرد آوردم. با فراهم آوری آثار متناوب پیشینیان دریافتم که لرستان پژوهی تاریخ گسسته‌ای دارد و کتاب‌های اندکی که پدید آمده را می توان ذیل سه سرفصل دید: ۱٫ بخشنامه‌ای و اداری؛ ٢. پایان نامه های دانشگاهی؛ ۳. تفننی و ذوقی. البته بعدها سه شیوه دیگر به لرستان پژوهی افزوده شد: ۱. تخریبی (تقلیدی، تحریفی، تحمیلی، تحمیقی، تفریحی، تبلیغی)؛ ۲. تجاری؛ ٣. تحقیقی (تنویری، عاشقانه و خالصانه).

کتاب‌شناسی توضیحی لرستان

تناوب یاد شده، مرا بر آن داشت به توالی بیندیشم. با خود گفتم باید نهالی کاشت تا در سال‌های آتی به درخت تناوری بدل شود که همه بتوانند در سایه‌سارش قرار گیرند. لازمه نسل‌پروری، نهادسازی بود. اما نه منصبی داشتم و نه توان مالی که بتوانم ایده‌های بلندپروازانه خود را تحقق ببخشم. ولی «نشستن باطل» را برنتابیدم و «به قدر وسع کوشیدم». چون می‌خواستم روشمند و علمی لرستان‌پژوهی را به سرانجام برسانم. پس از تشکیل کتابخانه تخصصی، به برگه‌نویسی برای تدوین کتاب‌شناسی توضیحی لرستان همت گماردم. به جست‌وجو در کتابخانه‌ها و مراکز اسناد پرداختم. در هر کتاب و مطبوعه نکته‌ای درباره لرستان می‌دیدم، اطلاعات کتاب شناختی‌اش را به همراه توضیحی درباره نوشته و شماره صفحه در برگه‌های جداگانه یادداشت می‌کردم. شمار برگه‌هایم که به یک هزار و ششصد رسید، به الفبایی برگه‌ها پرداختم و دردفتری مشغول پاکنویس شدم. نمایه‌هایی هم برای سهولت بازیابی فراهم آوردم. پیش از نمایه‌سازی به این جمع‌بندی رسیدم که این مجموعه خود یک گام برای نسل‌پروری است و می‌تواند برای همه قابل استفاده باشد. پس به فکر انتشارش افتادم.

کتاب‌شناسی توضیحی لرستان خود داستانی دارد. چند سال دوندگی در پی داشت. مدت ها کتاب در دفتر ناشر در تهران خاک می خورد، بعد در خرم‌آباد پیچ و خم دیگری را سپری کرد تا این که چاپ شد و در دسترس همگان قرار گرفت. عزیزان اداره کل فرهنگ لرستان که ناشر کتابشناسی‌ام بودند بی آنکه هزینه حروفچینی را بپردازند، پس از چاپ، زحمت کشیدند و در ازای یک دهه جست‌وجو و تدوین اثر، ۱۰ نسخه کتاب مجانی به نگارنده دادند که سپاسگزارشان هستم. ۸ نسخه از ۱۰ نسخه در خرم‌آباد بین دوستان توزیع شد و با ۲ نسخه کتاب و یک دنیا رضایت به تهران بازگشتم. پس از چاپ کتابشناسی، بعضی از همدیاران و در پی دستیابی به منابع و به خصوص مجله‌هایی بودند که اطلاعاتشان در کتابشناسی توضیحی لرستان به چاپ رسیده بود.

لرستان‌نامه و مفرغ لرستان

از این رو، تا مدت‌ها و مثل همه سه دهه اخیر، ضمن پاسخگویی حضوری به دانشجویان و پژوهشگران همتبار، یکی از کارهایم فرستادن تصویر منابع و آنچه علاقه‌مندان نیاز داشتند به لرستان بود. این خیل بیشمار را که دیدم به این نتیجه رسیدم مجموعه‌ای از مقاله‌های مورد نیازشان را انتشار دهم. کتاب‌های لرستان‌نامه و مفرغ لرستان در پاسخ به این نیاز منتشر شد. همچنین به نظرم رسید که خاطرات زندانیان فلک‌الافلاک را نیز به چاپ بسپارم. اقبال عمومی به این سه اثر مرا بر آن داشت تا در پی زمان مناسب باشم و مجله لرستان‌پژوهی را منتشر کنم تا یک نقطه عطف پدیدار شود و استعدادها به حرکت درآیند؛ بدان امید که پیشینه گسسته به تاریخ پیوسته تبدیل شود. فصلنامه شقایق را یک تنه در تهران به سامان می‌رساندم و برای چاپ به خرم‌آباد می‌بردم. ۴ شماره که از فصلنامه انتشار پیدا کرد و به یکسالگی رسید، داستانی ساز کردند. مدیر کل وقت فرهنگ اصرار داشت که فصلنامه شقایق تبدیل به روزنامه شود. طراحی روزنامه انجام شد. برای شکل و محتوا برنامه‌ای تدارک دیدیم. مدتی را در خرم‌آباد گذراندم تا اینکه شماره صفر آماده شد. خیلی شوق و ذوق داشتم که مشغول آماده سازی نخستین نشریه روزانه لرستان هستیم. اما آنچه برای شماره صفر تدارک دیدم مقبول نیفتاد.

شقایق، لرستان‌پژوهی و کتاب لرستان

به گزارش پایگاه خبری گلونی، قاسمی ادامه داده است: چاره‌ای جز بازگشت به تهران نداشتم. به تهران که رسیدم پس از چند هفته باخبر شدم شماره صفر روزنامه منتشر نشده و وعده انتشار هفته‌نامه داده‌اند. هفته‌نامه شقایق که به دستم رسید جز سرمقاله‌ای که برای شماره صفر روزنامه نوشته بودم اثری از سایر مطالب نبود. گفته می‌شد سلیقه‌ام را مدیر کل وقت فرهنگ نپذیرفته و مدیر نشریه نیز از سر ناچاری به حرف وی تن داده‌، بنابراین مجوز دیگری گرفتم و سال دوم مجله با عنوان لرستان‌پژوهی درآمد. اما کارشکنی و سنگ‌اندازی پایان نداشت. از این رو پس از انتشار حدود ۲ هزار صفحه مجله، تصمیم گرفتم کار را با عنوان کتاب لرستان دنبال کنم. مجلد نخست کتاب لرستان را فراهم آوردم و چنین مقرر شد که از مجلد دوم دوستان کار را ادامه دهند. به وعده خودم وفا کردم و مجلد نخست کتاب لرستان منتشر شد. از طرف دیگر مدیرکل وقت فرهنگ بسیار علاقه‌مند بود انتشار مجله لرستان پژوهی از کوشش فردی و سرمایه خصوصی خارج شود و به یک مجله دولتی بدل گردد. پیغام داد که نگارنده به همان شیوه، کار را زیر نظر اداره کل فرهنگ به سرانجام برسانم. سرباز زدم و نپذیرفتم. اما سیاق کار خود را به رابط توضیح دادم، مطالبی برایشان فرستادم و راهنمایی‌هایم را تا به آنجا رساندم که بر لیتوگرافی‌سپاری و چاپ و صحافی مجله‌ای که شبیه به مجله‌هایم تدارک دیده بودند نظارت داشتم. بنابراین شد از شماره دوم خودشان پیگیر کار شوند. مجله‌داری و ادواری‌نگاری چون در تهران و خرم‌آباد متولی پیدا کرد، به فکر ساماندهی دانشنامه لرستان افتادم.

دانشنامه لرستان

مدخل گزینی/ درایه‌نگاری دانشنامه را ظرف یک دهه به پایان برده بودم و آماده نگارش بودیم. مستعدان همکاری را به دفترم در تهران که به سبب راهنمایی دانشجویان و پژوهشگران، تصحیح شکلی و محتوایی و پیگیری نشر آثارشان به تعبیر یکی از دوستان مرکز لرستان پژوهی بود، فراخواندم. بعضی از دوستان بی آن که عنایت داشته باشند دفتری در قلب تهران با کتابخانه‌ای تخصصی برای تحقق این آرزو با هزینه شخصی، بدون یاری و مساعدت این جا و آن جا و همکاری این و آن فراهم آورده‌ام، در همان جلسه‌های نخستین سخن از میزان حقوق شان به میان آوردند. حرف‌های همدیگر را متوجه نمی‌شدیم. یک عاشق در مقابل چند عاقل که منطقی سخن می‌گفتند، حرفی برای گفتن نداشت. پیشنهادم به جمع این بود حال که کار گروهی امکان پذیر نیست بیایید برای جلوگیری از دوباره کاری، لرستان را به ۱۰ حوزه پژوهشی تقسیم کنیم و هر کدام‌مان یک حوزه را به سرانجام برسانیم تا چنانچه سال‌ها بعد کوشش‌های فردی‌مان به نتیجه رسید بخشی از آرزوی‌مان تحقق پیدا کند. بسیاری از دوستان نظرم را پسندیدند. بنا شد خودم خرم‌آباد را بنگارم و دوستان هریک متولی شهرهای دیگر (بروجرد، دورود، ازنا، الیگودرز، الشتر، نورآباد، کوهدشت، پلدختر و …) شوند. جلسه که پایان گرفت هریک از دوستان سراغ کار خود رفتند. از همان لحظه تصمیم گرفتم خرم‌آبادشناسی را با جدیت بیشتری پیگیری کنم. پیشتر تاریخ خرم‌آباد را نوشته بودم. درصدد برآمدم مجموعه ای را با عنوان خرم‌آبادشناسی تدارک ببینم. خرم‌آبادشناسی به دو منظور منتشر شد. یکی آن که مقاله های پژوهشی و گزارشی پراکنده‌ام درباره خرم‌آباد در یک مجموعه بیاید. دو دیگر آن که تاریخ شفاهی‌ لرستان را که پیشتر در فصلنامه شقایق و مجله لرستان پژوهی به انجام رسانده بودم، به تاریخ شفاهی خرم‌آباد تقلیل دهم و مجلدهایی از خرم‌آباد‌شناسی به تاریخ شفاهی زادگاهم اختصاص یابد. در مجموع ۴ مجلد خرم‌آباد شناسی انتشار پیدا کرد که ۲ مجلد به مقاله‌هایم و ۲ مجلد دیگر به تاریخ شفاهی خرم‌آباد اختصاص یافت. خوشبختانه طبق معمول این کار نیز برای دوستان، همشهریان و همدیارانم الگو شد و موج گفت‌وگو را آغاز کردند.

خاطرات من از خرم‌آباد قدیم

نشر خاطرات کهنسالان را نیز در دستور کار قرار دادم. «خاطرات من از خرم‌آباد قدیم» که منتشر شد سرآغاز انتشار یک سلسله کتاب‌های خاطرات شد. مقدمه‌نویسی بر آثار دیگران، نگارش صدها مقاله برای مطبوعات ملی و محلی، راهنمایی دانشجویان و پژوهشگران، اهدا سند و عکس و حتی گاه دست نوشته‌های منتشر نشده خودم به دیگران، ناشریابی و ده‌ها خدمت دیگر همچون پژوهشگرپروری، نویسنده‌پروری، روزنامه‌نگارپروری و حتی سردبیر‌پروری از جمله کارهایم در طی این چند دهه بود. آن‌هایی که اهل حق‌شناسی‌اند به مناسبت و بی‌مناسبت از این که راه را چه کسی به آنان شناساند، قلم به دستشان داد، مقاله، کتاب‌هایشان و نشریه‌هایشان را منتشر کرد، سخن می‌گویند. نگارنده نیز همواره با خود می‌گویم طرح های گوناگون‌ام (پژوهشکده لرستان‌شناسی، دایره‌المعارف لرستان، سالنامه لرستان، کتابخانه و مرکزاسناد لرستان‌ پژوهی، انجمن لرستان پژوهان که اساسنامه‌اش را هم نوشتم و هیأت مؤسس تعیین شد…) اگرچه به روزگار جوانی‌ام وصال نداد اما خوشوقتم که این اندیشه همه گیر شد. گمان دارم به هدف خود رسیده‌ام و کارم سرآغاز حرکتی شد که ده‌ها تن مشغول دنباله‌روی هستند. موقعی که شما یک شمع روشن کردید و دیگران تشویق شدند و هریک شمع به دست در پی شما آمدند و محیط نورانی پدیدار شد، شما اجر خود را برده‌اید و تأثیر خودتان را گذاشته‌اید. دیگر نیازی نیست درجا بزنید. باید طرحی نو دراندازید. عده دیگر را وادار کنید پی نور را بگیرند. جرقه را زده اید، الگو ارایه شده‌، ریل‌گذاری و زمینه‌سازی را انجام داده‌اید، درجا نزنید و به دوباره‌کاری نپردازید.

کتابخانه و مرکز اسناد لرستان‌ پژوهی

میانه سال ۱۳۸۴ مصمم شدم کتابخانه و مرکز اسناد لرستان‌پژوهی را پس از سه دهه گردآوری به خرم‌آباد انتقال دهم. ده‌ها بار، زندگی خود را در تهران رها کردم و به امید این که فضایی را بیابم و مجموعه منتقل شود به خرم‌آباد رفتم. عزیزان درد‌آشنا و دلسوز متوجه نیتم شدند و به نگارش مطالب پیاپی در گرامی نشریه‌های محلی مبادرت فرمودند اما دریغ که «بانگ مرغی برنخاسته و پذیرای این مجموعه غنی که با هزینه شخصی و بی کمک هیچ فرد و نهادی فراهم آمده بود، نشدند. همه تلاش‌ها با در بسته مواجه شد. در آن روزها که به نیت انتقال مجموعه به خرم‌آباد می رفتم متوجه شدم همانند سایر شهرها، زادگاه و دیارم رو به نقطه دیگری دارد. لرستان‌ پژوهی نیز بر اثر فرهنگ حاکم همچون بسیاری از مقوله‌های دیگر، رو به سمت جدیدی نهاده و از نظم و ریتم معمول خارج شده، پس باید رویه‌ای دیگر را در دستورکار قرار داد و به امید این و آن نماند.

«هین توکار خویش کن ای ارجمند/ زودکایشان ریش خود برمیکنند».

دیجیتال‌سازی منابع لرستان‌ پژوهی

به گزارش گلونی، قاسمی نوشته است: ابزارهای نو برای اطلاع رسانی به مدد آمد، مجموعه کتاب‌ها و اسناد لرستان به کتابخانه اسلام‌شناسی و ایران‌شناسی و نشریه‌هایم که یکی از غنی‌ترین مجموعه‌های خصوصی کشور نام گرفته بود به کتابخانه و مرکز اسناد و موزه آستان قدس رضوی هدیه شد. دو کتابخانه یاد شده افزون بر مراعات آداب حفظ و نگاهداری، به سرعت به سمت دیجیتال سازی منابع می‌روند و آنچه که درباره لرستان‌ پژوهی گرد آورده‌ام در فضای وب و بعضی به صورت لوح در اختیار عموم قرار خواهد گرفت. البته ناگفته نماند سرآغاز دیجیتال‌سازی منابع لرستان‌ پژوهی را باید دهه پیشین دانست که مجموعه نشریه‌های قدیم لرستان موجود در مجموعه شخصی‌ام به وسیله اسکنر کتابخانه مجلس تصویربرداری شد و در قالب لوح فشرده در اختیار عموم قرار گرفت. به نکته باید افزود در ادامه تجزیه کتابخانه‌ام ۲ هزار جلد کتاب به کتابخانه کانون بازنشستگان آموزش و پرورش لرستان و هزاران مجلد به ۳ کتابخانه دیگر هدیه شد. لحظه ای که آسوده خیال از عاقبت‌بخیری کتابخانه شخصی‌ام شدم باز هم به گوشه‌نشینی پناه بردم و تصمیم گرفتم به آنچه که نوشته‌ام سروسامان دهم. پیشینه ارتباطات و تاریخ مطبوعات خرم‌آباد را به پایان رساندم. در این میانه چون به کتابخانه‌های بزرگ کشور از جمله کتابخانه مجلس آمد و شد داشتم و اسناد نویافته را می‌دیدم درخواست داشتند شماری از اسناد، استنساخ و تدوین شود. اسناد خرم‌آباد و ۴ کتاب دیگر را برای چاپ به آن کتابخانه سپردم، سرعت و دقت در انجام این کار به چشم چپ‌ام آسیب رساند. با وجود ناراحتی چشم، تعویض پیاپی عینک، استفاده مدام از دارو و به سبب بیماری‌های دیگر که براثر کار مداوم در سه دهه یکی پس از دیگری سرباز می‌کردند، برای این که هزاران برگ پژوهش و نگارش‌ام درباره خرم‌آباد به دیار عدم نرود تصمیم گرفتم به هرشکل تدوین شان را در اولویت قرار دهم. حجم نوشته‌هایم بسیار بود و با هزینه‌های گزاف چاپ و نشر همخوانی نداشت. «من خود به ]دست[ خویشتن دیدم که جانم می رود» چرا که نشستم و آنچه پیشتر نوشته بودم به خلاصه‌نویسی و گاه چشم‌پوشی از نشرش همت گماردم و مجموعه نوشته‌هایم را در سه رده موضوعی، الفبایی و گوناگون جای دادم. آنچه پیش رو دارید مجلد نخست این مجموعه است که سرگذشت خرم‌آباد را در بردارد.

باید این نکته را یکبار برای همیشه یادآور شوم که شهر و دیارم، پایان نامه تحصیلی‌ام نبود منبع درآمدزایی وشغل موظف اداری‌ام نبود. سرگرمی روزگار بازنشستگی‌ام نبود، تفنن‌ام نبود. عشق ام بود. زادگاه دوستی‌ام خود جوش و خصوصی پدید آمد و عمر، وقت و جوانی ام را بر سر آن گذاردم.

علاقه‌ای که نه تنها بابتش از هیچ‌کس دیناری نگرفتم و هیچ‌گاه از امکان دولتی بهره‌یاب نشدم، از درآمدم هم صرف شد. در همه این سال‌ها در مجموع سه سکه نهادهای فرهنگی دیارم مرحمت فرمودند که آن سه سکه هم به دانشجویان با استعداد همشهری‌ام که توان پرداخت شهریه دانشگاه را نداشتند اهدا شد. اکنون در ۵۰ سالگی به روزگار پیشین که نظر می اندازم می‌بینم ۳۳ سال است که از خرم‌آباد دور هستم و بیشترین سال‌های زندگی را در غربت گذرانده‌ام، اما هیچ‌گاه از یاد شهر و دیارم باز نمانده‌ام و آنچه که توان داشته‌ام صرف زادگاهم شده است. اگر هم بیش از این نتوانستم، عذرخواهم و همه را به خدا می‌سپارم.

پایان پیام

کد خبر : 90806 ساعت خبر : 6:27 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=90806
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات