زروان در شاهنامه فردوسی
زروان در شاهنامه فردوسی
یکی از سرچشمههای تنش درونی فردوسی در بینش اوست از خدایی دوگانه: اهورامزدا و زروان. او تلاش میکند این هر دو خدای را در درون خود یکی کند.
به گزارش پایگاه خبری گلونی، شاهرخ مسکوب نوشته است: جهانی که فردوسی ترسیم میکند جهانی است ستمکار، بیوفا و گذرنده، اما تصوری که از خداوند دارد خدایی است نیکوکار، بخشنده و مهربان.
سه تصور از خدا در ذهن شاعر و در کتاب با هم یکی شده است و همین پدیدآورنده تناقض است.
یکی از سرچشمههای تنش درونی فردوسی در بینش اوست از خدایی دوگانه: اهورامزدا و زروان. او تلاش میکند این هر دو خدای را در درون خود یکی کند.
او هر چند زمانخدای (زروان) را نمیشناسد، وارث بینش زروانی فرهنگ زمانه خود است. زروان مقدرکننده بخت، سرنوشت و گردش جهان است، حالآنکه اهورا مزدا راهنمای خویشکاری ما یعنی رسالت دنیوی و اخروی انسان. خود را در دنیا چگونه بسازیم و دنیا را به دلخواه خود چگونه بازسازیم.
تنش میان آفرینندهای دانا، توانا و دادگر که آفریدگار جهانی است بیخرد و ناهوشیار اما ماندنی و نیز بهوجودآورنده انسانی با خرد و هوشیار اما رفتنی.
تسلط ناهوشیاری توانمند (فلک، چرخ، زمان) بر هوشیاری ناتوان (انسان)، همانا بیداد آفرینش است. اگر آفریننده دادگر است، چرا جهانی میآفریند پر از بیداد؟
زروان در شاهنامه فردوسی
و چگونه است که چرخ بیخرد و پربیداد بر خلاف خواست آفریدگارش میگردد؟ پاسخ به این هر دو پرسش محال مینماید و در نتیجه سرچشمه درماندگی اندیشه و حیرت شاعر که در داستان سیاوش، از خود میپرسد:
چپ و راست هر سو بتابم همی
سروپای گیتی نیابم همی
یکی بد کند نیک پیش آیدش
جهان بنده و بخت خویش آیدش
یکی جز به نیکی جهان نسپرد
همی از نژندی فروپژمرد
از اینرو شاهنامه کتاب بزرگ واقعیت است. به همینخاطر رستمها به دست شغادها و سیاوشها به دست گرسیوزها کشته میشوند.
در گیتی گذرای مزدایی و دنیای فانی اسلام، بدی، تاریکی و مرگ فقط همزاد نیکی، روشنی و زندگی نیست بلکه از آنها بسی تواناتر است.
به همین خاطر جنگ با اهریمن سرنوشت دنیا را رقم میزند. در فکر مزدایی چون در اسلام، رستگاری در مینو یا آخرت و هر دو متعلق به عالم بالاست.
در ادب فارسی نیز، بویژه در شعر کلاسیک، درک از جهان همینگونه است. چون این بیت نظامی:
نه زین رشته سرمیتوان تافتن
نه سررشته را میتوان یافتن
و یا نزد رودکی:
شاد زی با سیاهچشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
زآمده تنگدل نباید بود
وزگذشته نکرد باید یاد…
باد و ابرست این جهان و فسوس
باده پیش آر هرچه باداباد
بازمانده تصور زروانی ـ اهورایی به تدریج در ادب فارسی رنگ میبازد و جای خود را به فکر «دهری» میدهد. دهریها کسانی بودند که به کفر و مانویت متهم میشدند.
خیام یا حتی زکریای رازی را از پیروان این اندیشه میدانستند. این تصور از جهان تا به امروز به قوت خود باقی است.
پرسش اما این است که چگونه انسان میتواند از مرگ و تاریکی فراتر برود؟ در گفتار حماسه دیدیم که پهلوان یا قهرمان داستان، به برکت نام بر مرگ چیره میشود و به جاودانگی دست مییابد.
در گفتار آینده خواهیم دید، که شاعر به بهانه سخن مرگ را شکست میدهد.
پایان پیام
کد خبر : 91165 ساعت خبر : 8:21 ب.ظ