آنچه در باب حکمت زندگی میتوان از شوپنهاور آموخت
آرتور شوپنهاور در کتاب در باب حکمت زندگی به نواقص مشهود زندگی بشر میپردازد. به ضعفها و اشتباهاتی که از فرط تکرار به رفتارهای موجه اجتماعی تبدیل شدهاند و گاهی جای آداب معاشرت را نیز گرفتهاند.
پایگاه خبری گلونی؛ سمیه باقری حسنکیاده: به گواه شرححالنویسان و تاریخنگاران آرتور شوپنهاور فیلسوفی بداخلاق و عصبی بوده است، اما این دلیل خوبی نیست برای نادیده گرفتن آموزهها و اندیشههایش پیرامون زندگی.
او در سال ۱۸۵۱ مجموعه ای از دیگاههای فلسفی خود را تحت عنوان ملحقات و متممات انتشار داد. در باب حکمت زندگی یکی از فصلهای این کتاب است.
شوپنهاور در این کتاب به نواقص مشهود زندگی بشر میپردازد. به ضعفها و اشتباهاتی که از فرط تکرار به رفتارهای موجه اجتماعی تبدیل شدهاند و گاهی جای آداب معاشرت را نیز گرفتهاند.
نویسنده در پیشگفتار کتاب می گوید: «در اینجا اصطلاح حکمت زندگی را به معنای ذاتی آن به کار میبرم.
یعنی به معنای این هنر، که زندگی را به گونه ای سامان دهیم که در حد امکان دلپذیر و همراه با سعادت بگذرد، هنری که آموزه آن را می توان فلسفه سعادت نیز نامید.
با این حال، برای اینکه بتوانم طرحی برای زندگی سعادتمند تنظیم کنم، ناچار بودم از مواضع برتر، یعنی مواضع مابعدالطبیعی-اخلاقی، که حاصل واقعی فلسفه من است چشمپوشی کنم.»
جملاتی از کتاب
«غالب مردم بالاترین ارزش را برای نظر دیگران قائلاند و دغدغه آنها بیشتر نظر دیگران است تا آنچه در فکر خودشان میگذرد.»
«هر چه انسان از لحاظ درونی غنیتر باشد، دیگران را تهی مییابد و بسیاری از چیزهایی که افراد عادی را ارضا میکند برای او سطحی و پوچ است.»
«آدمی هر چه در درون خود بیشتر مایه داشته باشد، از بیرون کمتر طلب میکند و دیگران هم کمتر میتوانند چیزی به او عرضه کنند. از این رو، بالا بودن شعور به دوری از اجتماع منجر می گردد.»
«انسان های وحشی یکدیگر را میخورند و انسانهای متمدن، یکدیگر را فریب میدهند.»
«سعدی: بدان که نادان از مصاحبت دانا بیشتر در رنج است تا دانا از مصاحبت نادان.»
«هرکس که تنهایی را دوست نمیدارد، دوستدار آزادی هم نیست، زیرا فقط در تنهایی آزادیم.»
در باب حکمت زندگی به علت لحن روان و محتوای غنی خود برای هرکس که به فلسفه علاقهمند است میتواند بسیار مفید باشد.
پایان پیام
کد خبر : 94160 ساعت خبر : 2:43 ق.ظ