به احترام معلم و حقوق ناچیزش

به احترام معلم و حقوق ناچیزش
پایگاه خبری گلونی؛محدثه عارفی:وارد نمایشگاه که می‌شوم حسابی برافروخته است، رنگ و رویش که به قرمزی می‌زند و خشم در صدایش هویداست. جلو می‌روم و می‌پرسم: چه شده؟ چرا عصبانی هستید؟
نگاهم می‌کند. چهره‌اش با لبخندی شکوفا می‌شود. مرا می‌شناسد. شاگردش بوده‌ام. می‌خندد و می‌پرسد: «تویی که!‌ چطوری؟ شنیدم واسه خودت کسی شدی؟ دلم برای همه‌تان تنگ شده.»
نگاهم از صورتش به روی دفتر‌های قولنامه می‌افتد. با خنده می‌گویم: «آقا همیشه نمی‌گفتید که این‌ها شغل واسطه هستند و دنبالشان نروید بچه ها. ما را با همین حرف‌هایتان مهندس کردید پس حالا خودتان در این مغازه چه می‌کنید؟»
خنده از صورتش محو شد .اثری از خشم هویدا شد. دلم لرزید. لبم را گزیدم. چرا چنین حرفی زدم.

به احترام معلم و حقوق ناچیزش

اشاره کرد به صندلی، نشستم.گفت: همه چیز ممکن است تغییرکند.
اگر بدانی چقدر از نشستن پشت این میز که به هیچ عنوان شباهتی به میزهای مدرسه ندارد رنج می‌کشم.
یک مشکلم همین قضاوت‌هاست کاش آن هنگام که معلمتان بودم یادتان می‌دادم که قضاوت کلی در مورد یک موضوع یا شغل چقدر نادرست است.
میدانی جوان تو نمی‌فهمی زن و زندگی و گرسنگی با هم نمی‌سازند. اصلا کسی نمی‌پرسد و هیچ جا مطرح نمی‌شود، ما معلم‌ها با کدام حقوق زنده‌ایم!
این چندرغاز حقوق که خرج چند هفته هم نیست. آدم نمی‌تواند همیشه در فشار زندگی کند، باید فکری کرد.
من فکرم تا همین جا قد داد و عطای شغل مورد علاقه‌ام را به لقایش بخشیدم شاید بتوان به بالاتر از این هم فکر کرد. تو هنوز هم حال و هوای مدرسه را داری، دلم برایتان تنگ شده است.
بلند می‌شوم که بروم. به حرف‌هایش فکر می‌کنم، کمرم خم می‌شود. فکر کنم می‌شکنم، شکستم؟!
پایان پیام

کد خبر : 104248 ساعت خبر : 1:08 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=104248
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات