مهربانیهای سبدی به اسم سبد کالا
پایگاه خبری گلونی، مهناز نجفی چالشتری: گفتند سبد کالا میدهند.
پا شدیم رفتیم این طرف و آن طرف که بپرسیم و بجوییم که به ما هم میدهند یا نه؟
رفتیم. هم پرسیدیم و هم جوییدیم!
دیدیم هیچ!
پشمک هم به ما نمیدهند. هرچه قسم خوردیم که آقا من حقوقم زیر سه میلیون است. من بدبختی بیش نیستم. که فیش حقوقی خانمم را نشانم دادند!
لامصب ۵ میلیون؟ تو هزار تومن هزار تومن از من میگیری که سر کار بروی و بیکرایه نمانی! ۵ میلیون؟
خلاصه گفتند شما مشمول نمیشوید!
رفتم سراغ مادرم که «مادرم بده بروم سبدت را بگیرم». گفت باید درصف بیاستی. گفتم من عمرم در صف رفته. منی را که نفت و شیر و نون و بنزین و یارانه را صفی گرفتهام و لکلکها در صف انداختندم از ازل، از صف نترسان.
کارتش را گرفتم و جفتکاندازان و شادیکنان رفتم که سبدش را پر از کالا کنم.
با قسم و آیه و سجل ثابت کردم که پسر مادرم هستم و پول را گرفتم و رفتم فروشگاه مربوطه؛
فروشگاه پر بود از قفسههای خالی!
برنج داشتند، تخم مرغ داشتند و روغن! و دیگر هیچ.
رفاه مشتری کجایش بود نمیدانم!
پول به برنج نرسید، روغن خریدم و تخم مرغ و بدین سان اولین حمایت مستقیم از دولت را دریافت کردم.
حس کسی را داشتم که نوازش شده. شاد بودم.
سبد کالا در تاکسی
سوار تاکسی شدم تا برگردم. راننده داشت سر ضرب با آهنگی شکلک در میآورد و از خودش فیلم میگرفت؛ ترمز کرد تخممرغها رفت تو داشبورد.
یکی در میان شکستند!
راننده نگاهی انداخت و برای اینکه بگوید تقصیر او نبوده رو به بیرون فحش داد؛
دنده را یک کرد؛ راه افتاد!
زیر چشمی مرا میدید. گفت کار خودشونه! اینا سبداشون یکیش دسته نداره.
سرم را به شیشه چسبانده و مردم را نگاه میکردم.
معلم ریاضی نمره شش مرا ۶٫۷۵ کرد. پاس نشدم اما فرصت تک ماده که داشتم؛ تخممرغهای مادر را شکستم. ۲۵ صدم از نمره اش افتاد. باید برایش تخم مرغ بخرم؛ و به زنم نگویم که او با خیال راحت ماشین ثبت نام کند.
پایان پیام
کد خبر : 104555 ساعت خبر : 10:53 ب.ظ