پاییز لاکچری تهران بزرگ
سالهاست پنجره را باز نمیکنم
سالهاست که پنجره بزرگ اتاق پذیراییام را باز نمیکنم. پردهای ضخیم جلوی آن کشیدهام. و یک کاناپه بزرگ پشت به پنجره گذاشتهام.
زیرا فکر میکنم آسمان دود گرفته تهران که دیدن ندارد. حداقل با ندیدن منظره دود گرفته و آلودهاش، خوش خیال میمانم به گزارش شاخص کیفیت هوا که اعلام میشود.
اما در این یک هفته پرده را کنار کشیدهام. کاناپه را به سوی پنجره برگرداندهام و منظره پاییز تهران را که در عکسهای لاکچری فضای مجازی مشابهش را میشود دید، نگاه میکنم.
چند سالی است که در مدرسه شاگردانم را میبینم که اول صبح از بوفه مدرسه ساندویچ سوسیس و کالباس میخرند.
در همین چند روز اخیر، بوفه مدرسه عدسی داغ به بچهها داد و خیلی هم خوب فروش کرد.
چند سالی است که خوشحالی بچهها را به خاطر تعطیلی مدرسه به دلیل آلودگی هوا دیدهام و واقعاً درک نمیکردم این الان خوشحالی دارد یا ناراحتی! اما در همین چند روز بعد از مدتها خوشحالی شاگردانم را از بارش باران و تنفس هوای سبک نگاه کردم.
من که کودکی شادی را در تهران سپری کردهام، من که هنوز پرواز کلاغها را غروبهنگام در آسمان تهران به یاد دارم، سالهاست که تهران را به این زیبایی ندیده بودم. به این دلبازی، پاکی و رنگارنگی و یک پاییز لاکچری.
بوی آبان
من که بوی ماه مهر از اردیبهشت و اسفند برایم تفاوت داشت، سالها بود که بوی ماه آبان را نشنیده بودم. اما امسال در هر ثانیه و هر لحظه، در کوچهها بوی آبان ماه جاری بود.
خیلی وقت پیش بود، شاید کودک بودم که شنیدم زیر شرشر باران آرزو برآورده میشود. چند سالی هست که آرزوهای زیادی دارم اما شرشر باران نبود. در این چند روز اخیر زیر شرشر باران آرزو کردم تهران زمستانی گمشده کودکیام نیز بیاید.
پایان پیام
کد خبر : 106206 ساعت خبر : 8:52 ب.ظ