کلاس گذاشتن ما ایرانیها با پراید
بعضی از ماها همیشه و همه جا کلاس میذاریم و فرقی هم نداره برامون. در این مطلب چند نمونه از این کلاس گذاشتن رو با هم میخونیم.
پایگاه خبری گلونی؛ محسن فراهانی: دیدین بعضیها الکی میخوان کلاس بذارن؟ تو عطر فروشی بودم، طرف اومد به فروشنده گفت: عذرمیخوام لطفا یه عطر بدید که مثل زندگیم تلخ باشه بندهخدا فروشنده هزارتا عطر رو داد طرف بو کرد و یارو هی گفت: نه این به اندازه زندگیم تلخ نیست.
آخر سر فروشنده پیرهنش رو داد جلو و گفت این عطر رو بو کنید ببینید خوشتون میاد؟ این رو از بعد از خداحافظی توتی از فوتبال ساختن.
خیلی تلخه. طرف بو کرد و گفت: نه اصلا به گرد پای تلخی زندگی من نمیرسه. فروشنده یه کم فکر کرد و گفت آخه دیگه عطر دیگهای تو مغازه نداریم.
یهو انگار یه چی یادش اومد. با خوشحالی گفت: لطفا پنج قدم برید به سمت چپ. طرف هم پنج قدم رفت به سمت چپ. بعد فروشنده گفت: حالا بو بکشید. طرف هم بو کشید و با خوشحالی گفت: آره این عطریه که میخوام. میشه گفت این عطر به اندازهی زندگیم تلخه. اسم این عطر چیه؟ فروشنده هم خیلی بیتفاوت گفت: عطر نیست. اونجا در دستشوییه.
کلاس گذاشتن بیجا
خب وقتی باکلاس نیستید مجبورید الکی کلاس بذارید؟ کلاس گذاشتن یعنی چی؟
بعضیا با هرچیزی میخوان پز بدن و کلاس بذارن.
طرف ۱۹ ساله پراید داره.
بهش میگم چرا نمیفروشیش یه چی دیگه بگیری؟
میگه: داداش من پول مازراتی رو دارم. منتها ماشین رو دست پراید نیموده.
میگم چیش خوبه مگه؟ میگه: لامصب فندکش خیلی خوب داغ میکنه.
بچه بودیم آبله مرغون گرفت.
گفتم چی شد مریض شدی؟
گفت بدبخت آدم تا بچه است باید آبله مرغون بگیره. برو بگیر اگه نگیری بزرگ بشی بگیری میمیری.
تصادف کرد زد یکی رو کشت.
بهش گفتم چرا مراقب نبودی؟
گفت: داداش تازه خدایی جمعش کردم.
خود طرف هم قبل از اینکه بمیره سرش رو بلند کرد گفت:
ناموسا داداش دمت گرم جمعش کردی. کسه دیگهای بود من همون اول درجا میمردم.
بعد سرش رو گذاشت زمین و مرد.
آخه چرا میخوایید به زور کلاس بذارید؟
طرف تو خونهشون لب به ماست نمیزنه بعد میره کافه ماست و ریحون سفارش میده ۲۳ هزار تومن.
بهش میگی خب این چه فرقی با همون ماست خودمون داره؟
میگه این ماست نیست که! این اسمش لوئیز آلِخندرو دیمیتری پارپاکوفه.
تو خونهشون جوری کته گوجه رو با ولع میخوره که از کنار دهنش مثل آبشار نیاگارا برنج میریزه و دستش رو تا آرنج میکنه تو دهنش جوری که نوک قاشق دست میزنه به تحال و میگه سُک سُک.
بعد میره رستوران چینی، اسپاگتی چینی سفارش میده.
از اینا که با دوتا چوب میخورن.
میخواد کلاس بذاره هرچی زور میزنه نمیتونه بین ماکارونی و بشقاب فاصله ایجاد کنه.
یکی دو بار ماکارونی رو رو پل میبره ولی نمیتونه از رو بشقاب بکنه.
وقتی نمیتونه غذا بخوره این ور اون ور رو نگاه میکنه یه تار مو از سرش میکنه میندازه تو بشقاب و میگه:
اه اه نگاه تو غذاشون مو هست.
وایسا من بشقاب رو ببرم نشونشون بدم تا بفهمن که رضایت مشتری مهمتر از هرچیز دیگهایه.
بعد با بشقاب میره تو سرویس بهداشتی و چهارانگشتی غذاش رو میخوره و با دستمال توالت دور دهنش رو پاک می کنه و میاد بیرون.
کلاس گذاشتن برای چی؟
طرف واشر سرسیلندر پیکان میفروشه بعد تو کارت ویزیتش نوشته واشر سر سیلندر بی ام دبلیو ضربدر سه موجود است.
شب یلدا کتاب حافظ رو برمیداره و عینکش رو به چشمش میزنه و یه صفحه رو باز میکنه و شروع میکنه به خوندن:
آن گه که نمک میزنی و آب به جوشش میرسد باقالی و شوید را به آن میافزاییم.
عینک آفتابیتون رو تو سایه میزنید. قبول.
تو اتوبوس واحد میزنید. قبول. تو مترو میزنید قبول.
ناموسا تو فلافلی چرا میزنید؟ تشعشعات سمبوسه اذیتتون میکنه؟
پایان پیام
کد خبر : 104059 ساعت خبر : 10:30 ب.ظ