سینا شعبانخانی با ترانه هیس حرفهای سیاسی مرموزی میزند
سینا شعبانخانی با ترانه هیس حرفهای سیاسی مرموزی میزند
پایگاه خبری گلونی، نگار فیضآبادی: سینا شعبانخانی با ترانه هیس حرفهای سیاسی مرموزی زده است که در وهله اول، متوجهش نمیشوید. اما شک نکنید مقصود اصلی او دولت و مسئولان است.
هیس!
هیس نمیخواد چیزی بگی
میدونم میخوای بری بهسلامت
خب ترانه با دعوت به سکوت آغاز میشود. حالا عاشق، نهتنها خودش هیچ تقلایی نمیکند بلکه به معشوق هم میگوید «هیس، برو».
هیس، کافی نیست
خوب خودتو نشون دادی
لعنت به تو لعنت به علاقت
لطفاً باور کنید. حقیقت دارد. این یک بیت از ترانه است. چرا فکر میکنید ترانه باید معنی و مفهوم داشته باشد؟
ترانهسرا حق دارد دو، سه جملهای که بعد از دیدن یک کابوس، از دهانش پریده را در ترانهاش بگنجاند و بعد اینتر بزند و بیت بعدی را خلق کند.
اما برویم سراغ تفسیر بیت؛ حالا عاشق، با یک هیس خشکوخالی نمیتواند دقودلیاش را خالی کند. پس او را لعنت میکند.
مواد لازم برای دیوانگی
ایوای از این سکوت سرد از این من بیعار و درد ایوای از این حال من دیوونه
چشمای تو فقط مقصرن چشمای تو منو دیوونه کرد پاشو برو از این دیوونه خونه
یک سکوت سرد، بیعاری، درد و یک ایوای، میتواند حالت دیوانگی را بسازد.
ما تا حالا فکر میکردیم عاشق دارد معشوق را در مسیر فرودگاه بدرقه میکند. آخر خودش گفته بود برو بهسلامت. نگو تا الآن در دیوانهخانه بودهاند. راستی یک جفت چشم یار هم برای دیوانگی لازم است.
سینا شعبانخانی با ترانه هیس حرفهای سیاسی مرموزی میزند
آخه مگه میشه یه جور عوض بشی نشناسمت من
تموم تقصیرارو گردن من یهو بندازی و بگی بدم من
در پاسخ به مصراع اول باید بگوییم بله که میشود. ما در عصر تغییر زندگی میکنیم.
همهچیز خیلی زود عوض میشود. مثلاً همین دولت فعلی. انصافاً یکجوری عوضشده که دیگر کسی، آن را نمیشناسند.
در جواب مصراع دوم هم باید بگوییم این اتفاق هم ممکن است. بارها پیشآمده که مسئولان اشتباه کردهاند، اما همه تقصیرها را گردن مردم انداختهاند.
خب قرار بود تفسیر شعر، فلسفی باشد. اما یکلحظه سیاسی شد و تفسیر بوداری داشتیم. بگذریم…
فازت چیه؟!
برو ولی یادت نره یکی تورو خیلی دوست داره
همونی که قول داده بود هیچ موقع هیچی کم نمیذاره
باید از عاشق بپرسیم «فازت چیه؟!» تا همین چند دقیقه پیش میگفتی برو بهسلامت و لعنت به تو و…، حالا میگویی خیلی دوستت دارم؟
برو ولی هر جا بری آبیه آسمون این دنیا
میخوام نذارم که بری غرور لعنتیم نمیذاره
گویا عاشق در تهران، یا حداقل در کلانشهرهای ایران زندگی نمیکند که بداند آسمان همهجای دنیا آبی نیست. شاید معشوق از هوای آلوده، خسته شده و میخواهد آسمان آبی کشورهای دیگر را ببیند.
درباره غرور لعنتی عاشق هم باید بگوییم غرور لعنتیات یکطرف. اما خدایی هنوز مردد هستی. کاش یکبار سنگهایت را با خودت وا بکنی و انقدر حرفهای متناقض نزنی. با این غرور لعنتیات!
بازهم حرفهای سیاسی
آخه مگه میشه یه جور عوض بشی نشناسمت من
تموم تقصیرارو گردن من یهو بندازی و بگی بدم من
ترانه با هیس و دعوت به سکوت، شروع شد و در انتها با همان ابیات سیاسی، تمام میشود. خلاصه این روزها که ترانه خوب، کم پیدا میشود، قدر این آهنگها را بدانید.
پایان پیام
کد خبر : 114337 ساعت خبر : 4:27 ب.ظ