حرمسرای قذافی و داستان ثریا
به گزارش پایگاه خبری گلونی، بیژن اشتری مترجم کتاب حرمسرای قذافی نوشته است:
«روزهایی که مشغول ترجمه این کتاب بودم مصادف شده بود با اوج گیری جنبش میتو ((# me too ؛ جنبشی که در عرصه فضای مجازی به ابتکار الیسا میلانو، بازیگر آمریکایی، برای حمایت از قربانیان آزار جنسی آغاز شده است.
میلانو با شجاعت تمام پرده از روی جرائم جنسی هاروی واینستین، تهیه کننده قدرتمند سینمای آمریکا، برداشت و از همه زنان و دخترانی که قربانی تعرضهای جنسی شده بودند خواست که بیش از این سکوت نکنند و از ظلمی که بر آنها رفته آشکارا سخن بگویند.
پس از واینستین مردان قدرتمند دیگری، از جمله وزیر دفاع بریتانیا و مدیرعامل شرکت تاکسیرانی اوبر، مجبور به کنارهگیری از مشاغل خود شدند چرا که قربانیانشان به صدا درآمده و دست آنها را به عنوان آزارگر یا متجاوز جنسی رو کرده بودند. و این جریان ظلمستیز همچنان ادامه دارد.
ثریا، شخصیت اصلی در کتاب حرمسرای قذافی، نیز یکی از قربانیان تجاوز جنسی است که خیلی زودتر از الیسا میلانو شجاعت یافته بود دست متجاوز را – شاید بزرگ ترین متجاوز قرن را – رو کند و از تجربیاتش به عنوان یک برده جنسی اسیر در دست یکی از مشهورترین جباران تاریخ برای مردم جهان سخن بگوید.
ثریا که یک شخصیت واقعی است، در این کتاب نقاب از چهره مردی بر میدارد که خود را همچون یک رهبر مسلمان انقلابی به مردم کشورش و کشورهای منطقه جا زده بود. اما واقعیت قضیه این بود که معمر قذافی با توسل به ابزار تجاوز جنسی توانسته بود برای مدت چهل و دو سال بر لیبی حکومت کند.
در این چهل و دو سال صدها زن و مرد جوان قربانی جرائم جنسی این هول انگیز ترین دیکتاتور تاریخ بشر شدند. اما از بین این قربانیان فقط تعداد معدودی جرئت پیدا کردند که دست به افشاگری بزنند و داستانهای خود را حکایت کنند.
رازهای قذافی به دلایلی که در این کتاب به آنها پرداخته شده می توانست تا سالها و دههها یا شاید حتی تا ابد مکتوم بماند. قربانیان از ترس «بیآبرو» شدن در جامعهی سنتی لیبی سکوت اختیار کرده بودند و این سکوتی بود که قذافی با بهرهگیری از آن توانسته بود برای چهل و دو سال به صورت مستمر مرتکب جرائم جنسی شود. اما آنیک کوژان، نویسنده فرانسوی کتاب حرمسرای قذافی، موفق شد تعدادی از قربانیان را به سخن گفتن وا دارد.»
آنیک کوژان در مقدمه معرفی ثریا در کتاب حرمسرای قذافی نوشته است:
«ثریا عصبی بود. شالش را دور نیمهی پایینی صورتش بسته بود و هرازگاه گوشهای از شالش را میگزید. اشک از گونههایش پایین آمد، اما به سرعت اشکهایش را پاک کرد. او گفت:
«معمر قذافی زندگیام را نابود کرد.» ثریا باید حرف میزد. وزن خاطراتش بیشتر از آن بود که بتوان خموشانه تحملشان کرد. او گفت: «زخمهایی دارم»؛ زخمهایی که باعث کابوسهای شبانهاش بودند. و ادامه داد:
«هر حرفی هم بزنم باز هیچکس باور نخواهد کرد من از چه جهنمی آمدهام و چه بر سرم رفته است. هیچ کس حتی نمیتواند تصورش را بکند.»
ثریا با نومیدی سرش را تکان داد و گفت: « موقعی که جنازه قذافی را دیدم که به معرض نمایش عمومی گذاشته شده بود برای لحظهی کوتاهی احساس لذت کردم. اما بعد حس وحشتناکی به سراغم آمد. دوست داشتم زنده بود. دوست داشتم دستگیر میشد و در برابر یک دادگاه بین المللی قرار میگرفت و به خاطر جنایتهایی که کرده بود محاکمه میشد. دوست داشتم پاسخگوی اعمال رذیلانه و جنایتکارانهاش میبود.»
برای خرید کتاب حرمسرای قذافی کلیک کنید
پایان پیام
کد خبر : 96342 ساعت خبر : 8:38 ب.ظ