فرهنگ لرستان سرگردان بین بی‌هویتی و نارسیسم

پایگاه خبری گلونی، علی صارمیان:
یکم:
واژه نارسیسیسم از نام نارسیسوس، یکی از اسطوره‌های یونانی گرفته شده است. نارسیسوس مرد زیبایی بود که مورد توجه بسیاری از زنان بود اما او نسبت به همه آنها بی‌‌اعتنا بود و سبب اندوه آنان می‌شد. برای مجازات او به دلیل بی‌رحمی‌هایش، وی را محکوم به آن کردند که فقط عاشق خودش باشد. یک روز هنگامی که نارسیسوس خم شده بود تا یک جرعه آب از یک برکه بنوشد، عکس خود را در آب دید و عاشق آن شد. در این لحظه بود که دریافت دیگران همان احساسی را که اینک او نسبت به خود یافته، به او داشته‌اند. او نمی‌توانست نگاه از تصویر خود در آب برگیرد، دچار غم عشق به خود شد و در کنار برکه از این اندوه جان داد.
دوم:
اگر نارسیسم یک اختلال است؛بی‌هویتی و خودباختگی اختلالی نیز به همان مقدار خطرناک است. فرد بی‌هویت معمولا در برابر فرهنگ دیگر؛ هویت دیگر یا جامعه‌ای که در آن میهمان است دچار از دست دادن عادات، از دست دادن تصور مثبت در مورد خود و جایگزینی تمام صفات دیگران به جای باورهای خود است. نمی‌دانم این دو اختلال را می‌شود در حوزه فرهنگی عمومی تسری داد یا نه. اما زمانی از اختلال روانی فرد حرف می‌زنیم ،منظور از فرد یک نمونه از افرادی است که دچار این حالات در مقابل فرهنگ همسایه یا فرهنگ میزبان می‌شوند. خوشبختانه در طول تاریخ؛ فرهنگ لرستان بخش قابل اطمینان فرهنگ ایرانی بوده است. بدین معنا که اگر در ایران انسان دوستی، زندگی مسالمت‌آمیز افراد صاحب عقاید گوناگون و تیره‌های فرهنگی مختلف؛ میهمان‌نوازی؛ رافت؛ شاعرانگی و تعمق به عنوان صفات فرهنگ ایرانی محسوب می‌شده است؛ در فرهنگ مردم لرستان این صفات ایرانی برجسته و پررنگ بوده است و لرها به عنوان؛ سرچشمه تغذیه کننده فرهنگ ایرانی محسوب می‌شده‌اند.
سوم:
اما به دلایل بعضا سیاسی؛ بعضی اقوام دچار یکی از این دو اختلال یا عادات شده‌اند. یعنی؛ یا در فرهنگ مادر یا همسایه هضم شده‌اند یا به نبرد و ناسازگاری با فرهنگ ملی یا مادر برخاسته‌اند. گاهی هم این دو وضعیت اختلالی یعنی نارسیسم و بی‌هویتی با هم توام شده‌اند و گاهی به صورت عجیبی یکی از این اختلالات باعث اختلال دیگر شده است. متاسفانه بعضی از فعالان فرهنگی ما بدون توجه به این آسیب‌ها؛ همان راه را برای فرهنگ دیار ما توصیه می‌کنند.
‌از اینکه بگذریم به راستی جوک‌های قومیتی حاصل کدامیک از این اختلالات است. می‌دانم که بسیاری از این جوک‌ها درجریان فرهنگ مادر جریان دارند اما چرا در داخل فرهنگ قوم ما تکرار شده‌اند؟ عصبیت‌ها و اعتراضات غلیظ و ضعیف حاصل کدام اختلال است؟ اصولا چطور می‌شود که در کنار فرهنگ مادر؛ هویت بومی را حفظ کرد. در حدی بالاتر چطور می‌توان فرهنگ یک قوم را به عنوان حد بالا و عالی فرهنگ ملی معرفی کرد. این قطعی است که پیشینه فرهنگی لرستان و تاریخش غرورآمیز است و نشان‌دهنده یک تمدن عمیق در لرستان است. اما واقعا شیفتگی و غرق شدن در یک فرهنگ و احساس رقابت و بعضا کاشتن تخم کینه نسبت به فرهنگ ملی می‌تواند؛ غبار از فرهنگ لرستان بزداید؟ عاشق فرهنگ خود بودن آیا باید به خصوصیاتی مانند خودمحوری و خود برتربینی کاذب برسد؟ علاقه به فرهنگ زادبوم خود لزوما غیرطبیعی نیست و جزء مهمی از وضعیت روحی جمعی هر دیاربه شمار می‌رود. او در عین حال خودشیفتگی آثاری دارد که منجر به احساس وسواس؛ نادیده گرفتن ازسوی دیگران و هر اشاره طنزی را بدون قرینه؛ به خود چسباندن است.
و آثاری همانند متوسل شدن به هر دروغ و خودبزرگ پنداری، نداشتن همدلی با دیگران و نیاز به تایید شدن از طرف دیگران است. نباید نقاط قوت فرهنگ لرستان باعث بیماری نارسیسم فرهنگی شود. البته خودباختگی و هیچ دانستن خود و فرهنگ خود در فرهنگ میزبان هم بیماری دیگری است. وقتی که آثاری چون بی‌شخصیتی؛ از دست دادن زبان مادری و پناه بردن به منحط‌ترین شکل فرهنگ میزبان می‌شود. فرهنگ هیپی‌گری یا سوسولیزم و خشونت‌های بیمارگونه یا سوء مصرف مواد مخدر و عشق هیکل و ازدست دادن فرهنگ غیرت و عفاف چشم؛ بیماری‌هایی است که از خودباختگی فرهنگی شروع می‌شود و با تمسک به منحط ترین شکل بیماری‌های فرهنگ ملی یا میزبان می‌شود.
نارسیسم و خودباختگی دو لبه یک قیچی‌اند و گاهی مولد و تولید کننده یکدیگرند. این افراد از سویی به شدت نیاز به تایید شدن از طرف دیگران دارند و در صورتی که فرهنگ ملی نتواند این شرایط را برای یک فرهنگ قومی فراهم کند، آن فرهنگ بسیار آسیب‌پذیر می‌شود و احتمال افسردگی و پرخاش و سایر آسیب ها را مهیا می‌سازد.

چهارم:

چه باید کرد؟ ما می‌توانیم انتخاب کنیم. در مقابل فرهنگ دیگر عاجز باشیم یا مجهز باشیم. فی‌الحال این سه اصل باید مد نظر ما ما باشد که در لبه قیچی نیفتیم. اول اینکه موتور فرهنگ لرستان باید روشن شود. موتوری که هم بسازد و جلو برود و هم پالوده کند و پاک کند. پالودگی و پاکسازی استخر فرهنگ لرستان از عاداتی که بههیچ‌وجه ریشه در تاریخ ما ندارد امری ضروری است. عاداتی که سوتفاهم در مورد امنیت و قدمت تمدن این دیار دارد باید توسط اثرگذاران تقبیح شود و به جایش الگوها و آیین‌های مردمداری و امنیت خاطر میهمانان فرهنگ ما بازسازی شوند. بیکاری و حل آن فقط ریشه در ضعف مدیرانی که به شدت از جوانان خوش فکر ما عقب بوده‌اند ندارد. فرهنگ کار و تلاش و اراده جوانان برای یادگیری و تبدیل شدن به نیروی کار هم باید سرفصل فرهنگی ما باشد. لرستان دیروز را مردم لرستان آباد کردند. امروز سوزاندن جنگل و بی‌رمق کردن خاک با فرهنگ متمدن ما فاصله دارد. الگوهایی چون مظفر افشارها که یک تنه به جنگ خشکسالی و زنده کردن سرسبزی لرستان همت گمارده‌اند ؛بسیار به الگوهای تمدن با قدمت ما نزدیکترند. موتور فرهنگ باید این ساختن و پالودن هم‌زمان را مهیا کند. دوم آنکه عناصر فرهنگ و تمدن لرستان ؛موصوفات اخیر شاید نباشند. در عصر صفوی ما به جهت امنیت لرستان پناهگاه حکما و شاعران بوده‌ایم. انجمن شعرو ادب ما ریشه در ششصد سال پیش دارد. چنانچه مفرغ یک هنر تنها نبوده. صنعت بوده است و لرستان تاجرانی داشته که محصولات و مصنوعات را به بین‌النهرین و سرزمین‌های دور می‌برده‌اند. صنعت و تجارت امری ترویجی است. بسیاری از مزایای لرستان با احساس امنیت قابل تبدیل شدن به ثروت برای دیارمان است. صنعت و تجارت بدون آوازه فرهنگی و احساس امنیتی که یک ملت با فرهنگ در دیگران ایجاد می‌کنند ؛میوه نخواهد داد. تصویر لرستان با شکوه با کارفرهنگی مثبت و زنده کردن آیین‌های فرهنگی قابل ارایه در قرن بیست و یکم قابل حصول است. شک ندارم که قناعت مردم ما با این نرخ بیکاری و درد‌های دیگر از مردم کویر هم بیشتر بوده است. اما چرا فلان سرمایه‌دار در کویر سرمایه‌گذاری می‌کند. فلان توریست در میان شن‌های داغ می‌رود  اما اینها سوغات به لرستان نمی‌برند؟

ما با کار مثبت فرهنگی باید نشان دهیم که حرف‌های زیادی برای جهان امروز و فرهنگ‌های همسایه داریم. در کجای تاریخ لرستان مهمان‌کشی دیده شده است. ما این کلیشه‌ها را باید بشکنیم. نه با اعتراض. با مدرک. مدارک ما کار غیرقابل تعطیل فرهنگی است. هنر آنچنان نیرویی در انتقال تصویر درست از لرستان دارد که هزاران تظاهرات بر علیه سوتفاهمات علیه تمدن لرستان نمی‌تواند حریفش شود. تقویت اهالی هنر، الگوهای هنزی و فرهنگی به تقویت بخش مدنی ما که در آن زبان جهانی هنر و کتاب و تصویر باورها را می‌سازد منجر خواهد شد. لرستان فرهنگی پشتوانه محکمی چون تازیخ چندهزارساله اش دارد. لذا می‌تواند باردیگر قطب اثرگذار فرهنگ و سرزمین ثروتمند سرازیر شدن سرمایه‌ها در بستر آرام و با طمانینه اش باشد. کافیست ما بدانیم چه تصویری می‌خواهیم از لرستان دیروز و امروز و فردا بسازیم. آیا واقعا به همان حدتی که درباره تصویر فرهنگ دیروز متعصبیم بر خدشه وارد نشدن به تصویر امروز و فردای لرستان متعصبیم؟ آیا اقتضایات یک فرهنگ قابل رسوخ در باورهای قرن بیست‌ویک را رعایت می‌کنیم؟ آیا حاضرم شجاعانه بپذیریم که گذشته‌گرایی افراطی ما گاهی فقط جهت سرپوش گذاشتن به بی‌برنامهگی امروزمان است؟ آیا حاضریم قسمتی از هزینه سرسبزی و خوشنامی دیارمان را خود بپردازیم؟ آیا حاضریم از حسادت و بی‌مبالاتی اخلاقی در حق افراد توانمند دیارمان دست برداریم و زمینه‌ای امن برای نخبگان دیارمان فراهم کنیم؟ آیا حاضریم هفته ای یکبار، یک دبه آب را حمل کنیم و به درختی که در حاشیه شهر کاشته‌ایم برسانیم؟ آیا حاضریم هزینه یک شیر آب شکسته را در پارک شهر بدهیم یا آن را تعویض کنیم؟ آیا حاضریم یک نفر از جوانان فامیل را به کتاب علاقمند کنیم؟ آیا راغبیم که در یک مشارکت عمومی قسمتی از هزینه افراد بی‌سرپرست یا بد سرپرست را بدهیم که کودکانشان فرداها باعث فخرشهر ما باشند نه مایه سرشکستگی و معضل جامعه ما؟به یاد داشته باشیم که زبان مادری لرستان آنگاه که زبان مردمی متمدن، اهل هنر،تفکر و تعمق و همراه با احساس ماندگاری چون لذت بردن از لر بودن غنا می‌یابد نه هنگامه‌ای که زبان مردمی عاجز و فرهنگی نحیف باشد. زبان نخ تسبیح فرهنگ است؛ اما بدون فرهنگ زنده و در صحنه و جاندار، این نخ تسبیح خواهد پوسید.

و تتمه کلام آنکه نارسیسم و بی‌هویتی هردو زاییده اعتماد به نفس نداشتن ماست. مسولین ما باید بدانند که اگر می‌خواهند فرهنگ ملی را تقویت کنند باید عناصر فرهنگ بومی را به رسمیت بشناسند و ویترین فرهنگ ملی را فرهنگ بومی پر کنند و از بی‌هویتی بپرهیزند. ازسوی دیگر عناصر و فعالان فرهنگی و اهل فرهنگ و هنر ما هم بدانندکه با نارسیسم، یک جزیره دور افتاده از تمدن خواهند ساخت که به هیچ وجه به علت عدم ترجمه به زبان فرهنگ ملی؛ نه ماندگاری خواهد داشت و نه باعث آکسیون اجتماعی خواهد شد. زبان هنر میان بر ترجمه فرهنگ بومی است. هنرمندان و اهل فرهنگ باید با ترجمه فرهنگ بومی توجه دوباره ایران را به لرستان فراهم کنند. اگر از جهت فرهنگی ما حرفی برای گفتن نداریم که ساکت بمانیم بهتراست. اما اگر داریم و این پشتوانه عظیم تاریخی را پشتوانه‌مان ‌می‌دانیم ترجمه‌ای درست از کتاب فرهنگ لرستان بنماییم. ترجمه‌ای شامل آیین‌ها و الگوها و افراد و فرهنگ عامه مردم که می‌تواند نظر ایران را به ما معطوف کند. مطمئن باشید این حرکت تمام دستاوردهای اقتصادی مورد انتظار مردم را هم به دیار ما خواهد آورد. ده سال دیگر فرهنگ، اقتصاد و تصویر لرستان ما چگونه خواهد بود؟ بستگی به حرکت و جهت‌دهی درست امروزمان دارد و اینکه در این راه دچار بیماری نارسیسم و یا بی‌هویتی نشویم. اوضاع چنین نمیماند. یا در فرش سبز لرستان قدم خواهیم زد یا لرستان به کویری با مردم رنجیده و بی‌طاقت روبرو خواهد شد و بیماری‌های دوگانه گفته شده در آن بدن ضعیف چه جولانی خواهند داد. کاش اراده ما بر ساخت تصویر اول باشد. کمی اعتماد به نفس لازم داریم بدون خودشیفتگی.

پایان پیام

کد خبر : 2589 ساعت خبر : 8:38 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=2589
اشتراک در نظرات
اطلاع از
1 دیدگاه
چیدمان
اولین نظرات آخرین نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات

فرهنگ لرستان چیزی بیشتر از کردستان و بلوچستان و. . . ندارد و همه آنها فرهنگی طایفه‌ای و برجا مانده از عصر فئودالیسم هستند که ناگهان به سیاه چاله‌ی ماهواره و اینترنت فرو غلطیده‌اند. بجای حفظ آن فرهنگ کهنه و عقب مانده بهتر است فکری برای آموزش و پرورش این اقوام کنید و آنها را با تحولات جهان مدرن آشنا کنید.