پیشخان یا پیشخوان
حامد هاتف: «پیرمرد مشترینما، سارق پیشخوان بانکها»، «پیشخوان فرهنگ»، «قسمت پیشخوان در کابینتها – یکی از نکاتی که در طراحی دکوراسیون نقش اساسی بازی میکند پیشخوان یا سطح روی کابینتهای آشپزخانهها ست … »، «”تاریخ فرش” روی پیشخوان پهن شد»، «تبدیل پیشخوان به میزکار»، «ایران؛ پیشتاز فرهنگ، با پیشخوان خالی فرهنگی»، «حراج استثنایی ویترین به همراه پیشخوان»، «پیتزا پیشخوان»، «پیشخوان: فراخوان چهارمین دوره جایزه ادبی والس (از یک سایت تخصصی ادبی)». اینها نمونههایی از کاربرد لفظ «پیشخوان» در شماری از نشریات و سایتهای مختلف هستند. این نوشته کوتاه، اگرچه تکرار مکرر و زحمت اضافه است برای خوانندهاش،اما جستوجویی دوباره است در پی پاسخ این پرسش که «پیشخان یا پیشخوان»؟
یافتن پاسخ درست برای این که به کدام یک از این دو صورت باید بنویسیم، بسیار ساده است. فرهنگ معین، فرهنگ دهخدا و فرهنگ سخن سه فرهنگ لغت همیشه در دسترس هستند. جز فرهنگ دهخدا که هر دو صورت را برای افاده معنایی که ما در نظر داریم درست دانسته (البته احتمالا به تساهل)، هم معین و هم سخن تنها صورت «پیشخان» را صحیح میدانند.
ما «پیشخوان» نوشتن دوستانمان را در این شمار زیاد سایتهای تخصصی و نشریات گردنکلفت ادبی و فلسفی، میگذاریم به حساب «غلط رایج»؛ و این که احتمالا تا حالا اصلا به فکرشان نرسیده ممکن است در حال «اشائه مکرر غلط» باشند؛ و این غلط مکررشان، کار را به جایی میرساند که برای خبرهای گروه ادب و هنر خبرگزاری کتاب ایران، کامنت میگذارند مخاطبان عزیز(که البته بابت توجهشان به خبرهای ما بهشدت دستبوسیم)، که آقاجان، چرا غلط مینویسی؟ پیشخوان درست است نه پیشخان!
پیدا کردن پاسخ از این هم سادهتر است. یک سرچ اینترنتی در گوگل که دیگر زحمت فرهنگ یک منی بلند کردن را هم به دست مبارک نمیدهد. سرچ کنید «پیشخان یا پیشخوان». در صفحه دوم لینکهای گوگل به این مطلب میرسید: «پیشخوان و پیشخان» از وبلاگ «چند خطی از یک معلم زبان فارسی!!!» که دربر گیرنده یادداشتهای خانمی است به نام حمیرا بهادرانی. جوابتان را میگیرید: پیشخان باید نوشت نه پیشخوان. و این خانم هم به سایتهای مختلف نظر داشته وقتی نوشته است: «البته اگر گوگل را چک کنیم به نظر میرسد که بیشترمردم مثل من به فرهنگ معین سر نزدهاند یا شاید هم این فرهنگ به مردم سر نزده است!». بله.
حالا اجازه دهید چند خطی روضه بخوانم. دوستان، غلط مصطلح چیز بدی است. من میخواهم در مذمت همه غلطهای مصطلح روضه بخوانم(در واقع «پیشروضه» – دلیلش را میگویم). چند نمونهاش را برایتان مینویسم اینجا، که از تجربه دبیری یک گروه ادبی – هنری در یک خبرگزاری تخصصی(که عالیجناب خبرگزاری کتاب ایران باشد) ناشی شده. در این مدت با دوستان دیگر خبرگزاریها و نشریات و خبرهایشان هم کم محشور نبودهایم به رحمت و مرحمت پروردگار.
عرض به حضور – از غلط های مصطلح یکی همین «پیشخوان» نوشتن است به جای «پیشخان»، دیگری استفادههای نابهجا از نقطهویرگول به جای ویرگول و برعکس، دیگری استفاده نکردن از نیمفاصله(این دو تا به شدت اعصابخرد کناند و اصلاحشان وقتگیر)، دیگری فعل «پیشنهاد داد» به جای «پیشنهاد کرد»، دیگری «میباشد» به جای «است»، دیگری «است» به جای «هست»، دیگری «نمود» به جای «کرد(و البته سایر صیغههای صرفی مربوطه/ و البته همین «صیغههای موبوطه» غلط است چون صفت و موصوف در زبان فارسی در ذکور و اناث پیروی ِ هم نمیکنند. موصوف هر چه باشد، حتی مونث در زبان عربی، صفت حرف خودش را باید بزند همیشه: مرد باشد/ مذکر باشد. مثلا باید بگوییم صیغه مصطلح؛ نه صیغه مصطلحه)، دیگری «تصفیه حساب» به جای «تسویه حساب»، و به جان شما اینها زیادند؛ زیاد. کمکم ادامه بدهم اگر حضور ذهن داشته باشم باید همه متن کتاب مقدس ویراستاران را که «غلط ننویسیم» حضرت استادی ابوالحسن نجفی باشد اینجا به سمع و نظر برسانم.
باباجان، یک چیز وقتی «میباشد» که خیلی باشد. یک چغکی یک گوشه نشسته برای خودش که لزوما «نمیباشد»، صرفا «هست»؛ یا «است»؛ حالا فیل بود یک چیزی.
در مذمت غلط مصطلح بگویم. بعد آن که «غلط ننویسیم» جناب نجفی درآمد، جناب استادی محمدرضای باطنی مقالهای منتشر کردند در مجله «آدینه»ی آن سالها؛ با عنوانی در مایههای «لطفا اجازه دهید غلط بنویسیم». باور کنید بنده خاک پای هر دو استادم. تقصیر این دو استاد است که با هم مخالفت میکنند. بنده هرگز علاقهای به مخالفت با هیچ استادی نداشتهام – تا چه رسد به بزرگی چون محمدرضا باطنی. ولی وقتی دو بزرگ با هم مخالفت کنند، ریزههایی چون من باید ناگزیر به یک طرف بروند؛ و من این طرفی آمدم. اما در مذمت غلط مصطلح. و الگو بگیرم از آغازین بخشهای «تذکره الاولیا»ی عطارخان نیشابوری و آخرش بزنم به ترکستان خودم:
آن خشکانندگان ریشههای روانی، آن غلطهای زیرزبانی، آن فریدان عالم غلط، آن خورندگان غاز و قو و بط (یعنی مرغابی)، آن خزندگان به عالم فارسی، آن خیزندگان ْ خبطهای عاصی(قافیه غلط است)، درندگان نحو و صرف و صوت، کنندگان توطئهی موت، گرد مرگ پاشان به روی هر چه هست، خارجیان ِ شوم ِ غشپرست، خشکانندگان روح زبانی، ارواح پلید آبی و نانی، هر دم از هر جا برخیزنده، جان گوینده را کرده بنده، نمونههای بدتر از گرتهبرداری، بدتر از لغتهای آن ور گاری، گاری ِ فارسی را کج کرده، فکل زبانمان را مج کرده، گیج و گول از هر آن کجا که شود، خیز آرنده بر سریر صمد، وای تا بشنوند منبر من، میرمند از یسار دلبر من، دلبرم فارسی ِ عالیجاه، ای تو ما را همه پناه و سپاه، دست بد دور باد از تن تو، غلط مصطلح به دامن تو، تدسیه(آلوده) کردهاندت این اغلاط، تزکیه کن مرا چراغ صفات!، وای اگر این غلط مدام شود، اسپ جان تو را لگام شود، وای اگر این زبان خراب شود، جان تو ذره ذره آب شود، وای اگر مصطلح شوند اغلات(همان «اغلاط» است که غلط نوشته شود)، فارسیمان تهی شود ز صفات، انحرافی ست بدعتی ست عظیم، «پیشخوان» گفتن سرشت لئیم، «پیشخان» بایدت بگویی، جان!، فکر «خواندن» مکن در این میدان، پیشخان پیش ِ خانه است مگر، هی مگو «پیشخوان» مشو منتر(«منتر» به معنای بازیچه و مورد تمسخر، و معطل)، فکر کن یک دم ای مخ آکبند، ای جوان نشسته توی سمند، انحرافی ست بدعتی ست عظیم، پیشخوان گفتن سرشت لئیم.
عرض به حضور، بنده حالا با این خردهفرمایشهای این بالا، به واقع «پیشخوان»م. چهطور؟ چون پیشخوان اصلا یعنی پامنبری، آدمی بوده که پیش از روضه اصلی چند خطی چیزی میخوانده تا مجلس را گرم کند. در لغتنامهها نوشتهاند این را. مثلا ظهوری از شاعران قرن یازدهم(که در هند زندگی میکرده در دربار ابراهیم عادلشاه والی بیجارپور؛ و سبک هندی میگفته) بیتی دارد: در خلاصم رستمیها کرد عشق/ پیشخوان قصه من بیژن است(نقل از دهخدا). ولی پیشخان، در واقع پیش خانه است همانطور که در عرایض بالام عرضه شد. نمیفهمم چطور ممکن است فردی برای پیشخان آشپزخانه از واژه «پیشخوان» استفاده کند؟ حالا عذر تقصیر آنها که برای کتابفروشی مثلا مینویسند «پیشخوان» تا حدی موجهتر است. بندگان خدا فکر میکنند ربطی به خواندن دارد دیگر. ولی آخر «پیشخوان آشپزخانه» چه صیغهای است دیگر؟ صیغه «مصطلحه» باشد گویا. و بیچاره «تاریخ فرش»ی که روی «پیشخوان» پهن شود.
پایان پیام
منبع: خبرگزاری کتاب ایران، کد مطلب: ۴۴۱۶۰
کد خبر : 6041 ساعت خبر : 12:56 ب.ظ