به گزارش پایگاه خبری گلونی نعمت مرادی نقدی بر «ترکش لغزنده» نوشتهی آیت دولتشاه نوشته است.
روزنامه ابتکار یکشنبه ۱۷ آبان_صفحه آخر
ترکش لغزنده با سر شناسه آیت دولتشاه رمان تازهای است که توسط انتشارات چشمه با مشخصات ظاهری ۱۴۸صحفه روانه بازار کتاب، وبه زیور چاپ آراسته شده است. این رمان شامل یک مقدمه وسه بخش (بهزاد، کامبیز،ای در میان جان و…)می باشد. کلیت ساختار سوژه، بیانگر روایت جز به جز و نسبی زندگی یک خانواده، وپارامترهای زمانی و مکانی آن درطول یک قرن، و حکایت نسل به نسل سه نسل از این دودمان میباشد.اتومبیلی به راه میافتد وخانواده یا طایفهای را در مسیر مهاجرت قرار میدهد.بلایی نازل میشود. حادثهای رخ میدهد . وماشین کشتار به راه میافتد. وهزاران انسان از افغانستان، سوریه، عراق، فلسطین، بحرین، خانه وکاشانهی خود را رها میکنند. نویسنده انگاردر ترکش لغزنده ،خرم آباد درجنگ وقبل از جنگ وبعد از جنگ را با المانهای بومی نشان میدهد.وآن را به تصویر میکشد. قابلیت این سوژه وکاربردی کردن آن در ساخت کلی یک روایت، میتواند گویای یک پارادایم باشد. سوژهها میتوانند دردهای مشترک تمام جوامع باشند. حتی اگر راوی آن دردها وسوژهها انسانهای عادی باشند. نویسنده با شناخت شناسی، در زمینهی زیست شنا ختی شخصیتهای رمان خوب پیش میرود. او فلسفه زندگی آنها را درک کرده وبا آگاهی نسبی سراغ آنها میرود.اما یکی از ضعفهای این رمان، لحن شخصیت کامبیز وبهزاد است که به صورت یکنواخت پیش میرود. انگار تمام وقایع وحوادث این رمان را یک راوی پیش میبرد. وهیچ تفاوتی بین راوی بخش اول ودوم وجود ندارد. که این مهم خود جای بحث دارد.انتظار من از نویسنده این است که با چرخش زاویه دیدی که برای عوض کردن فضا وراوی بکار میگیرد، به دنبال آن، لحن شخصیتها هم تغییر کند. ودومین نکتهای که خیلی ساختار فکری من را در گیر کرد.خرده روایتهای بود که در طول و همراه روایت اصلی، درمتن رمان طنیده شده بود. جلو بردن دو یا چند روایت موازی با هم قدرت قلم نویسنده را میرساند. اما سوال اینجاست که من مخاطب چرا بیشتر روایت فرعی نسل اول که در مورد خان روایت میشد را میپسندیدم.واین اتفاق چرا در روایت اصلی بهزاد وکامبیزودختری که باعث ایجاد کردن یک مثلث عشقی شده بود نیفتاد. شاید روایت خان باعث تعلیق وایجاد کشش وکنش در من مخاطب شد. شاید همین مولفه باعث شد.که من رمان را تا آخر بخوانم.و شاید هم مقدمه اول رمان که حس میکردم با یک رمان سورالیستی مواجه ام، اما رمان تا انتها به صورت واقع گرا اجتماعی پیش میرود.به جز قسمتی که یکی از شخصیتها به کما میرود.وروایت از آن حالت طبیعی رنگ وبویی تازه تر وبهتر میگیرد.«آقای مراحمی، لطفا به حرف هام گوش کنید.شما در وضعیت ویژهای هستید که لازمه کاملا از اون آگاه باشید. شما دقیقا دو ماه وسه روز توی کما بوده اید.ویکی دو ساعت بیشتر نیست که به هوش اومده اید.» این دیالوگ در بخش دوم رمان «کامبیز»وافتادن آن در چاهی ونجات آن وحمل به وسیله نیسان ودراین حین رگههای از تگ گویی راوی را در نیسان وبیمارستان میخوانیم. ترکش لغزنده روایت انسانهای عادی است که با جنگ دست وپنجه نرم میکنند.روایت ویرانی ومهاجرت دو جوان و خانوادههای آنها است که بوسیله فلاش بکهای که استفاده شده گاهی به نوستالژیک ویا خاطرات گذشته هم رجوع میکنند.دیگر انگار خبری از آبادانی گذشته نیست.جنگ ها، ویران کنندههای زنده اند.وجنگ ایران وعراق یکی از متعارفترین وطولانی ترین جنگهای قرن بیستم به شمارمی رود. البته در کنار جنگ ایران، جنگ ویتنام هم از لحاظ زمانی در زمرهی این جنگهای بزرگ قرار میگیرد که تلفات زیادی را دیده است.نگا ه متفاوت، به روند مسائل پشت جبهه، احتیاج به این مهم رسیده است . اما وارد کردن یک کلیشهی عشقی، بین روایت این سه نسل، در کنار تم اصلی رمان، بیشتر برای پیشبرد روایت کلی آمده تا کارکردی چند گانه از مضمون، که خود این مسئله، شاید باعث شود از آن قدرت بالا وعمیق رمان بکاهد.ترکش لغزنده رمانی است که از زاویه دید اول شخص ودر پارهای از روایت که در مورد خان واتفاق قلعه است به سمت وسوی سوم شخص محدود به ذهن حرکت میکند.این دو زوایه دید، بوسیله باز گویی ونشان دادن رخدادهای رمان، به شکل مستقیم وغیر مستقیم، باعث نشان دادن احساسات وافکار درونی بهزاد وکامبیز،ورخدادهای این چند نسل بودند. در جای جای این رمان وقتی همه چیز شکل صراحت به خود میگرفت . مخاطب احساس میکرد از بار هنری رمان انگار کاسته شده است.اما وقتی راوی به سمت روایت غیر مستقیم میرود.(بهزادوکامبیز) روایت، از آن حالت گزارش گونه، به سمت وسوی زبانی داستانی تر سوق داده میشود.وصور خیال ومکنونات ذهن، جایگاه بهتری را برای ساخت روایت، وایجاد تصویر، در روایت کلی پیدا میکنند.
پایان پیام