گلونی

طنزپردازهایی که پیشرو نیستند

به گزارش پایگاه خبری گلونی، دکتر اسماعیل امینی استاد دانشگاه از طنزنویسان و طنزپژوهشان برجسته هستند. ایشان در بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات، خبرگزاری‌ها و مطبوعات مهمان غرفه گلونی بودند. بخش اول گفت‌وگو با ایشان با بخوانید:

– با آشنایی و افتخاری که در این ۱۰ سال گذشته با شما دارم، یک سری از حرف‌ها را مدام می‌زنید و احساس می‌کنم این همان حرفی است که پنج سال پیش هم اسماعیل امینی گفت. چرا این‌ها را تکرار می‌کنید؟

امینی: آره خب. ببینید در فضای عمومی وقتی یک چیزی مشهور می‌شود، بخصوص اگر که صورت ساده‌ای داشته باشد، خیلی دیر مردم دست می‌کشند از مشهورات. عرض کردم بخصوص اگر صورتی داشته باشد. فرض کنید اگر کسی پیش دکتر برود و فرض کنید درد مفصل داشته باشد و دکتر به او بگوید این درد تو با این مقدار ورزش ‌کردن ظرف مدت دو سال بهتر می‌شود و یا این مقدار باید مراقب غذای خودت باشی. این زیاد خوشش نمی‌آید، ولی این امکان دارد که بگوید من یک امکانی دارم که یک دستی بکشم بر روی مفصلت و خوب می‌شود. آن خیلی مشتری دارد، یعنی حرف عجیب و غریب و ساده و انفعالی مشتری دارد. چرا؟ چون این دیگر طول درمان ندارد، ثانیا نیاز به فعالیت خود آن مریض هم ندارد. دکتر می‌گوید من یک دست می‌کشم، خوب می‌شود، بعد آن مریض فکر نمی‌کند که این حرف غیرعقلانی است، یعنی چی دست می‌کشم خوب می‌شود؟ اتفاقا راه عقلانی همان است که طول درمان داشته باشد و مشارکت آن مریض را هم داشته باشد. متاسفانه این مشکل را در مسائل اجتماعی داریم، یعنی همه به دنبال حرف‌های ساده و انفعالی هستند و این‌که خودشان در آن مشارکتی نداشته باشند.

– این حرف‌های شما متوجه طنزنویس‌ها است. انگار آن‌ها هم متوجه برخی از نکته‌ها نشده‌اند. یک‌سری جمله‌ها هست که شما شش، هفت سال است دارید می‌گویید و در خیلی از روزنامه‌ها منتشر کردید. چرا این‌ها را دوباره تکرار می‌کنید؟

امینی: برای این‌که در حوزه طنز هم متاسفانه با این روبرو هستیم که کسانی که خودشان صاحب یک نظام اندیشه‌ای باشند، کم داریم. یعنی معمولش این است که تعدادی تکنیک محدود را بلدند کسانی که دارند طنز می‌نویسند و دیگر منظرشان به مسائل همین مناظر معمول و متداول است، یعنی می‌شود در سه، چهار دسته کلی دسته‌بندی کرد. صاحب خلاقیت در نگاه نیستند و این باعث می‌شود که شما طنزپرداز را پیشرو نمی‌بینید، بلکه پشت موج‌ها راه می‌افتد، سوار موج‌ها می‌شود و موج‌های حوادث و خبر و این‌ها، طنزپرداز را با خودش اینور و آنور می‌برد. دیگر این طنزپرداز بر اساس بینش خودش نیست که تشخیص بدهد چه چیزی مهم است و باید به آن بپردازد، بلکه هر چیزی که تیتر خبر بوده و مشتری داشت، به همان می‌پردازد. یک بخش دیگر آن هم همین است که دریافت و درک خیلی از دوستانی که طنز می‌نویسند از طنز، همانی است که سر زبان‌ها است و گویا خودشان نمی‌خواهند در این تأمل کنند که طنز شاید یک چیزی دیگری غیر از این هم باشد. یعنی آن چیزی که مرسوم و مشهور و متداول است،‌ مشتری دارد و یک چیز غیرمرسوم و غیرمتداول اصلا مشتری ندارد، در حالی که به هر حال کار خلاقه و کار هنری بیشتر اتفاقا در چیزهایی است که زیاد ممکن است جلوی چشم نباشد و زیاد مرسوم نباشد، ولی چون به این توجه نمی‌کنند، ناگزیرم آن حرف‌ها را به زبان‌های مختلف مدام بگویم یادآوری کنند.

– برای خودتان رسالت قائلید و چیزی تعریف کرده‌اید؟ یک جور نگرانی در شما هست.

امینی: چون من کار اصلی‌ام معلمی و درس‌دادن است، به نظرم می‌آید که باید این کار را بکنیم، برای این‌که بزرگان دیگر هم بوده‌اند و ما پیش آن‌ها یاد گرفته‌ایم مثل آقای احترامی و عمران صلاحی. آن‌ها هم علاوه بر این‌که کار طنز می‌کردند، درباره این‌جور چیزها یعنی مسائل نظریه طنز حساسیت داشتند و تذکر می‌کردند، یادآوری می‌کردند و می‌نوشتند. خود موسسه گل‌آ‌قا هم همین طوری بود، یعنی علاوه بر آن هفته‌نامه‌ای که در می‌آورد و برای عموم بود، خب ماهنامه را درمی‌آورد که طنز خاص‌تر و ماندگارتری بود، بدون تاریخ مصرف روزانه و سالنامه را درمی‌آورد که کار پژوهشی بود. یعنی در کنار کار روزمره برای مخاطب عام، هم برای خواص کار می‌کرد و هم برای کسانی که کار نظری می‌کنند. ما نداریم کسی که کار نظری در حوزه طنز کند متاسفانه.

– مشخص‌ترین نقدتان به وضعیت طنز امروز ایران را واضح بفرمایید.

امینی: صاحب تفکر کم داریم. غالبا صاحب تفکر نیستند. قسمت دومش هم این است که به تکنیک و زبان اهمیت نمی‌دهند و خیلی شوخی گرفته‌اند طنزنوشتن را. این دو تا عیب بزرگ را داریم.

– این‌که در این سال‌های اخیر بویژه در دهه ۸۰ خیلی‌ها هم که طنزنویس نبودند و آمدند یک دستی هم در این عرصه زدند و بعضا هم موفق بودند، این احساس دست می‌دهد که فضای طنزنویسی کاری ساده تلقی می‌شود. بعضی‌ها فکر می‌کنند نمایشنامه‌نویسی کار سختی است، سینما هم یک چهره‌ای می‌خواهد و… حالا طنزنویسی کار ساده‌ای هست، می‌روم و طنز می‌نویسم.

امینی: یک نفر آمده بود تست خوانندگی بدهد، یکی از این استادها به او گفته بود شما نمی‌توانی نت‌ها را بخوانی، گفته بود نه آخه صدایم یک خشی دارد، یعنی همین که صدایم خش دارد، یعنی خواننده‌ام. گویی که شاعری و طنزنویسی هیچ مقدمه‌ای ندارد، یعنی به هر حال یک چیزی می‌نویسی و طنز از آب درمی‌آید، در حالی که همه چیز مقدمات دارد. مگر این‌که مثل بچه‌ها که ادای کارهای مختلف را در می‌آورند؛ یعنی فرضا یک روز رونالدو، یک روز حسین رضازاده و یک روز علی دایی می‌شوند. برای بچه‌ها بله، چون ادای هر چیزی را درمی‌آورند، ولی برای آدم بزرگ که جدی است، نمی‌تواند ادا دربیاورد و همه چیز مقدمات می‌خواهد. طنزنویسی که خیلی مقدمات می‌خواهد. ممکن است برای این اهل سیاست که سرنخ رسانه‌ها دستشان است اهمیتی نداشته باشد. من همین پریروز دیدید یک چیزی را به اشتراک گذاشتم و نوشتم نمونه طنزنویسی سطح و مزخرف؟ چون اهل سیاست کاری به آن ندارد و می‌گوید رقیب من را یک جور مسخره کن، فحش بهش بده و بزنش که با چه تکنیک و اصولی نوشتی، برایش اهمیت ندارد. حتی این‌که اصول اخلاقی و انسانی را رعایت کردی، اهمیت ندارد. این عجیب هست‌ها. با این‌که همه جناح‌های مختلف سیاسی ما مدعی دیانت هستند، اما این‌که تو رعایت اخلاق و انصاف را نکرده‌ای، برایشان اهمیتی ندارد. این را به صراحت می‌گویم که تقریبا همه جناح‌هایمان این طور هستند. فقط می‌گوید آن رقیب من را به هر قیمتی بزن و متاسفانه خیلی از بچه‌های طنزنویسی اسیر این شده‌اند و این خیلی بد است.

– نظام فکری یعنی چه؟ به چه صورت پیدایش کنیم؟ منی که تازه آمده‌ام و دارم طنز می‌نویسم و دارم خوب هم می‌نویسم، این با چه چیزی به دست می‌آید؛ جز تجربه و گذر زمان؟

امینی: نه، همه‌اش تجربه و گذر زمان نیست. ما که کار هنری می‌کنیم، برای خودمان مبانی داریم و باید آن مبانی را برایش تعریف کنیم. مثلا فرض کنید یکی از مبانی من این است که هیچ وقت چیزی نمی‌نویسم که باعث شرمندگی کسی شود، حتی اگر آن کس دشمن من باشد. من جوری می‌نویسم که می‌گویم که شاید این مطلب را بچه این آدم هم خواند. شاید پسرش که دانشجو است، دوستانش در دانشگاه خواندند و به او گفتند فلانی درباره پدرت فلان چیزی را نوشته است. چون رفتار غیرانسانی را نمی‌پسندم، حتی در مورد دشمنم باشد. یک موقعی مثلا گل‌آقا یک کاریکاتوری از آقای صوفی کشیده بود. آقای صوفی آن موقع رئیس مرکز موسیقی بود در انتخابات. این آنقدر خوشش آمده بود از این کاریکاتور که مسئول دفترش را فرستاد و گفت برو این کیوسک‌های اطراف هرچی هست بخر و بیار می‌خواهم بین همکارانم توزیع کنم تا همه ببینند که گل‌آقا کاریکاتور من را کشیده است. ببینید، موجب خوشحالی‌اش شده بود که گل‌آقا کاریکاتورش را کشیده است. یکی از مبانی این است و یکی دیگر از مبانی این است که همه چیزهایی که برای مردم احترام دارد و هر چیزی که برای احترام دارد، من حق ندارم واردش بشوم و مسخره‌اش کنم. برای یکی آداب و رسومش احترام دارد، برای یکی اسم شهرش احترام دارد، من اجازه ندارد واردش بشوم و مسخره‌اش کنم.

– پس مبانی باعث می‌شود طنزنویس و طنز ناب شود؟

بله. و بر اساس آن جامعه هم می‌شناسدش و دیگر هر چیزی به او سفارش نمی‌دهد و از او هر توقعی ندارد. گاهی شده که از این بیانیه‌های سیاسی درمی‌آید به هر طرفی؛ اصلا خودشان می‌دانند که من اهل این نیستم که اینجور بیانیه‌ها را امضا کنم و اصلا سراغ من نمی‌آیند. نمی‌دانم از این حمایت می‌کنیم و فلانی را محکوم می‌کنیم، چون از قبل می‌شناسند که احوال من چجوری است، سراغ من نمی‌آیند.

پایان پیام

گفت‌وگو: رضا ساکی

خروج از نسخه موبایل