گزارشی از مرگ یک زبان

گزارشی از مرگ یک زبان

به گزارش پایگاه خبری گلونی، گیلان اقلیم هرگز فتح نشده تاریخ ایران است. نه اعراب و نه مغول موفق به فتح گیلان نشدند چون هم کوهستان و اقلیم گیلان را پیش داشتند و هم مردان قدرت‌مند گیل و دیلم را. گیلان در دوره‌های هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان هم تقریبا مستقل از حکومت مرکزی بوده‌ است. اقلیم منحصربه‌فرد و استقلال گیلان در طول قرن‌ها باعث شد که مردم این منطقه از گیلک و تالش و گالش و دیلمیان گرفته تا تات‌ها بتوانند فرهنگ و به‌ویژه زبان خود را حفظ کنند.

گیلان اما با همه داشته‌های فرهنگی و با همه تمدن‌های قدیمی‌اش در آغاز قرن چهاردهم هجری خورشیدی مرکز تجددطلبی شد. عباس مسعودی موسس قدیمی‌ترین روزنامه‌ی ایران یعنی روزنامه‌ی اطلاعات در نوروز ۱۳۰۷ خورشیدی به گیلان و رشت سفر کرد. او گزارشی از این سفر را در روزنامه‌ی اطلاعات چاپ کرد. مسعودی درباره‌ی علاقه مردم منطقه به تجدد چیزهایی می‌نویسد که ممکن است به مذاق بچه‌های تهران خوش نیاید اما به هر حال واقعیت است:

گزارشی از مرگ یک زبان

«حس تجدد خواهی و فکر آزادی طلبی و معارف پروری در مردمان رشت تا حدی یعنی تقریبا ۲۰ سال زیادتر از ما تهرانی‌ها وجود دارد. اهالی رشت از هر فکر روشن و باز و از هر موضوعی که بوی آزادی و ترقی و آبادانی از آن استشمام شود با آغوش باز استقبال می‌کنند. من یقین دارم اهالی رشت و پهلوی [انزلی]یعنی اکثریت مردمان این دو شهر از حیث تجدد و فکر ترقی‌خواهی قریب ۲۰ سال از ماتهرانی‌ها جلو هستند.»

از زمانی که پادشاهان قاجار هوس سفر به اروپا کردند مسیر سفرشان از راه قزوین و رشت و انزلی بود. تمدن اروپایی در نخستین نقطه وارد گیلان می‌شد و سپس از گیلان به ایران رواج می‌یافت. مردم گیلان به دلایل تاریخی مردمی روشنفکر و غیر متعصب بودند و آزادیخواهی و مایل به تجددطلبی و پیشرفت بودند به همبن دلیل گیلان و رشت تبدیل به مرکز تجدد‌طلبی و مشروطه‌خواهی و ظواهر نوین تمدن شد. نخستین آثار تمدن جدید اروپایی در گیلان وارد و پذیرفته شد و سپس به تدریج به نقاط مختلف ایران رسید و البته هنوز هم در بسیاری از نقاط ایران این موج تجددخواهی و روشن فکری وارد نشده به دلیل فکر بسته و کله خشکی مردمان آن مناطق که ناشی از کمی ارتباطات و تبادلات فرهنگی است. (وبلاگ سرزمین کاسپین)

شارل دو منتسکیو ـ فیلسوف عصر روشنگری ـ سال‌ها پیش به موضوع اهمیت اوضاع اقلیمی و آب و هوا در شرایط سیاسی و اجتماعی هر کشور اشاره کرده بود. او با این نگاه، این‌طور استدلال می‌کرد که طبع و خلق و خوی انسان‌ها در آب و هوای سرد متفاوت از نقاط گرمسیر است. از نوع تحلیل او این نتیجه حاصل می‌آمد که برخی از وضعیت‌های طبیعی مستعد دموکراسی و برخی دیگر مستعد استبدادند. مثلاً می‌شود گفت، قندهار با آن آب و هوای خشکش بیشتر مستعد استبداد است تا لندن پرباران.

اگر این پایه نظری را قبول کنیم و در یک نگاه کلی، خشکی آب و هوا را با خشونت و درگیری با طبیعت سرسخت را با انسان‌های سخت‌گیر مرتبط بدانیم، جنگل سرسبز، دریا و نسیم روح‌بخش آن، نگاه متفاوتی به طبیعت را اقتضاء می‌کند. صلح با طبیعت مقدمه صلح با جهان است. مثلی گیلکی می‌گوید: “هوا خوشی، دیلخوشی”، یعنی وقتی هوا خوب است، آدمی هم شاد است. در چنین محیطی بی‌شک “اخلاق دموکراتیک” بیشتر زمینه ظهور دارد. گیلان از این لحاظ هم از جنگل، دریا و هم از سرسبزی و طراوت باران برخوردار است. اگر آب و هوا را در نوع خلقیات مرتبط بدانیم، گیلان باز اقتضای دیگری دارد. (وبلاگ لاهیگ)

این تجددطلبی و رونق روزنامه‌ها و سالن‌های تئاتر در رشت این شهر را به نماد عصر نو و مدرن و تجدد در ایران تبدیل کرد. مجموع این حوادث و طبع دموکرات مردم گیلان و به‌ویژه رشت باعث شد که کم‌کم زبان کیلگی فراموش بشود. معماری گیلانی فراموش بشود. آن هم با این همه شاعر و هنرمند و فرهیخته که گیلانی‌ها دارند.

امروز اگر در خیابان‌های رشت قدم بزنید همه جوان‌ها و مردم به گیلکی حرف نمی‌زنند. در برخی از محله‌ها که فقط آهنگ گیلکی مانده است. یعنی فارسی را با آهنگ و لهجه گیلکی حرف می‌زنند. تالشی و تات اوضاع بهتری دارد اما آنها هم رو به فراموشی می‌روند. طبق آمار و مشاهدات شخصی‌ام گیلانی‌ها در سال‌های آخر دهه ۴۰ شمسی و بعد در تمام دهه ۵۰ و ۶۰ با فرزندان‌شان فارسی حرف زده‌اند. یعنی الان متولدین آن سال‌ها فقط گیلکی را می‌فهمند اما قادر به گیلکی سخن گفتن نیستند. این نسل همان نسلی است که فارسی را با آهنگ گیلکی حرف می‌‌زند و حالا خودش دارد نسلی تربیت می‌کند که فارسی را با آهنگ فارسی و تهرانی حرف می‌‌زند. اغلب دوستان رشتی من این گونه هستند.
‌غم‌بار این جاست که گیلکی یکی از غنی‌ترین زبان‌های به جا مانده از زبان فارسی باستان و پهلوی اشکانی است. دستور خاص خود را دارد و سرشار از واژهای قدیمی است. غم‌بارتر این است که گیلکی پیشینه ادبی شفاهی و کتبی فراوانی دارد. مُردن زبان گیلکی به معنی مرگ موسیقی گیلان است. به معنی فراموش شدن امثال شیون فومنی. به معنی مرگ ضرب‌المثل‌ها و متل‌های گیلکی. اسطوره‌های و عقاید عامه مردم گیلان. فراموش شدن صدای آسمانی پوررضاها و مسعودی‌ها و عاشورپورها.

اما چرا پدران و مادران گیلانی با فرزندان‌شان فارسی حرف زدند؟ از ده‌‌ها نفر پرسیده‌ام و همه پاسخ داده‌اند: نخواستیم بچه لهجه بگیرد. یعنی یک زبان و تمدن و فرهنگ فقط به دلیل این که نخواستند بچه‌شان لهجه بگیرید در معرض نابودی است. از این آقایان و خانم‌های رشتی که با فرزندان‌شان فارسی حرف زدند چند نفر را می‌شناسم که خودشان لهجه غلیظ دارند اما دکتر و مهندس و خارج رفته هستند. از آنها می‌پرسم مگر لهجه مانعی برای شما بود در پیشرفت. پاسخ همه‌شان این است: نه.

گویش‌های ایرانی چون گیلکی مقوم زبان فارسی هستند. اگر گیلکی از بین برود به فارسی لطمه می‌خورد. اقوام ایرانی باید همچنان که فارسی را پاس می‌دارند گویش و زبان خود را هم پاس بدارند. حیف است گیلکی از بین برود. روزی که دیگر کسی نگوید بَلَ‌می‌سَر قطعا روز خوبی نیست. نه برای ایران نه برای گیلان.

پایان پیام

گزارش‌گر: رضا ساکی

کد خبر : 13918 ساعت خبر : 11:52 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=13918
اشتراک در نظرات
اطلاع از
1 دیدگاه
چیدمان
اولین نظرات آخرین نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات

با عرض سلام ، ۶۶ سال دارم و اهل انزلی !
شما از غرب گرایی گیلک ها نتیجه گرفتید ، که این امر موجب فراموش شدن زبان ، معماری و فرهنگ آنان گردید .
به نظر من علت اصلی ، رواج جوک های رشتی در اواخر دهه چهل بود !
اینرا من در « آن زمان » از همشهریان خود شنیدم !
و البته ظهور شخصیت هایی چون میری !
من در آن زمان در طهران زندگی میکردم !
‌‌و برای در امان ماندن از تحقیر و تمسخر ، به دلیل نزدیکی زادگاهم به رشت ، همواره سعی در پنهان داشتن زادگاه خود داشتم !