قاسمی بازهم از خرمآباد خواهد نوشت
دو اثر تازه سیدفرید قاسمی
به گزارش پایگاه خبری گلونی بهرام سلاحورزی نویسنده و روزنامهنگار در ایران نوشت:
قاسمی بازهم از خرمآباد خواهد نوشت
یکم:
کهنسالان همیشه و همواره با اشاره به باغهای میوه، تاکستان و بادامستان و انارستان و قلمستان، باغچه، بوستان، صیفیکاری و دره پردرخت خرمآباد میگفتند: «شهر در بهار منظرهای بسیار جالب داشت. هیچ کجا آسفالت و قیرگونی و موزائیک نبود. در پشت بام، روی تیغهها وکنارکوچهها، مملو از گل شقایق بود. بین شقایقها تکتک گل بابونه بود که به زیبایی شقایقها میافزود. بچهها میگفتند که این گل _ گل کاسه اشکنک _ است. هرکس آن را بکند کاسهاش میشکند وکتک میخورد! اطراف شهر هم همین طور، دامنه کوه شرقی شهر، اطراف منار و دامنه سیاه کوه تا تنگ رباط، همه مملو از شقایق و بابونه و… بود. اطراف شهر تا چند کیلومتر باغهای میوه وجود داشت…»۱
آن چه در بالا آوردم برشی است ازتازهترین اثر نویسنده، پژوهشگر و اندیشمند دیارمان سیدفرید قاسمی با نام سرگذشت خرمآباد.
ما برای مادر، زمینمان اصلاً فرزندان خوبی نبودیم. نخواستیم که هر سال دشتهایمان گر بگیرد از شقایق. از همین رو بغل بغل شقایقها را از بیخ و بن کندیم. ما نخواستیم ببینیم سر به تن بابونهها باشد. گویی حوصلهمان از دیدن آن همه سرسبزی سررفته بود که تبرتبر به جان درختان افتادیم و دیاری را که روزگاری سبزبود، خرم بود کشاندیم به این جا که حالا باید سرانه فضای سبزش از خیلی شهرهای دیگرکم و کمتر باشد.
«دریغا، سرزمین نگونبخت که از به یاد آوردن خود بیمناک است» ۲٫ دریغا ما که با دست خود کاسههای پراز زندگی و پر از امید را شکستیم و چه بدکردیم!
قاسمی بازهم از خرمآباد خواهد نوشت
دوم:
فرید قاسمی به تنهایی برای دیارش بیشتر از چند مؤسسه فرهنگی کار کرده است. این را ایرج افشار میگوید.
او خود در مقدمه دو جلد کتاب سرگذشت خرم آباد و هم دانشنامک خرم آباد میگوید: «۱۲ ساله بودم که همکاریام با مطبوعات آغاز شد و نگارشهایم درباره زادگاهم در مجلههای چاپ تهران منتشر شد.
اکنون (سال ۱۳۹۵) از آن روزگار ۳۹ سال میگذرد و حدود ۳۳ سال از این حدود ۴ دهه را، دور از شهر و دیار به سر بردهام.
در گستره زمانی یاد شده، با وجود همه دشواریهایی که درزندگیام پدید آمد، همیشه و همواره به لرستان پژوهی وخرمآبادشناسی اندیشیدهام.
درسرآغاز این اندیشهورزی، اولویتهای زمانه راه به سوی دیگری میجست. دیارشناسی و زادگاهپژوهی متاع بیخریداری بود و تا سرحد گناه نابخشودنی، پیش میرفت. باوجود آن که هیچ حامی، مشوق و همراهی نداشتم؛ بیزروزور، اما با توکل برخدا ایدههای بسیاربزرگی درباره این دغدغه درسر میپروراندم.
… مقدمهنویسی برآثاردیگران، نگارش صدها مقاله برای مطبوعات ملی و محلی، راهنمایی دانشجویان و پژوهشگران، اهدای سند و عکس و حتی گاه دست نوشتههای منتشرنشده خودم به دیگران، ناشریابی ودهها خدمت دیگر همچون پژوهشگرپروری، نویسنده پروری، روزنامه نگارپروری و حتی سردبیرپروری ازجمله کارهایم طی این چند دهه بود.
… میانه سال ۱۳۸۴ مصمم شدم کتابخانه و مرکز اسناد لرستانپژوهی را پس از ۳ دهه گردآوری، به خرمآباد انتقال دهم. دهها بار، زندگی خود را در تهران رها کردم و به امید اینکه فضایی را بیابم و مجموعه منتقل شود به خرمآباد رفتم. عزیزان دردآشنا و دلسوز متوجه نیتم شدند و به نگارش مطالب پیاپی در گرامی نشریههای محلی مبادرت فرمودند، اما دریغ که بانگ مرغی برنخاست و پذیرای این مجموعه غنی که با هزینه شخصی و بیکمک هیچ فرد و نهادی فراهم آمده بود، نشدند و همه تلاشها با در بسته مواجه شد.
در آن روزها که به نیت انتقال مجموعه به خرمآباد میرفتم متوجه شدم همانند سایر شهرها، زادگاهم و دیارم رو به نقطه دیگری دارد. لرستانپژوهی نیز بر اثر فرهنگ حاکم، همچون بسیاری از مقولههای دیگر، روبه سمت جدیدی نهاده و از نظم و ریتم معمول خارج شده، پس باید رویهای دیگر را در دستورکار قرارداد و به امید این وآن نماند.
… آنچه پیش رو دارید مجلد نخست این مجموعه است که – سرگذشت خرمآباد- را دربردارد.
باید این نکته را یک بار برای همیشه یادآور شوم که شهر و دیارم پایاننامه تحصیلیام نبود. منبع درآمدزایی و شغل موظف اداریام نبود. سرگرمی روزگار بازنشستگیام نبود، تفننام نبود، «عشقم» بود. زادگاه دوستیام خودجوش و خصوصی پدید آمد وعمر وقت و جوانیام را بر سر آن گذاردم.
علاقهای که نه تنها بابتش از هیچکس دیناری نگرفتم و هیچ گاه از امکان دولتی بهره یاب نشدم، ازدرآمدم هم صرف شد.
همه این سالها درمجموع ۳ سکه نهادهای فرهنگی دیارم مرحمت فرمودند که آن سکه هم به دانشجویان بااستعداد همشهریام که توان پرداخت شهریه دانشگاه را نداشتند اهدا شد.
اکنون در ۵۰ سالگی به روزگار پیشین که نظر میاندازم میبینم ۳۳ سال است که ازخرمآباد دورهستم و بیشترین سالهای زندگی را در غربت گذراندهام، اما هیچ گاه از یاد شهر و دیارم بازنماندهام و آنچه توان داشتهام صرف زادگاهم شده است. اگر هم بیش از این نتوانستم، عذرخواهی و همه را به خدا میسپارم.»
قاسمی بازهم از خرمآباد خواهد نوشت
سوم:
فرید قاسمی جایی میگوید: «خرمآباد شهر نگارش است. خرمآباد شهر ارتباط و اطلاعرسانی است. شاهد مدعای ما بناهای تاریخی ماست. تاکنون آن چه در خرمآباد یافتهاند از منظر باستانشناسی مورد مطالعه قرار گرفته و چنانچه متخصصان حوزههای دیگر با نگاه تخصصی خود به این شهر بنگرند به نو یافتههایی خواهند رسید. اگر تعریف علمی کتاب که هر مضمونی بر محملی ثبت و ضبط شود کتاب است مبنا قرار داده شود، پیشینه مکتوب ما را باید در کتیبههایمان جست و جو کنند. در تصنیف و تألیف کاغذی نیز ما هزارههای گمشدهای داریم که با پژوهش قابل بازیابیاند. کتاب تحفئ الفقیر جبرئیل خرمآبادی را در کتابخانه موزه آثار ترک و اسلامی ترکیه میتوانید بخوانید و دیوان شاعرانمان را در کتابخانههای هندوستان ببینید. آنکه مینویسد پیشینه گردهمایی ادیبان ما به چهاردهه پیش باز میگردد دستکم تذکرهها را بخواند. نه نام نامه شاعران بل متن را بخواند تا ببیند چه تعداد شاعر «اصلش از خرمآباد» است اما به نامهای شهرها و استانهای همجوار به ثبت رسیدهاند. وظیفه ادبپژوهان ما غبارروبی از سدههای پیشین است. سدههایی که به دلیل دو گسستگی فرهنگی خرمآباد از مرکزنشینان در روزگار قاجار ناپیدا ماندهاند تا جایی که ادیبان ادب پرور ما نمیدانند حدود سه دهه پیش از نشر آثاری درباره لرستان در مطبعه مظفری، نخستین خرمآبادی در دوره ناصرالدین شاه دیوان شعرش را به چاپ رساند.»
اینک او خود در دو اثر جدیدش که باید عیدانهاش به مردم خرمآباد دانست، آستین همت بالا میزند و یکتنه و در نزدیک به دوهزار و سیصد صفحه نگارش به واکاوی و تبیین همه جانبه از تاریخ زادگاهش مینشیند.
قاسمی بازهم از خرمآباد خواهد نوشت
سرگذشت خرمآباد
سرگذشت خرمآباد، مشتمل این عناوین است: درآمد، سرآغاز و چکیده، اقلیم، پیشینه، آثار، سیاست، اجتماع، اقتصاد، فرهنگوهنر، آداب، مذهب، آموزش و ورزش که در زیر هر عنوان این مطالب را میتوان خواند: اقلیم: جایگاه (شهرستان و شهر)، نامجا، زمین، کوه، پوشش، هوا، دما، باد، بارش، آب؛ غار تا قاجار: پیشینه، پیش از تاریخ، خایدالو/ سیماشکی/ سیماش، شاپورخواست، خرمآباد (زمانه خورشید زادگان، روزگار صفوی، عهد افشار، دوره زند، عصر قاجار)، آثار (آببنا، آرامستان، پل، تپه، دوازده برجی، راه، سنگ نوشت، عمارت، غار، قلعه/ دژ، کاروانسرا، مناره، ویرانهها)؛تا فراز و فرود دوران پهلوی.
قاسمی بازهم از خرمآباد خواهد نوشت
دانشنامک خرمآباد
در دانشنامک خرمآباد، که درواقع نخستین فرهنگ اعلام شهرهای ایران است قاسمی چنین آورده است: -… بر این باور بوده و هستم استخراج اعلام شهرهای ایران نه تنها بنیادیترین تحقیق و کلید پژوهشهای شهرشناسی است بل پایه دانشنامه ایران است. چرا که تا اعلام شهرها در دسترس نباشد مدخلگزینی/ درایهنگاری دانشنامههای ایران بدرستی به انجام نخواهد رسید-…
دانشنامک خرمآباد در بردارنده نزدیک به ۳۰ هزار مدخل است.
قاسمی بازهم از خرمآباد خواهد نوشت
آخر
شب از نیمه گذشته است. شهررا که روزگاری تمیزترین شهرها بود در خیالم قدم میزنم. هیچ چیزسرجای خودش نیست.
بهیاد گفته حسنین هیکل بزرگترین نویسنده و روزنامهنگار مصری میافتم، آنجا که میگوید: «چون مصر فردوسی نداشت نتوانست زبانش راحفظ کند». مقدمه پر از دلتنگی سرگذشت خرمآباد، قاسمی جلو چشمانم ورق میخورد. با خود میگویم سیدی را که میشناسم اندوهش را بر یخ مینویسد و آن را کنار همین جوانه زیر نور و گرمای خورشید جا خواهد گذاشت.
من باور دارم سید بازهم ازمادر سرزمینی که چشم درچشمانش دوخته خواهد نوشت.
شهربرای حفظ داشتههایش چشم در چشمه چشمان قاسمی دوخته است و روزها را به امید دیدن کارهای تازهتر وبیش تر از او ورق میزند!
پایان پیام
برای خرید کتاب کلیک کنید.
سلام ازمطالب ارزنده استاد
درمورد تاریخ خرم آباد سپاسگزارم