گلونی میمی مریم

گلونی میمی مریم

به گزارش پایگاه خبری گلونی میمی مریم گلونی کوچکی بسته بود و چین و چروک‌های پرپشت صورتش را موهای کم پشت چیده شده‌اش نمی‌پوشاند. اخم نکرده بود اما از حضور ما راضی نبود؛ دوربین روشن بود اما لحظات سکوت را ضبط می‌کرد. باید سر صحبت را باز می‌کردم و سکوتش را می‌شکستم.

با شوخی محتاطانه‌ای گفتم: نکنه شما هم تا یارانه‌ا‌ت رو ندن با ما حرف نمی‌زنی؟! سرش را به سمت دیگری چرخاند و بدون هیچ تغیری در چهره‌اش گفت: مگه من مثل مش شوکتم که برا حرف زدن یارانه بخوام … شوکت شناسنامه نداره یارانه هم میخواد!؟ من “میر”م، برای خودم کسی بودم روزگار منو انداخته اینجا…

گلونی میمی مریم

وقتی گفت من “میرم” انگار کلید به حرف کشیدنش دستم افتاد. گفتم: بعیده تو از طایفه‌ی میرها باشی … میرها طایفه‌ی بزرگی هستن و مهمان‌نوازن ودر لرستان اسم و رسمی دارن. تو یه لیوان آب هم تعارف نمی‌کنی…

چهره‌ی اصیل و پرغروری داشت، حرف من به او برخورد. بلند شد و رفت زیر دیوار صخرها گونی پهن شده‌ای را از روی حوضچه‌ای سنگی کنار زد و با ملاقه‌ای مسی کتری سیاهی را پرآب کرد. کتری را کنار آتشی گذاشت که وسط کپر روشن بود و کمی چوب‌ها را جابجا کرد. حوضچه سنگی آب و گونی روی آن و وضعیت زندگی بسیار پیش پا افتاده‌ی آنجا مرا به فکر فرو برده بود که آیا این محرومیت است یا یک مرارت و سختی خود خواسته ؟ اما نباید می‌گذاشتم دوباره سکوت حاکم شود بی‌خیال قضاوتم شدم و با شوخی گفتم زحمت نکش من چای کسی رو که باهام حرف نزنه نمی‌خورم. لبخند کنترل شده‌ای زد و گفت چی بگم آخه؟ قبل از آنکه لبخند کوتاهش تمام شود گفتم: از اینجا و از خودت و زندگی. گفت: اینجا “تخت نرمه”، زندگی هم که ندونستم و نمی‌دونم یعنی چی. پنجاه ساله اینجا زیر این صخره‌ها زندگی می‌کنم. چند پشت قبل از منم همین‌جا زندگی کردن ، زیر همین کپرها که نه در دارن نه پیکر نه دیوار نه سقف. کارمون هم دامداریه با جور و زحمت شبانه‌روزی. بیا اینم دستامه. دستهایش را که نشان داد با خودم گفتم: کف بین‌ها چه کار ساده‌ای دارند برای دیدن آینده‌ی تو!؟
دیگر حرفی نمانده بود… کات.
(تخت‌نرم منطقه‌ایست در دل دره‌های صعب‌العبور کبیرکوه در جنوب ماژین تابع دره‌شهر)

بهمن ابراهیمی

پایان پیام

اشتراک در
اطلاع از
0 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
به بالا بروید