نماد سایت گلونی

نباید کاری کنیم مردم دردها را فراموش کنند

نگارستان طنز با هدف شکل‌گیری اتاق‌های فکر برای برنامه‌ریزی و بسترسازی نگاه شاد به شهر تهران و شادابی مردم این شهر در بوستان گفت‌وگو افتتاح شد.

به گزارش پایگاه خبری گلونی، دکتر اسماعیل امینی در این آیین افتتاح گفت: دوستان طنزپرداز همه اهل فن هستند و می‌دانند که طنز هم مثل همه چیزهایی که هم ارجمندی دارد و هم اقبال آن دارد، بسیار در معرض سوءبرداشت و سوءتفاهم و سوءاستفاده بوده، به همین دلیل است که شما هر کجا که می‌گویید من طنزپردازم، ناگزیر باید توضیح بدهید که چه کار می‌کنید و کارتان با بقیه کسانی که طنز کار می‌کنند، چه فرقی دارد. آن روزگاری که گل‌آقا بود، من هم همکاری داشتم و کار می‌کردم. گفتند مرحوم صابری را یک جایی برای عروسی دعوتش کرده بودند مثل دوست و کسی و آن مجری که پشت تریبون بوده و مثل آقای ساکی نبوده که اهل فن باشد و از این مجلس گرمکن‌ها بوده و می‌گوید گل‌آقا در بین ماست و می‌خواهد بیاید برایتان جوک تعریف کند که فضا عوض شود. حالا من این جوری تصور می‌کنم در قبال آنهایی که طنز کار می‌کنیم، کسانی هستیم که جوک تعریف می‌کنیم که فضا عوض شود.

خیلی بوده که ما مسئولان را بیدار کردیم، حتی مسئولان فرهنگی که همه شان به خوبی و اهلیت دکتر گیل‌آبادی نبودند. این را که می‌گویم چون که با هم رفیق هستیم و با هم ادای دِین رفاقت می‌کنیم. وقتی ما به دیدار مسئولی می‌رفتیم و می‌گفتیم طنزپردازیم، حتی مسئولان فرهنگی، می‌گویند ما کاری نداریم که شما می‌گویید طنز ما اندیشه دارد، انتقاد دارد، فن دارد، بیان هنری دارد و… می‌گفتند ما می‌خواهیم شما یک کاری کنید که مردم بخندند و دردهایشان یادشان برود و این خیلی مضحک است که یک نفر مسئول فرهنگی باشد و بگوید شما یک کاری کنید که مردم دردهایشان یادشان برود. نه این‌ که اشاره کنید که درد از کجا آمده، علت درد چه بوده است. فرض کنید که شما بروید پیش پزشک و بگوید من یک کاری می‌کنم که دردهایت یادت برود، نه این‌که کشف کنم که این درد چرا اصلا این درد آمد سراغت، چرا دردمند شدی؟ آدمی که می‌رود پیش پزشک، برای این است که علت دردش را کشف کند، نه این‌که یادش برود. این‌ها غالبا این تصور را دارند که در همین رادیو صبا که جلسات متعددی که کارشناسان و هیئت‌های امنا گذاشتند و من هم رفتم و خیلی هم وقتم تلف شد بی‌خودی که قرار بود اسمش رادیو لبخند باشد و بالاخره یک خورزوخانی آمد و گفت که این‌ها باشد و این باشد. از این خورزوخان‌ها داریم ما، یعنی آخرین لحظه می‌آیند و هرچه کرده‌ای، وتو می‌کنند و کار خودشان را پیش می‌برند. آن‌جا هم همی حرف را زدند که می‌خواهیم یک رادیو درست کنیم که صبح تا شب بگویند و مردم بخندند و مردم دردهایشان را یادشان برود.

من تصورم از طنز این نیست. به نظرم حتی این هم نیست که شمشیر بکشیم یا کارد جراحی برداریم و جراحی کنیم، این‌ها نیست. به نظر من کار طنز این است که به ما یاد بدهد که ما آدم معمولی هستیم و به آنهایی هم که خیال می‌کنند خیلی اسطوره‌اند و خیلی آدم حسابی هستند و خیلی کامل هستند و همه چیزشان درست است، به آن‌ها بگوییم که شما آدم معمولی هستید و می‌توانیم با هم بگوییم و بخندیم و از هم انتقاد کنیم، عیب‌های هم را بگوییم و در عین حال همدیگر را تحمل کنیم یا این انتقادکردن به معنای دشمنی نیست. همین را اگر جا بیندازیم، خیلی خوب است.

یک بار یکی از این استادان برجسته شعر را در حیاط حوزه هنری دیدم و سلام و علیک کردم و گفتم استاد حال‌تون خوبه؟ گفت دیدید دیروز چی درباره کتابت نوشتم و باز سلام و علیک می‌کنی؟ گفت بله دیدم. گفتم پس چطور باز سلام و علیک می‌کنی؟ گفت سلام و علیک که جای خودش است.  نوشته بود کتاب به درد نمی‌خورد و مزخرف است و پرت و پلا نوشته و به درد نمی‌خورد و تصورش این بود که اگر این کار را کرد، دیگر باید دشمن باشیم. گفت دوستی‌مان سر جایش است. یعنی این تصور که اگر کسی از کسی انتقاد کرد، کسی گفت عیبی دارد، شوخی کرد با او، حتی مسخره‌اش کرد؛ لابد دشمن است و او هم باید دشمنانه با او برخورد کند، همین تصور است که این روزه اوضاع ما را به این شکل درآورده است. همه ما در عالم خودمان اسطوره‌ایم، حالا یا اسطوره فرشته، یا اسطوره شیطان و دیو و هیچ کدام‌مان نمی‌خواهیم آدم معمولی باشیم. آنچه ما هستیم و دوستانمان هستیم، فرشتگانند؛ آنچه غیر از ماست و دیگری است، دیو است و شیطان است. در حالی که نه ما فرشته‌ایم و نه دشمنان ما دیو هستند. همه ما آدمیم، با همه خوبی‌ها و بدی‌ها و نقطه ضعف‌ها و طنزپردازها همین را می‌خواهند بگویند که ما آدم معمولی هستیم و اگر بخواهیم این کار را بکنیم، خیلی بهتر است از این‌که چیزی بگوییم و بخندیم و مردم دردهایشان را فراموش کنند.

پایان پیام

خروج از نسخه موبایل