اشکهای سیدفرید قاسمی در بزرگداشت استاد عیدی
به گزارش پایگاه خبری گلونی بزرگداشت یک عمر فعالیت ادبی استاد اسحاق عیدی در تهران برگزار شد. سیدفرید قاسمی یکی از سخنرانان این بزرگداشت بود. سخنرانی استاد قاسمی با مکثهای فراوان و با بغض و گریه همراه بود بهطوری که لحظاتی از شدت گریه نتوانستند به سخنرانی ادامه بدهند.
اشکهای سیدفرید قاسمی در بزرگداشت استاد عیدی
سیدفرید قاسمی چنین گفت:
خواهی بلند ساز مرا، خواه پست کن/ کار من از بلندی و پستی گذشته است.
مجلس به مناسبت بزرگداشت بزرگمردی برپاست که بیش از ۶۰ سال از عمر ۷۵ ساله اش را با کتاب گذرانده است.
در عرصه فرهنگ تنفس کرده، زحمات فراوانی کشیده، طعم مرارتهای بسیار کشیده، نزد لرستانپژوهان قدر و منزلت بالایی دارد، اما بسیاری به سبب آگاهی نداشتن نسبت به تلاشهای او، به جایگاه واقعی و درخورش وقوف ندارند.
حدود دو دهه پیش که مشغول نگارش مجلدهای خرم آبادشناسی بودم، دو جلد را به تاریخ شفاهی خرم آباد اختصاص دادم.
یکی از گفتوگوهای مجلد سوم به استاد اسحاق عیدی اختصاص پیدا کرد با این تیتر: پیر ناکام.
سیر زندگی ایشان در آن گفتوگو تا حدودی مشخص است.
از دستیاری پدر در کتابفروشی، تحصیل و انس با کتاب، کتابخوانی و مجلهخوانی، ایام آموزگاری، اشتغال در کمیته ملی پیکار با بیسوادی، انتقال به فرهنگوهنر، ترک تحصیل دوره کارشناسی ارشد دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی، همکاری با مطبوعات پایتخت، حضور در انجمنهای ادبی و مجامع فرهنگی، شعرگویی، انتشار جُنگ فلکالافلاک با همکاری زنده یاد نصیریپور، بیکاری، کتابفروشی، صحافی و روزگارانی از این دست.
اشکهای سیدفرید قاسمی در بزرگداشت استاد عیدی
این گفتوگو منبعی برای بسیاری از افراد شد تا از زندگی استاد عیدی آگاهی یابند، اما این گفتوگو همه زندگی استاد عیدی نبود.
از عزت نفس بالا تا برخوردهای دردآوری که با ایشان شد، در این گفتوگو بازتابی ندارد.
چرا که بزرگمرد واقعبین و آرام ما، نوامیدی را با آرامش درآمیخت، نه در جنجال و هیاهو.
رفتاری تنبهآمیز و درسآموز پیشه کرد و به بصیرت بی پیرایهای رسید. پیشتر دانش و بینش در او درونی شده بود. درد دل را با آب دیدهاش به خلوت برد تا سبب طغیان آتش نشود.
اشکهای سیدفرید قاسمی در بزرگداشت استاد عیدی
جمله یاران چون خیال از پیش ما برخواستند/ ما خیال یار خود را پیش خود بنشاندهایم.
در نگاه و سکوت او، هزاران حرف را میتوان شنید. هنوز بیتاب کتابهای نو و تازههای نشر است.
آن عزیز انیس و جلیس با کتاب، گوشهگیری ناخواسته خود را در چهار دهه باز هم دغدغهمندانه با پژوهشهای ژرف و کتاب تعریف کرد.
کتابفروشی او که از رونق افتاد، روزگار به جای قلم، تیغ صحافی به دستش داد و با پیشه صحافی به ما گفت در مجلدگری، ما را هنری است.
به جلدسازی روی آورد تا نسبتش با کتاب از بین نرود.
اگرچه که گزیدهگو و کمنویس است و آنچه که نوشته شده، کمتر عرضه شده، جز سرودهها و نگارشهای او برای روزنامهها و مجلهها و رادیو خرم آباد و انتشارات اداری به دو اثر او اشاره میشود که هر یک سرنوشت مجزایی پیدا کردهاند.
اشکهای سیدفرید قاسمی در بزرگداشت استاد عیدی
یکی کتاب «لریها» و دیگری «فرهنگ بزرگ و دستورنامه زبان لری» است.
«لریها» را سال ۱۳۵۷ در ۴۸ صفحه رقعی در چاپخانه امیرکبیر چاپ کرد، اما اجازه توزیع نداشت و همه کتاب خمیر شد.
من که سالها در پی آثار لرستانیها بودم و مطالب لرستانپژوهی، به وسیله چاپکار چاپخانه امیرکبیر نسخهای از آن کتاب را به دست آوردم که شاید نسخهای که من دارم، تک نسخه آن کتاب باشد.
در این دفتر بنا و باور و آیین و به طور کلی نمادها و نشانههای بومی در سرودههایش خوش نشستند، اما افسوس که عموم نتوانستند از آن بهرهیاب شوند.
امید داریم با راهاندازی کتابخانه برخط لرستانپژوهی، اینگونه آثار را در معرض دید و استفاده همگان قرار دهیم.
نماشای گلونی را دنبال کنید
به یقین آثار دیگری هم پدید آوردهاند که ما بی خبریم، اما امید داریم میان آثار چاپ نشده ایشان، خاطراتشان باشد.
خاطراتی که نوشته نشود، جفای به تاریخ فرهنگی و هنری و اجتماعی لرستان است.تاریخ زاد و بوم ما، تاریخ معاصر زاد و بوم ما، در سینه استاد عیدی است.
اگر نوشته که فبها، اگر ننوشته، به تاخیر نیندازد. هزار قصه ناگفته داشتم ای عمر، شتاب کردی و ناگفته ماند قصه من.
اثر سترگ زندگی ایشان، فرهنگ بزرگ و دستورنامه زبان لری است؛
واژهنامه بی نظیر همراه با دستور زبان که وسواس بیش از حد ایشان سبب شده که تا به امروز انتشار نیابد. تلاشی پرمایه و ارزشمند که امیدواریم به همت عزیزانی که این مجلس را برپا فرمودهاند، جناب دکتر گیلآبادی و آقای رضا ساکی، این کتاب به زیور طبع آراسته شود.
یقین دارم که مشوق و محرک بی تاثیر نیست تا ایشان آثارشان را چاپ کنند.
زمانی که خنده افسرده استاد عیدی را میبینم، به ایشان حق میدهم.
این ماهها و روزها مدام شعری را با خود میخوانم. یادت به خیر که با دلشکستگی، پا بر سر شکسته دنیا گذاشتی. فردای ما ز غصه دیروز جان سپرد، دیروز را به وعده فردا گذاشتی.
پایان پیام