محسن سلیمانی، پژوهشگر، طراح گرافیک و مدرس دانشگاه است. از جمله آشناترین آثار وی میتوان به طراحی نشانههای رادیو ایران، رادیو تهران و رادیو جوان و مجله خط خطی اشاره کرد.
به گزارش پایگاه خبری گلونی به نقل از روزنامه صبا، محسن سلیمانی متولد خرمآباد است و دانشآموخته مقطع دکتری در رشته تاریخ تطبیقی و تحلیلی هنر اسلامی است. وی همچنین در زمینههای پژوهشی دارای آثار ارزشمندی است که از آن جمله میتوان به پژوهشهایی نظیر «بررسی موثر موارد زیبایی شناسی نستعلیق»، «خط کوفی و نقش آن در تزیین سفال» و «ارتباط میان هنر خوشنویسی و موسیقی» با همکاری مرکز گنجینه هنر پارسی اشاره کرد. همچنین تالیفات وی «گزیده نشانه»، «گزیده پوستر»، «سماع سپید»(مجموعه عکس)، «خط و ربط» و کتاب «نوشته و تصویر» است.
به بهانه چالشهای مفهومی هنر در این روزگار پای صحبتهای وی پیرامون هنر، هنر دینی و هنر اسلامی نشستهایم.
در ابتدای گفتوگو لطفا هنر دینی را تعریف کنید.
با بررسی سابقه کهن فرهنگ دینی در ایران و تاثیر آن روی همه هنرها، همراهی فرهنگ ایرانی با «حکمت» و «کتاب» سبب شده که شعر، موسیقی، هنرهای تجسمی و… متاثر از هنر دینی شوند؛ یعنی باورهای خودشان را از فرهنگ و حکمت در هنر جاری کنند. برای روشنتر شدن موضوع به آیه دو سوره جمعه اشاره میکنم:
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ»(اوست آن کس که در میان بیسوادان فرستادهاى از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد)
و با این تعریف، هنر امروز ایران چقدر بر این مدار در حرکت است؟
شاید نیاز به این یادآوری باشد که متاسفانه در سده اخیر ایران پژوهش پیرامون هنر بهصورت جدی از کمیت و کیفیت کافی برخوردار نبوده است و حتی استادان ما هم به میزان لازم به این مسئله نپرداختهاند و شاید یکی از دلایل آن را بتوان در ساختار آموزشی هنر در دانشگاهها و مراکز علمی جستوجو کرد. ساختار آموزشی هنر، هدایت و تدریس آنها در دانشگاههای ما شیوه غربی است نه به شیوههای آموزشی که در فرهنگ ما رایج بوده و به همین دلیل پژوهشهای مرتبط با پیشینه فرهنگی خودمان کمتر صورت گرفته و صرفا به تعاریفی که به صورت ترجمه وارد علوم انسانی شده است باعث شده که در مسیر صحیحی حرکت نکنیم. گرچه در ۳۵ سال اخیر باز تعریف بعضی مفاهیم راه را برای ورود و ادامه روند صحیح پژوهش و پرداختن به هنر دینی هموارتر کرده است.
آیا مرز مشخصی بین آنچه از آن به عنوان هنر دینی یاد میکنید و آنچه که هنر اسلامی مینامیدش وجود دارد؟
پیش از توضیح هنر دینی و همچنین هنر اسلامی بد نیست به این بپردازیم که سادهترین بعد هنر که شاید بشر اولیه با تقلید از طبیعت به وجود آورده، ابتکارهای اولیه برای خلق اثر بوده است. اگر از منظر اعتقادی به موضوع هنر نگاه کنیم از آنجا که در آیین اسلام بشر را خلیفه خدا میدانیم و خداوند را خلیفه مطلق، بنابراین میتوان هنر را موهبت آفریدگاری دانست که آفرینندگی را به بشر –که خلیفه او روی زمین است- هدیه کرده است. در واقع خداوند از هیچ مطلق هست مطلق را آفریده و بشر با تکیه بر ذات آفرینندگی که همان هنر است از هیچ نسبی هست نسبی را خلق کرده و شاید اصلیترین سر منشا هنر در ذات انسان، همان میل به جاودانگی است که به هر روی سرمنشا اعتقادی دارد. پرداختن به این مقدمه از این حیث مهم بود که به این سرفصل برسیم که وقتی صحبت از هنر دینی یا به صورت اخص هنر اسلامی میشود، از محدودهای از هنر که مربوط به یک زادبوم خاص است که مردمانش پیرو آیین اسلام هستند حرف نمیزنیم بلکه دقیقا از ذات هنر حرف میزنیم زیرا ماهیت هنر مسئلهای اعتقادی است و طبیعتا از آنجا که سیر پذیرش ادیان در ایران به دین اسلام ختم شده است و آخرین دین پذیرفته شده توسط مردم در ایران دین اسلام است، هنر دینی امروز در سرزمین ما همان «هنر اسلامی» است البته نمیتوان و نباید مصادیق این اعتقاد را صرفا در انتخاب موضوعاتی که اشاره یا همراهی مستقیم با مفاهیم مذهبی دارند جستوجو کرد.
در بحث هنر اعتقادی، خلق، از لحظهای که در ذهن هنرمند شکل میگیرد تا لحظه لحظه پیادهسازی، اجرا، اصلاح و… در یک مسیر اعتقادی قرار میگیرد که من اسمش را «اعتقاد باوری» میگذارم. اعتقاد باوری؛ یعنی پذیرش تمام و کمال آنچه که در حال خلق آن هستیم و این درست همان فاصله بزرگیاست که اینروزها بین هنر سفارشی و هنر واقعی که به زعم من همان هنر دینی است قرار گرفته است.
یعنی به نظر شما هیچ هنری غیر از هنر دینی باورپذیر نیست و هیچ هنرمند غیر مسلمانی نمیتواند اثری ارزشمند خلق کند؟
اجازه بدهید در مرزهای جغرافیایی خودمان به گفتوگو ادامه بدهیم. ایرانیان از دیرباز یکتاپرست بودهاند و باورپذیری وجه مشترک یکتاپرستی و هنر است. در هردوی اینها در مورد چیزی حرف میزنیم که ریشه در فطرت بشر دارد و انسانها بدون نیاز به دانش، تخصص، مطالعه و حتی گاهی بدون نیاز به دقت خاصی میتوانند با آن همراه شوند و از آن لذت ببرند. ذات زیبایی همانقدر در وجود آدمی(لااقل در مرز تاریخ و جغرافیای سرزمین ما) نهادینه است که یکتاپرستی و باز هم تاکید میکنم که منظور از هنر دینی لزوما ساختن فیلم، سرودن شعر، خلق نقاشی یا موسیقی با موضوعات مذهبی نیست. وقتی میگویم هنر دینی در واقع از هنری حرف میزنم که باور پذیر است و پس از خلق میتواند پرواز کند و راهش را در جان مخاطبانش باز کند و حتی در فعالیتهای روزمره آنها اثر بگذارد. «باور» درست همان چیزی است که تاثیرپذیری، جذب مخاطب، درست دیده و شنیده شدن و خیلی چیزهای دیگر را در هنر چند برابر میکند. درست همانطور که کسی که به وجود خدا اعتقاد دارد، این اعتقاد در همه ساحتهای زندگیاش هویدا میشود، هنر به معنی درستش هم میتواند تمامی شئونات زندگی بشر را تحت تاثیر قرار دهد.
من تصورم این است که وقتی میگوییم «هنر دینی» در واقع به یکی از شاخههای هنر اشاره میکنیم درست شبیه وقتی که از «هنر سنتی» حرف میزنیم و هنر میتواند کمی فراتر از این عناوین هم حرکت کند.
اتفاقا به جای خوبی از بحث رسیدیم. دقیقا برداشت خیلیها از هنر دینی همانقدر اشتباه یا لااقل ناقص است که از هنر سنتی. در آن تعریفی که شما به آن اشاره کردید هنر سنتی در مقابل هنر مدرن قرار میگیرد؛ یعنی یک اثر هنری اگر سنتی باشد دارای شاخصههای هنر مدرن نیست و بالعکس اما آنچه که در تاریخ هنر ایران از آن به عنوان هنر سنتی ایران یاد میشود به صورت ماهوی هنری است مدرن که همواره ریشه در گذشته داشته، در حال زندگی میکند و نگاهش به آینده است؛ یعنی هنرمند با آگاهی از اینکه هنرش قرار است چطور دیده شود دست به خلق آن زده است. این نوع دخل و تصرفها از ویژگیهای هنر مدرن است که به صورت جاری و ساری همواره در هنر سنتی ایران جریان داشته و در عین حال دقیقا تعریف «هنر مردمی» است و درست همان چیزی محسوب میشود که امروز بسیار محل مناقشه است و البته بسیار مورد نیاز. آنچه که در تقابل سنت(به آن معنی که در هنر شاهد آن هستیم) است بدعت است نه مدرنیته.
با این تعریف از هنر مردمی شما هنر را وابسته به مخاطب میدانید؟
بستگی به تعریف ما از وابستگی دارد. به هر حال هنر برای دیده شدن، شنیده شدن و لذت بردن خلق میشود اما آنچه که من به آن هنر مردمی میگویم، امکان رسوخ و جاری شدن آن در تمامی شئونات زندگی مردم است و این هنر یک هنرمند است که بتواند مخاطب را مقابل اثرش میخکوب کند و هنر با این تعریف میتواند خاستگاه ترمیم بسیاری از ناهنجاریها و ناملایمات باشد.
چطور؟
اجازه بدهید که برگردم به همان مبحث هنر دینی. اینروزها همانقدر که ناباوری در دین رخنه کرده است، همانقدر هم در هنر. ضعف هنر امروز به جهت ظهور و حضور کسانی است که بدون تسلط به حکمت، فلسفه و تمامی دانشهای مورد نیاز یک هنرمند ادعای هنر دارند و نتیجه آن به جای آفرینشی به نام هنر، کپی کاری است که صنعتی است که به جای هنر مخاطب ارائه میشود.
مشکل امروز جامعه ما در بحث هنر و عملکرد یک بحث فرهنگی است که هنر یکی از مولفههای مهم فرهنگ است و تفاوت فرهنگسازی با سایر شیوههای مرسوم، اصلاح ریشهای یک امر بر اساس پژوهشهای بنیادین از گذشته تا آینده است و با یک نگاه گذرا میتوان ارتباط معنیداری بین کاستیهای ریشهای هنر و فاصله گرفتن آن از ذات اصیلش با پررنگتر شدن سایر ناهنجاریها پیدا کرد.
در انتها اگر مبحثی از قلم افتاده بفرمایید.
به گمانم کل بحث امروز را میشود خلاصه کرد در این دو بیت از سعدی.
«همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی»
آنچه که از هنر باقیمانده و خواهد ماند یگانگی هنر است که نه تنها با گذر زمان چیزی از آن کاسته نمیشود که هر روز به عیار آن نیز افزوده میشود و در نهایت اینکه هنری که با باورمان خلق شود هنری ماندگار خواهد بود و باور ایرانی از دیر باز باور دینی است و دین ایرانی امروز دین اسلام است پس اگر با باور اسلامی دست به خلق اثر بزنیم، حتما تاثیر آن را در شئونات زندگی امروز سرزمینمان خواهیم دید.
پایان پیام