خانه » تیتر یک » ماجرای من و دیوار و مایکروفر کذایی

ماجرای من و دیوار و مایکروفر کذایی

پایگاه خبری گلونی: بعد از عمری حسرت خوردن بالاخره ۷۰۰ هزار تومان دستم آمد که بتوانم با آن مایکروفر بخرم. مایکروفر بر خلاف کوشت‌کوب برقی نه یک وسیله تجملی است که خریدنش اسراف باشد نه مثل اجاق گاز خیلی ضروری است که نداشتنش عیب به حساب بیاید. اما من از بچگی دوست داشتم صبح ها که از خواب بیدار می‌شوم یک لیوان شیر را داخل مایکروفر بگذارم تا برای خودش بچرخد و داغ شود و بچسبد به بدن.

خب با ۷۰۰ هزار تومان می‌شد یک مایکروفر معمولی بدون جوجه‌گردان و گریل و کانوکشن (که دقیقا نمی‌دانم چیست) خرید اما یک گزینه بهتر هم وجود داشت. خرید یک مایکروفر آخرین مدل دست دوم ولی نو. طبق عادت دلم را زدم به دیوار. یعنی وارد سایت دیوار شدم و رفتم توی بخش لوازم آشپزخانه.

خدا را شکر انواع و اقسام مایکروفر در طرح‌ها و رنگ‌ها و قیمت‌های مختلف وجود داشت. طوری که با ۷۰۰ هزار تومان می‌شد سالاری کرد. یکی از بهترین انواع مایکروفر که حتی کانوکشن هم داشت را نشان کردم و نشان همسرم دادم. بنده خدا طوری ذوق کرد که موقع جشن عقدمان هم او را این طوری ندیده بودم. اگر درست خاطرم باشد از اینها بود.

photo_2016-09-26_22-52-56

ساعت شش بعد از ظهر بود. زنگ زدم به فروشنده مایکروفر. آقای بسیار مودب و با شخصیتی بود. گفت که مایکروفر را دو ماه است که خریده و لوازم جانبی‌اش را هنوز از پلاستیک درنیاورده است. فقط یک بار تویش غذا گرم کرده‌اند. خانمش اصرار دارد که رنگ مایکروفرشان با یخچال هم‌خوانی ندارد و برای همین می‌خواهد مایکروفر زبان‌بسته را بفروشد. چهارصد تومان زیر قیمت هم می‌فروشد.

گفتم خب من مشتری‌ام. بفروش.

گفت اتفاقا سه چهار نفر دیگر هم زنگ زده‌اند و می‌خواهند بیایند ببینند. اگر خوش‌شان بیاید که خب می‌خرند و می‌برند. قسمت است دیگر.

گفتم نه آقا من خیلی مشتری‌ترم. اگر دقت کنید از صدایم هم مشخص است.خواهش می‌کنم به من بفروش.

گفت خواهشی که نیست. نوبتی است. همه جا به نوبت. از صف نان گرفته تا صف مایکروفر.

گفتم خب من پولش را برایتان کارت به کارت می‌کنم شما با پیک برایم بفرستید.

کمی من و من کرد اما گویا پیشنهاد من توانسته بود بر حس مسئولیت پذیری‌اش غلبه کند و سرانجام با اکراه پذیرفت. قرار شد شماره کارتش را برایم بفرستد و من هم نشانی را. گوشی را که قطع کردم احساسی مشابه حس آقای ظریف و خانم موگرینی در روز اعلام برجام را داشتم. به خانمم گفتم که برای شام دست نگه دارد تا شام‌مان را با مایکروفر درست کنیم. پیامک طرف که رسید خیالم راحت تر شد. چنان اسم پر طمطراقی داشت که مطمئن شدم اگر معاون وزیر نباشد حداقل پست مهمی دارد. به لطف موبایل بانک در عرض چند دقیقه پول را برایش واریز کردم و آدرس منزل را فرستادم. پیامکم  رفت اما دلیور نشد. الان هم که بعد دو ماه دارم با شما صحبت می‌کنم هنوز دلیور نشده است. اولش فکر می‌کردم شارژ گوشی بنده خدا تمام شده اما بعد از دو روز به اصرار همسرم باور کردم که کلاهی بر سرم رفته که تا قوزک پایم را پوشش می‌دهد. توی تلگرام که عکس پروفایل بنده خدا را دیدم مطمئن‌تر هم شدم. این قدر عکسش مخوف بود که جرات نکردم پیش پلیس بروم. ۷۰۰ هزار تومان ارزشش را ندارد که آدم جانش را به خطر بیندازد. خودتان ببینید و قضاوت کنید!

photo_2016-09-26_22-52-53

به سایت دیوار پیام دادم که بلکه به دادم برسد. دو ساعت نگذشته بود که این پیام را از دیوار دریافت کردم.

photo_2016-09-26_22-52-49

با دلی خونین روی گزینه سوم کلیک کردم و سر در گریبان درماندگی فرو بردم.

بعد از چند روز که از حالت منگی خارج شدم به ذهنم رسید که از پسرخاله خانمم و دختر عموی خودم که توی بانک کار می‌کردند خواهش کنم که با استفاده از شماره کارت استاد بزرگوار نشانی‌‌اش را برایم گیر بیاورند. چهار تا آدرس از استاد در سیستم بانکی کشور ثبت شده بود. با دوستم مهران یک موتور گرفتیم و در به در نشانی‌ها شدیم. نشانی اول وجود خارجی نداشت. نشانی دوم مربوط به یک خانه متروکه بود که معتادان گرامی از آن برای مصارف شخصی بهره می‌بردند. نشانی سوم یک آژانس هواپیمایی بود که هیچ یک از کارکنانش استاد را نمی‌شناختند. اما آدرس چهارم فرق داشت. آدرس مال همدان بود. عزمم را جزم کردم و با رفتم همدان. خانه را پیدا کردم و بعد از اینکه فحش‌های مربوطه را به طور کامل در ذهنم مرور کردم زنگ زدم. مرد موقری در را باز کرد. فحش‌ها را بی‌خیال شدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. لبخندی زد و گفت: «اتفاقا استاد ده سال پیش مستاجر ما بود. آن زمان هم به فراخور احوال کلاهی از سر ما برداشت و از اینجا رفت تهران. اگر پیدایش کردید لطف کنید من را هم در جریان بگذارید.»

پایان پیام

گزارش‌گر: سعید طلایی

 

اشتراک در
اطلاع از
0 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
به بالا بروید