لاک قرمز در جامعه گل و گشاد
پایگاه خبری گلونی، آناهیتا برزویی: سیدجمال حاتمی حدودا ۱۰ سال با کمال تبریزی بهعنوان دستیار کارگردان کار کرده و در کارنامه او ساختن چند تله فیلم نیز وجود دارد. تله فیلمهایی که اصولا برای کودکان و نوجوانان ساخته و از جشنوارههای کودک نیز جوایزی گرفته است. «لاک قرمز»، فیلم بلند و اول حاتمی درباره کودکان است، نه برای کودکان. فیلمی که از منظر یک دختر ۱۶ ساله به نام اکرم روایت میشود که نقش او را (پردیس احمدیه) بازی میکند.
خلاصه فیلم: یک خانواده پنج نفری با پدری معتاد در یکی از خانههای ویرانه جنوب شهر زندگی میکنند. پدر، مادر و دختری ۱۶ ساله به همراه برادر و خواهری کوچکتر.
پدر معتاد که از پس مخارج خانواده برنمیآید، در خانه نجاری میکند و عروسکهای چوبی میسازد، اما همسرش را کتک میزند و فحش میدهد. او در اولین سکانسهای فیلم از پشت بام سقوط میکند و میمیرد! مادر میماند و سه فرزندش و بیپناهی و بیپولی! او سعی میکند دخترش را به شهرستان بفرستد تا با خالهاش زندگی کند و خودش هم برای کارکردن به منزل دیگران برود. دختر مخالفت میکند و نمیرود. مادر در اثر سقط جنین دچار خونریزی میشود و همزمان دختر برای فروش عروسکهای چوبی پدر به بازار میرود و از آنجا که پدر اندکی مواد مخدر در لباس عروسکها پنهان کرده، دستگیر میشود و از ترس هیچی نمیگوید. پس از بازگشت، متوجه میشود که مادرش از خانه رفته و برادر و خواهر کوچکش را به بهزیستی سپردهاند. همزمان صاحبخانه برای تخلیه منزلش اصرار دارد. عمو و خاله بچهها هم مسئولیتی در قبال آنها احساس نمیکنند. مادر پس از مدتی در بیمارستان روانی پیدا میشود که کاملا مجنون و دیوانه است! دختر برای پسگرفتن خواهر و برادرش از بهزیستی اصرار میکند، در حالی که سرپناه و هیچ پشتوانه مالی و درآمدی ندارد. دادگاه صلاحیت دختر را برای سرپرستی بچهها تایید میکند و او برای درآمد به دنبال فروش عروسکهای چوبی پدر است و میخواهد بچهها را برگرداند.
عوامل فیلم
کارگردان: سیدجمال سیدحاتمی
فیلمنامه: امیر عبدی
مدیر فیلمبرداری: محمدرضا سکوت
تدوین: حمید نجفی راد
طراح صحنه و لباس: مرتضیپور حیدری
طراح چهرهپردازی: ایمان امیدواری
مدیر صدابرداری: مجید هاشمیپور
عکاس: علی حمیدنژاد
موسیقی: انتخابی
صداگذاری: محمود موسوی
بازیگران: پانتهآ پناهیها، بهنام تشکر، پردیس احمدیه و مسعود کرامتی
تهیهکننده: کامران مجیدی
نقد فیلم
در سینمای اجتماعی امروز، شاید گفتن از تلخیها و ناکامیها و معضلات اجتماعی مد روز شده و فیلمسازان سعی میکنند با بیان این تلخیها خود را به جامعه نزدیک کنند و زندگی آنها را بازنمایی کنند، اما در این فیلم حاتمی بیگدار به آب زده است!
در اینگونه فیلمها واقعگرایی حرف اول را میزند. شکی نیست که باید سیاهیها و تلخیها را دید، اما در کنارش باید بهطور مطلق سیاهبین و تلخبین نبود.
در این فیلم هر چند دقیقه یکبار موتیفی از تلخی و ناکامی و معضلات اجتماعی که همگی بر بستر اتفاق پیش میروند، کنار یکدیگر قرار میگیرند و گلیم سیاهی را میبافند که به هیچ آبی سفید نمیشود!
آیا فیلم واقعگرایانه این است؟ اینکه در یک فیلم فقط و فقط تلخیها را بگوییم و هی غر بزنیم و تمام بار دنیا را اتفاقا بر روی دوش یک دختر ۱۶ ساله بگذاریم؟ این یعنی سیاهنمایی! این یعنی تزریق یأس به جامعه! این یعنی ایجاد عصبییت برای مردمی که سعی میکنند با سینمای اجتماعی ارتباط برقرار کنند!
فیلم سیدحاتمی به شدت از سوی فیلمنامه ضربه خورده است. خودتان قضاوت کنید:
در ۱۰ دقیقه اول فیلم پدر از پشت بام سقوط کند و بمیرد، چند پلان بعد مادر سعی کند دختر نوجوانش را به منزل خالهای در شهرستان بفرستد، چند پلان بعد صاحبخانه با کمال بیرحمی بیاید و تقاضای تخلیه خانه را کند و پول پیش خانه را که قبلا به پدر معتاد خانواده پس داده، طلب کند. چند پلان بعد مادرت سقط جنین کند و بعد از خونریزی گم شود و در چند پلان بعدی او را در کسوت دیوانهای زنجیری در تیمارستان پیدا کنند. در چند پلان موازی دختر ۱۶ سالهای را در حالی که عروسکهای چوبی میفروشد، به جرم حمل مواد مخدر دستگیر کنند و دستبند بزنند و موادی که پدرش در لباس یکی از عروسکها پنهان کرده بود پیدا کنند… و پلانهای دردناک پیدرپی.
در این فیلم مددکار اجتماعی و کارشناس بهزیستی و پلیس و خاله و عمو و همه آدمهای دور و اطراف، آدمهایی نادان و از خدا بیخبر نشان داده شوند که دست به دست هم دادهاند تا یک دختر ۱۶ ساله را در جامعهای بیدروپیکر و گل و گشاد رها کنند! اصلا فکر کنید جامعه ما خیلی بد، اصلا فکر کنید مسئولان ما خیلی بیفکر، اصلا فکر کنید مددکار اجتماعی ما یک غیرمددکار ضداجتماعی، اما چرا روابط عاطفی و اخلاقی بین انسانها و آدمها را لگدمال میکنید؟!
چرا عمو و خالهای را که ارتباط خونی با هم دارند و دستشان هم به دهنشان میرسد، اینقدر بیاحساس و بیعاطفه جلوه میدهید؟
اصلا نمیخواهم این فیلم را با فیلم (ابد و یک روز) مقایسه کنم، زیرا که فاصلهشان زمین تا آسمان است، اما خانوادههای بدبخت لحظههای خوشی هم دارند که کنار هم سپری کنند و در لحظههای تنهایی و بیکسی پشت هم باشند! فیلم «لاک قرمز» یک سیاهنمایی مطلق بود از زندگی! یک سیاهنمایی مطلق بود از جامعه و روابط اجتماعی!
یک سیاهنمایی از روابط انسانی؛ فیلمساز هر چقدر هم سعی کرده بود دختر ۱۶ ساله را در مقابل خواهر و برادرهایش مسئول و عاطفی جلوه دهد، اما سفیدی به فیلمنامه برنگشت!
صاحبخانه، کارگری که خودش هم در محله پایین شهر زندگی میکند و خودش طعم فقر را چشیده که حتی راضی میشود پول پیش خانه را برای رونق کسب و کار پدر خانواده به او برگرداند، چگونه یکباره ۱۸۰ درجه تغییر میکند؟ مددکار اجتماعی که کارش بررسی نقاط آسیبزای جامعه است، چگونه عنان شغل و اندیشهاش را یکباره به دست اصرارهای یک دختر ۱۶ ساله میدهد؟ قاضیای که در مسند قضاوت نشسته، چگونه میتواند در یک گفتوگوی چند دقیقهای با یک دختر نوجوان او را آماده سرپرستی خواهر و برادرش اعلام کند؟ آن هم بدون داشتن سرپناه و درآمد؟ خالهای که در روز مراسم عزاداری شوهر خواهرش حتی روی لاک قرمز دختر حساس است و میگوید آن را پاک کن، چگونه یکباره به سرنوشت خواهر و خواهرزادههایش بیتفاوت میشود؟ و عموی بچهها هم همچنین و صدها پرسش بیپاسخ دیگر!
چرا سعی میکنیم اینقدر روابط اجتماعی و خانوادگی را سست و بیاساس جلوه دهیم؟ چرا سعی میکنیم با کنار هم چیدن تمام بدبختیها، آن هم فقط در زندگی یک نفر – که البته هیچ کس نمیتواند وجودشان را در جامعه نفی کند – جامعه خودمان را جامعهای ویران نشان دهیم که هیچ راه نجاتی ندارد؟
رهاکردن قهرمان داستان در ۱۶ سالگی با عروسکهایی که برایشان لاک و ماتیک قرمز زده و نشاندادن تصویر او از پشت که مقنعهاش را با یک روسری سفید عوض کرده و لابد چهره خودش را هم مثل عروسکهایش تغییر داده در یک جامعه گل و گشاد یعنی چه؟!
فیلم از سوی فیلمنامهای که بنیانی در پژوهش علمی ندارد ضربه فراوان خورده است، اما نمیتوانم به چند نقطه قوت آن از لحاظ کارگردانی و اجرا اشاره نکنم.
لوکیشنهای متعدد و خارجی، گریم و بازی خوب پانتهآ پناهیها، بازیگرفتن از یک نوجوان تازهکار (پردیس احمدیه)، بازی کوتاه بهنام تشکر در یک نقش متفاوت، نشان از این داشت که کارگردان کارش را بلد است، اما کاش فیلمنامهای را میساخت مثل صحنه سوارشدن دختر به چرخ و فلک تا او را بالا ببرد، بالای بالا…!
پایان پیام
کد خبر : 29176 ساعت خبر : 8:37 ق.ظ