یادش بخیر پشت‌بام‌خوابی

یادش بخیر پشت‌بام‌خوابی

پایگاه خبری گلونی، محسن فراهانی: به گزارش خبرنگار ما، یکی از رسم‌های زیبای ما ایرانی‌ها، مخصوصاً در سال‌های گذشته، این بود که با فرارسیدن فصل گرما، مکان خواب از اتاق به روی پشت‌بام منتقل می‌شد و ما خوابی آرام را زیر سقف آسمان با ستاره‌های بی‌شمارش تجربه می‌کردیم. خبرنگار ما که عادت داشت در خواب غلت بزند، خاطره‌ی چندان خوبی از خوابیدن روی پشت‌بام ندارد. او به میان مردم رفته تا نظر آن‌ها را در مورد این رسم زیبا، جویا شود.
پیرمردی که روی نیمکت پارک نشسته بود، به خبرنگار ما گفت: هرسال اواسط اردیبهشت که می‌شد، به روی پشت‌بام می‌رفتیم و بساط پشه‌بند را پهن می‌کردیم. بعد از آن، برنامه‌ی هرشب‌مان این بود که لحاف و تشک را به زیر بغل می‌زدیم، یک پارچ آب و لیوان هم برمی‌داشتیم و روی پشت‌بام می‌رفتیم. با اصغر آقا همسایه‌مان که او هم آمده بود روی پشت‌بام بخوابد، سلام علیک می‌کردیم و وارد پشه‌بند می‌شدیم. دراز می‌کشیدیم و شروع می‌کردیم به شمردن ستاره‌ها، به شماره‌ی بیست نرسیده خواب‌مان می‌برد. اما حالا خانه‌های ویلایی سابق را کوبیدیم و آپارتمان ساختیم. برنامه هرشب‌مان این است که کیسه‌ی زباله‌ها را می‌زنیم زیر بغل‌مان و می‌رویم می‌گذاریم جلوی در آپارتمان. آن‌جا چندتا فحش هم به اصغر آقا همسایه‌مان می‌دهیم که او هم زباله‌هایش را جلوی در آپارتمان گذاشته و درون سطل زباله نریخته. بعد می‌رویم درون اتاق ۶ متری‌مان و زل می‌زنیم به سقف و خوروپف‌های اصغر آقا همسایه‌مان را می‌شماریم. به شماره‌ی ۴۵۸۱۸۷۰ نرسیده خواب‌مان می‌برد.

یادش بخیر پشت‌بام‌خوابی
پسر جوانی که روی موتورش نشسته بود، به خبرنگار ما گفت: خوابیدن روی پشت‌بام در شب‌های تابستان یکی از بهترین رسوم خانواده‌ی ما بود. اگر این رسم زیبا وجود نداشت، قطعاً نسل ما منقرض می‌شد. آن زمان‌ها همه‌ی خانواده‌ها برای خوابیدن به روی پشت‌بام می‌آمدند. پدرم، مادرم را روی پشت‌بام دید و پسندید. پدربزرگم هم فردا صبح همان بالای پشت‌بام مادرم را برای پسرش خواستگاری کرد. به خرپشته نرسیده بودند جواب مثبت را گرفت. بردارم، همسرش را بالای پشت‌بام دید و پسندید. عمویم، زن‌عمویم را بالای پشت‌بام دید و پسندید. خودم هم با همسرم همین‌طور آشنا شدیم. منتها من تا پارکینگ طول کشید تا جواب مثبت را بگیرم. خلاصه زندگی آن موقع‌ها خیلی شیرین‌تر و با صفا‌تر بود. البته به نظرم چشم‌ها هم قوی‌تر بود. چرا که ملت درون ظلمات شب می‌توانستند همسرشان را ببینند و انتخاب کنند. اما الآن زندگی‌ها صفای گذشته را ندارد و چشم‌ها هم به قوت سابق نیست. چراکه من الآن دو سال است که هر شب به روی پشت‌بام می‌روم و زل می‌زنم به اطراف؛ اما کسی را نمی‌بینم. همسرم از من می‌پرسد به دنبال چه می‌گردی؟ من هم در جوابش به دروغ می‌گویم دنبال ستاره‌ی سهیلم. در حالی که دنبال ستاره‌ی آقا هوشنگ همسایه‌مان هستم.
در پایان این گزارش خبرنگار ما به یاد قدیم به روی پشت‌بام رفت و تشک خود را به سختی لابه‌لای آنتن‌ها پهن کرد و خوابید. گفتنی است فردا صبح، دو تیم از اورژانس و چهار تیم از آتش‌نشانی با استفاده از دسته‌بیل، در حال پایین آوردن خبرنگار ما از روی درخت‌های کوچه بودند.

عضو اینستاگرام گلونی شوید و اخبار روز ایران و جهان را دنبال کنید.

پایان پیام

کد خبر : 45715 ساعت خبر : 0:20 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=45715
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات