به گزارش پایگاه خبری گلونی، در گیلان، بهرام کریمی را بیشتر به واسطه تحقیقاتش درباره زبانها، بویژه زبانهای گیلکی و کُردی، و همچنین پژوهشهای مردمشناسیاش میشناسند. همین علاقه بیحد و حصرش به زبان موجب شد گریزی هم به موسیقی بزند. گریزی که از قضا با استقبال مناسب مخاطبین و منتقدین هم مواجه شد. آلبوم «گیلؤن ِوارش» با آلبومهای گیلکیای که در سالهای اخیر منتشر شده تفاوتهای فراوانی در فرم و زبان ترانهها، سبک موسیقیایی و نوع اجرا دارد. تفاوتی که میتوان در خلق یک اثر شهری مدرن یا به قول خودش در «همنشینی زبان و موسیقی گیلکی با سبکهای مختلف موسیقی بینالمللی» جستجو کرد.
کاوه خلاق با او گفتوگویی کرده است:
شما را به عنوان یک محقق، نویسنده، روزنامهنگار و مترجم میشناسند. چطور شد از عالم موسیقی سردرآوردید؟
همیشه به آواز خواندن و شنیدن موسیقی و ترانه علاقهمند بودم، اما مهمترین دلیلی که باعث شد تا به خوانندگی روی بیاورم و نخستین اثرم را به زبان گیلکی اجرا کنم، درک درجازدگی ترانه گیلکی و پیروِ آن خدمت به این زبان، به وسیلهٔ موسیقی، در غالب ترانه بود. موسیقی و خوانندگی را به صورت خودآموز فراگرفتم. شنیدن و مشق کردن ردیفهای آواز ایرانی، یکی از فعالیتهایی بود که همیشه انجام میدادم. دوستانِ نوازنده، کتابها و منابع اینترنتی مرتبط با موسیقی، سفرهای فراوان و اشتیاق شنیدن موسیقی و آواز مناطق مختلف دنیا، تاثیر زیادی بر من داشتند.
ترانه سرایی را از کجا آموختید؟
همیشه تلاش کردهام تا به عنوان یک شاعر و نویسنده فعالیت کنم و هنوزهم به این تلاش ادامه میدهم. سرودن ترانه، ریشه در این واقعیت دارد که من پیش از هر چیز، یک شاعرم، شاعری که با موسیقی زندگی میکند.
از چه زمانی فعالیت خود را آغاز کردید؟
من بیش از پانزده سال است که ترانه مینویسم و میخوانم. فعالیتهای نخستینم در زمینه سرودن و خواندن ترانه، بیشتر جنبه تجربی داشتند. سالها پیش، چند ترانه خواندم و آنها را، بدون ذکر نامِ خواننده، در فضای مجازی منتشر کردم. عشق و علاقهام به ادبیات و پژوهش، وقت زیادی برایم باقی نمیگذاشت تا به صورت جدی به امر خوانندگی بپردازم، تا اینکه چند سال پیشتر، پیشنهادی مبنی بر تولید یک آلبوم از حوزه هنری گیلان دریافت کردم. گویا یکی از همان آثاری که در فضای مجازی منتشر کرده بودم را شنیده بودند. مدتی به دنبال خوانندهاش گشتند تا اینکه به طور تصادفی، نام خواننده را پیدا کردند، که این ماجرا، داستان دیگری دارد.
یادگیری موسیقی به صورت خودآموز استعداد بالایی میخواهد. چرا روال معمول در موسیقی گیلکی را دنبال نکردید و دنبال سبک جدیدی از موسیقی گیلکی و تلفیق فولکلور با سبکهای مختلف موسیقی جهانی رفتید؟
نخست باید به این نکته اشاره کنم که من یک خواننده فولکلور نیستم. موسیقی و ترانه فولکلور برآمده از دل تاریخ و فرهنگِ مردمان یک منطقه است، نام شاعر و آهنگساز ترانه های فولکلور در دل تاریخ گم شده، اما شما میتوانید در شناسنامه ترانههایم نام خواننده، ترانهسرا، سازنده ملودی و باقی عوامل را بیابید، با این توضیح باز هم تکرار میکنم که من یک خواننده فولکلور نیستم، دست کم تا الان. اما در مورد اینکه چرا پیِ دیگر سبکهای موسیقی رفتم، باید بگویم که متاسفانه ترانه و موسیقی محلی، سنتی و پاپ گیلکی دچار معضلاتی همچون رکود و تکرار هستند، ژانرهای موسیقیایی ما متنوع نیستند و ترانهها در سبکهای محدودی اجرا میشوند، درک این شرایط باعث شد تا ترانه گیلکی را به گونهای دیگر ارائه دهم. تلاش میکنم در ترانههایم نگاه مسئولانه تری به زبان گیلکی داشته باشم.
سوال من هم این بود که شما در موسیقی گیلانی به دنبال سبک فولکلور و سبک سنتی نرفتید. آیا ریسک نکردید که دنبال سبکهای مدرن موسیقی رفتید؟
خب، علاقه شخصیام نیز در این قضیه دخیل بود. من علاقه داشتم که زبان گیلکی را در غالب سبکهای جدید عرضه کنم. اینکه به گیلکی به عنوان یک زبان نگاه شود، نه- به اشتباه- به عنوان یک لهجه که فقط میتوان آن را در مایههای محلی اجرا کرد.
آیا آلبوم «در دنیای تو ساعت چند است؟» هم در انتخاب شما تاثیرگذار بود؟ چون این آلبوم با استقبال بخش طبقه متوسط جامعه مواجه شد؟
به نکته خوبی اشاره کردید. اگر اشتباه نکنم، این فیلم در سال ۱۳۹۴اکران شد، در صورتی که ما دو سال پیش از اکران آن، روند ضبط نسخه تازه ترانهها را آغاز کرده بودیم و آلبوم هم پیش از اکران این فیلم، به حوزه هنری گیلان تحویل داده شد، یعنی من در سال ۹۴ آلبوم را به حوزه هنری تحویل دادم و دو سال بعد، آلبومم روانه بازار شد.
خب همزمانی جالبی است. بعد از مرحوم عاشورپور ما در موسیقی گیلکی دیگر شاهد موسیقی مدرن با فضاسازی شهری و تلفیق با موسیقی ملل نبودیم اما کریستف رضاعی به خاطر فضای شهری فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» و ارتباط داستانی این فیلم با عناصر فرهنگی روس و فرانسه دست به خلق آن آلبوم زد. شما هم بدون تاثیرپذیری از آن آلبوم، آلبوم گیلون وارش را استارت زدی که در ادامه سبک عاشورپور و نزدیک به فضاهای «در دنیای تو ساعت چند است؟» است. آیا این دو آلبوم شروع تازهای برای موسیقی مدرن و شهری گیلکی و به خاطر یک احساس نیاز برای رشد موسیقی گیلکی است که در بخش متوسط شهری و روشنفکر جامعه ایجاد شده؟
موسیقی متن فیلم، ویژگیهای خودش را دارد. توجه داشته باشید که آلبوم «در دنیای تو ساعت چند است؟» مجموعه موسیقی یک فیلم سینمایی است و از این نگر، بدیهی است که این مجموعه باید پیرو روایت دوربین و کارگردان از فیلمنامه، و عوامل دیگری همچون جغرافیای زیستی و طبقه فرهنگی و اجتماعیای که شخصیتهای فیلم از آن برخاستهاند، باشد. موسیقی متن این فیلم از عناصر مهم شکل دهنده فضاهای عاشقانه و نوستالوژیک آن است. اگر طبقه بندیای که اشاره کردید را درست فرض کنیم، موسیقی این فیلم بیگمان مدرن و شهری است. در پاسخ به بخش دوم پرسشتان باید بگویم که من فقط میتوانم در مورد اثر خودم صحبت کنم و اینکه آیا استاد رضاعی تحت تأثیر نیازی که در بخش شهری و روشنفکر جامعه ایجاد شده، دست به خلق اثر زدهاند، پرسشی است که پاسخ آن را باید از ایشان شنید. آلبوم گیلؤن وارش، برآیند همنشیمی سبکهای بینالمللی با زبان گیلکی است، زبانی که دههها مورد کم لطفی اکثر ترانه سرایان گیلک قرار گرفته.
همین همنشینی زبان درست فرض کنیم، موسیقی این فیلم بیگمان مدرن و شهری است. در پاسخ به بخش دوم پرسشتان باید بگویم که من فقط میتوانم در مورد اثر خودم صحبت کنم و اینکه آیا استاد رضاعی تحت تأثیر نیازی که در بخش شهری و روشنفکر جامعه ایجاد شده، دست به خلق اثر زدهاند، پرسشی است که پاسخ آن را باید از ایشان شنید. آلبوم گیلؤن وارش، برآیند همنشیمی سبکهای بینالمللی با زبان گیلکی است، زبانی که دههها مورد کم لطفی اکثر ترانه گیلکی با سبکهای بین المللی در آلبوم گیلؤن وارش آثار شما را مشابه آثار عاشورپور و آلبوم «در دنیای تو ساعت چند است؟» میکند. این تشابه خللی به مستقل بودن اثرتان وارد نمیکند، مسلما تفاوتهای آشکاری بین این آثار هست، اما قبول ندارید که هر سه این آثار، فارغ از ارزشمندی کارشان، در تلفیق زبان گیلکی با موسیقی بین الملل و به وجود آوردن فضای شهری در یک سبک جای میگیرند؟
هر نسلی وامدار تجربیات و دستاوردهای نسلهای پیش از خود است، شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هر نسل نیز با نسل دیگر تفاوت دارد. هر دورهای، روح خود را دارد. هر اثری که رنگ و بویی از روح زمانهاش داشته باشد، بیتردید با آثار نسلهای پیشین فرق خواهد داشت. آثارم را با توجه به جغرافیا و زمانهای که در آن زندگی میکنم، مینویسم و اجرا میکنم، برخی آثارم برشهایی از زندگی شخصیام هستند؛ زبان، موسیقی و نوع اجرای ترانههایم، تکراری نیستند، به همین دلایل، ترانههایم را مستقل ارزیابی میکنم.
در امر سرودن ترانهها، دوری جستن از ایجاد نوستالژی زندگی روستایی، پرداختن به مناسبات زندگی شهری را همواره مد نظر دارم. بله، احتمالن میتوانیم از این دیدگاهی که مطرح کردید، این آثار را در یک دسته قرار بدهیم. آلبوم گیلؤن وارش، ترانههای متن فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» در کنار سایر آثار ارزشمندی که این روزها در سبکهای مختلف به زبان گیلکی اجرا میشوند، به واقعیتهای امروز جامعه گیلانی بیشتر نزدیکاند تا ترانههای محلی، که بدون هیچ نوآوری در قالبهایی نخ نما، همچنان اجرا میشوند. زبان گیلکی، رهاسازی پتانسیلهای آن در متن ترانه و آشنا ساختن نسل جدید با زبان مادریشان، از اساسیترین دغدغههایم در ترانههایم هستند.
آثار استاد عاشورپور چقدر بر شکل گیری آثار شما تأثیر داشتهاند؟
برخی افراد این دیدگاه را دارند که ترانههای آلبوم گیلؤن وارش به سبک آثار استاد عاشورپور ساخته شده است! که البته دیدگاهی قابل درک اما غیرمتخصصانه است. استاد عاشورپور نخستین و برجسته ترین خوانندهای بودند که به سبک غربی آثاری گیلکی اجرا کردند، بیشتر این آثار شامل ترانهگذاری بر والسهای شرق اروپایی هستند. از آنجایی که مخاطب گیلک به دلیل تجربه شنیداری دههها فقر موسیقیایی، تنها با نوع خاصی از موسیقی محلی/سنتی و پاپ گیلکی گوش آشنا شده، بی درنگ هر حرکت تازهای در موسیقی گیلکی را به استاد عاشورپور (این استثنای ارزشمند ترانه خوانی گیلکی) ربط میدهد. همه ما مدیون استاد عاشورپوریم. اگر خوانندهای بخواهد در سبکهایی غیر از سنتی و محلی به اجرای اثر بپردازد، بیگمان باید از زیر سایه ایشان رد شود. اما واقعیت این است که سبک و محتوای ترانههایم ربطی به سبک و سیاق آثار استاد ندارند و در نوع خود مستقل هستند. ملودی این ترانهها را بنده ساختهام و هیچیک از آنها از آثار غربی کپی برداری نشدهاند.
محبوبیت ترانههای شما در بین طبقه متوسط شهری، جامعه دانشگاهی، هنری و روشنفکری، برایم کاملا ملموستر بود تا جامعه روستایی یا طبقات پایین جامعه یا آنهایی که غرق در موسیقی مبتذل این روزها هستند. شما با این تمایز طبقاتی ترانههایتان مواجه نشدید؟
من برای طبقه اجتماعی خاصی ترانه نمینویسم و اجرا نمیکنم. مخاطبان من ممکن است از هر طبقهای باشند. به گمانم، بازخورد ترانهها را باید در یک بازه بلند زمانی مورد بررسی قرار داد. تاکنون قشرهای متوسط و کتابخوان، آنانی که دلمشغولیهای فرهنگی دارند و همچنین مخاطبانی که درک وسیعتر و عمیق تری از موسیقی دارند، استقبال خوب و گسترده تری از آثارم کردهاند، به بیان دیگر، میتوانم بگویم که این گروهها ارزش آثارم را بیشتر از سایر گروههای اجتماعی درک کردهاند.
علاوه بر سبک آهنگهای این آلبوم، ترانههایتان هم حال و هوای شهری و مدرن دارد و از مؤلفههای روستایی که همواره در ترانه و موسیقی گیلکی شنیده میشود اثر چندانی نیست. لطفن درباره انگیزههایتان از سرایش این ترانهها بگویید؟
به جز دو ترانه که از سرودههای آقایان شیون و منتظری هستند، بخش عمده ترانههای این آلبوم را در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد سرودم. یکی از ویژگیهای آثارم این است که غالبن روند آفرینش ترانه و ملودی را همزمان پیش میبرم. ملودی این ترانهها را هم در همان دوره ساختم. آن دوره مصادف بود با دوران دانشجوییام در شهر اصفهان. در خوابگاه دانشجویی و یا در نشستهایی که به مناسبتهای مختلف برپا میشد، میدیدم که موسیقی و ترانه اقوام دیگر، در حال تجربه فضاهای تازهای است اما ترانه گیلکی چیز تازهای برای ارائه ندارد. در آن سالها، زیر سایه دولت اصلاحات، ترانه گیلکی بعد از سالها رکود، دوباره به جریان افتاده بود. متاسفانه آن ترانهها، که در سبکهای پاپ و سنتی/محلی اجرا میشدند، چیز جدیدی به پیکرهٔ ترانه گیلکی نمیافزودند و در فرم و محتوا، تکرار آثار قدیمیتر بودند. این قضیه مرا به فکر فروبرد و دست به کار شدم. یکی از آفتهایی که ترانه گیلکی هنوز با آن دست به گریبان است، درجا زدن محتوا و فرم ترانهها (ترانههای محلی) در مناسبات دوران فئودالی و مراودات زندگی روستایی است. متاسفانه دیدگاهی وجود داشت، و هنوز هم وجود دارد، که ترانه گیلکی را در معیشت شبانی و کشاورزی، و فضای روستا و نوستالژی گیلان قدیم خلاصه میکند. یعنی این باور وجود دارد که چون گیلکی زبان رسمی نیست و در بهترین حالت، یک زبان محلی است، پس باید در اختیار موسیقی محلی و سنتی باشد. در صورتی که گیلکی هم مانند فارسی و کردی و آذری یک زبان است که در کنار سایر عناصر فرهنگی گویشورانش، فرازها و فرودهایی را تجربه کرده، میکند و خواهد کرد. این تاریخمندی، پویایی و تغییرات مداوم مسلما باید باعث شوند که فرم هنری، شیوه انتقال محتوا و حتی محتوای اثر هنری- در اینجا، ترانه گیلکی- دچار تغییر شود و هماهنگ با روح زمانه عمل کند، متاسفانه این آن چیزی بود که در دوران دانشجویی، در ترانه گیلکی سراغ نداشتم. ترانه گیلکی میتواند، و البته ناچار است، مانند انگلیسی، فارسی یا کُردی و آذری، سبکهای مختلف موسیقی را تجربه کند. همانطور که پیشتر گفتم، دغدغه نخستم، متن و زبان، و ماهیت آن، و در این مورد، زبان گیلکی با شرایط خاصی که دارد، است. پتانسیلهای زبان گیلکی، تغییرات فرهنگی، گسترش شیوه زیست شهری و تأمل در آسیبشناسی زبان گیلکی، از مهمترین عواملی هستند که در شکلگیری فرم و محتوای ترانههایم تاثیرگذارند.
شما در سبکهای مختلف پاپ و راک و جَز، اثر تولید کردید. آیا نگران نبودید که با نقد شدید منتقدان مواجه شوید؟ چون احاطه بر تمامی سبکها کمی بلندپروازی است، مخصوصا برای شما که تازه شروع کردی.
بیگمان آلبومهای بعدیام، از نگر سبک، منسجمتر خواهند بود. این آلبوم یک اثر تجربی است که بیشتر ترانههایش جزو نخستینها در گیلکی هستند. وقتی که حوزه هنری گیلان، عهده دار حمایت از آثارم شد، شرایط لازم برای اینکه بتوانم ایده آل گرایانه عمل کنم، پدید آمد. ریاست محترم حوزه هنری، جناب آقای قاسمی، نیز از ایدههایم استقبال کردند و مرا مورد حمایت همه جانبه خود قرار دادند.
این آلبوم یک مقدمه است برای کارهایی که بعدها در این سبکها اجرا میکنم یا میکنند، از دیگر سو این آلبوم یک هشدار است در مورد اینکه چه بر سر زبان گیلکی آمده، یک توصیه است برای ترانهسراهای گیلک. در کل من عملگرایی را به رخوت و بیعملی ترجیح میدهم. من یک نویسنده ام که وضعیت نامناسب ترانه گیلکی باعث شد دست به کار شوم. اگر آثارم باعث شوند تا آثار گیلکی دیگری در سبکهای جدید اجرا شوند و یا جریان نقد ترانه در گیلان به راه بیفتد، بسیار خوشحال خواهم شد و البته در این مسیر شنوای هر نقد سازندهای هم هستم.
شما ترانههای فارسی هم خواندهاید. خب در گیلکی با این سبک مدرن شاید رقیب زیادی نداشته باشید اما در عرصه ملی باید با خوانندههایی مثل گروه چارتار و پالت و دنگ شو و خیلیهای دیگر رقابت کنید که هر کدامشان طرفداران زیادی دارند. آیا این یک چالش بزرگ برای شما که اهل شهرستان و تازه کارهستید، نیست؟
رقابت! من اینطور فکر نمیکنم که مثلن قرار است با فلان خواننده یا فلان گروه رقابت کنم. اما اگر این یک چالش باشد، آن را پشت سر خواهم گذاشت. اگر واژه «تازه کار» در پرسشتان به تاریخ انتشار آلبومم ارجاع داشته باشد، باید بگویم که بله، خوانندهای تازه کار هستم، در غیر این صورت خود را تازه کار نمیدانم کما اینکه آلبومی مانند گیلؤنِ وارش را میبایست دست کم ۱۵ سال پیش منتشر میکردم. من به عنوان خوانندهای که ترانهها و ملودیهایشان را خودش مینویسد، به این نکته آگاهی دارم که هر اثر، پیامی را منتقل میکند. محتوای این پیام، درک آن از سوی مخاطب و تأثیرگذاری بلندمدت آن پیام، که اینجا در قالب ترانه عرضه میشود، مهمتر از تعداد مخاطبان است. هنرمندان گروههایی که نام بردید، بسیار زحمت کشیدهاند. مطمئنن یک هنرمند شهرستانی باید چند برابرِ یک هنرمند تهرانی تلاش کند و سختی بکشد تا بتواند در سطح ملی مطرح شود. اگر حمایتهای حداقلی از سوی مسئولان امر صورت بگیرد، من به آینده کاری خودم به عنوان یک خواننده موفق خوشبینم. رسیدن به یک سبک یا استایل منحصربفرد در عرصه خوانندگی، سالها زمان میبرد، ولی از همین حالا به شما اطمینان میدهم که امضای ویژهام را حتی در نخستین ترانههای فارسیای که ارائه خواهم کرد، خواهید یافت.
شما از زبان گیلکی خیلی قدیمی و سلیس استفاده میکنید. آیا نگران نیستید که سخت فهم بودن برخی از ترانههایتان، برای بسیاری از گیلک زبانان، دافعه ایجاد کند؟
ترانه، ترکیبی از موسیقی، کلام و لحن و آوای خواننده است. شما ممکن است با یک ترانه ایتالیایی یا اسپانیولی ارتباط بسیار خوبی برقرار کنید، در حالی که معنای کلام ترانه را نمیفهمید. این خاصیت ترانه، در معنای عام، است. من به زبان گیلکی ترانه مینویسم، نه به لهجه گیلکی. شما هر چه بیشتر با زبان گیلکی آشنایی داشته باشید، درک بهتری از ترانههایم خواهید داشت. من به عنوان کسی که سالها درباه زبان گیلکی تحقیق و پژوهش کرده، فکر میکنم و معتقدم که یک ترانه گیلکی اصیل با همراهی موسیقی و اجرای مناسب، میتواند شنونده (حتی شنونده غیر گیلک) را مجذوب زبان گیلکی و حتی مشتاقِ تحقیق درباره آن کند. حتی اگر یک نفر بواسطه شنیدن ترانههایم، به زبان مادریاش علاقهمند شود یا در صدد پژوهش درباره آن برآید، برایم موفقیت بزرگی خواهد بود.
پایان پیام
مرسی که درباره ی این آلبوم فوق العاده نوشتین✋
به عنوان یه گیلک به همه توصیه میکنم حتما این اثر رو تهیه کنن
واقعا یه سبک جدید بود .