خانه » شرح ساده دشوارترین غزل حافظ
شرح ساده دشوارترین غزل حافظ

شرح ساده دشوارترین غزل حافظ

شرح ساده دشوارترین غزل حافظ

به گزارش پایگاه خبری گلونی،‌ استاد فقید بهروز ثروتیان در کتاب «سروده‌های بی‌گمان حافظ» در شرح غزل سوم آورده است:

شرح ساده دشوارترین غزل حافظ

یک: دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

دو: کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که بازبینم آن یار آشنا را

سه: ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

چهار: در حلقه گل و مُل خوش خواند دوش بلبل

هاتِ الصبوح هُبوا یا ایها السکارا

پنج: آینه سکندر جامی می است بنگر

تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

شش: ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

هفت: آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

هشت: در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

نه: آن تلخ‌وش که صوفی ام‌الخبائثش خواند

اَشهی لَنا و اَحلی من قُبله العِذارا

ده: هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

یازده: خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را

دوازده: حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

شرح غزل ۳ [= ۳ شرح]
مطلع: «دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا»

وزن: «مَفْعولُ فاعِ‌لاتن مَفعولُ فاعِ‌لاتن» (بحر مضارع مثمن اخرب)

موضوع: غزلی است رندانه و در ظاهر امر از نوشیدن شراب و انفاق و بخشش در حق تهیدستان سخن می‌گوید و خواننده با خود می‌اندیشد که در پایان سخن از فرمانروایی نام می‌برد و صله می‌خواهد، لیکن در این طلب و جست‌وجو است که درمی‌یابیم در همان سرآغاز سخن از «صاحبدلان» مدد و همت می‌طلبد. و آنگاه که برابر آیات قرآنی به انفاق و بی‌وفایی دنیا دعوت می‌کند و درباره جام جهان‌نمایی چون دل (آیینه سکندر = جام می‌= دل عارف) رندانه سخن می‌گوید، درباره شعر فارسی و غزل و سروده خود نیز حرفی با پیران پارسا و شیخان پاکدامن دارد و می‌خواهد بگوید: این فصاحت و بلاغت و رمزگرایی در هنر را به او از عالم بالا بخشیده‌اند و حاصل درس و مشق مدرسه عشق است.

ترجمه ساده ابیات و تعابیر آن‌ها

شرح ساده دشوارترین غزل حافظ

۱٫ دلم از دستم می‌رود و می‌ترسم راز دل من آشکار گردد. ای مردم صاحبدل و ای عارفان! یاری‌ام کنید.

۲٫ ای باد موافق برخیز و ما را به ساحل برسان که کشتی ما شکسته است، باشد که آن دیار آشنا را باز بینیم.

تعبیر: یعنی ما نیازمندیم، ای بخت! ما را به دیدار آن یار آشنا برسان و یا ای سروش غیبی ما را یاری کن تا به مشاهده دل و دیدار حق نایل آییم.
نکته: بیت سه تعبیر دارد، زیرا «آن یار آشنا» سه تأویل دارد: ۱٫ پادشاه، ۲٫ معشوقه، ۳٫ پیر طریقت.

۳٫ ای یار! در حق یاران (من و ما) نیکی کن که محبت ده روزه دنیا و خورشید آسمان همه افسانه و افسون است و جز نیکی نمی‌ماند.

۴٫ در بزم گل و شراب دوش بلبل (شاعر خوش‌لهجه خوش‌آواز) خواند و گفت: «هان، ای دوستان! بیدار شوید و ای ساقی تو نیز شراب (صبوحی) آور [و درده]».
تعبیر: یعنی خواب بس است، برخیزید برای عبادت و ذکر صبحگاهی.
یادداشت: به قرینه محور عمودی کلام و معانی همه ابیات، معنی نهاده و وصفی «شراب» درست نیست و به دلالت عقلی بلبل به کسی نمی‌گوید: «برخیزید و شراب بنوشید»، بلکه شاعر می‌گوید: «بیندیشید و آگاه باشید، بلبل هنگام سحر ذکر و تسبیح می‌گوید». لازم به ذکر است که «صبوح» در عربی هر نوشیدنی را گویند از شیر و شربت و هرآنچه سحرگاهان بنوشند.

۵٫ جام می (دل عارف) همان آیینه اسکندر است و یا آیینه افسانه‌ای اسکندر در همان دل عارف است، در آن آیینه دل بنگر و احوال پادشاهی دارا را ببین که نمانده است و دنیا به کسی نمی‌ماند.

۶٫ ای صاحب کرامت! (ای دارای بخشنده و یا ای ولی که کرامت نشان می‌دهی) به شکرانه سلامت، روزی درویش بینوا را تفقدی کن.
تعبیر: یعنی ای دارا! به فقرا و تهیدستان ببخش. و ای پیر صاحب کرامت! به درویشان و اهل طریقت نظری بکن…

۷٫ آسایش دو گیتی در گزارش این دو کلام خلاصه می‌شود: در حق دوستان مردانگی و جوانمردی بکنید و با دشمنان نیز به سازش و صلح رفتار کنید.

۸٫ ما بدنام هستیم و این در اختیار ما نبوده و نیست. ای مدعی (صوفی)! اگر نمی‌پسندی قضا و قدر الهی را بگردان.

۹٫ آن تلخ‌گونه، یعنی آن حق و یا آن صبر که صوفی آن را «اُم‌الخبائث» (مادر و منشأ پلیدی‌ها) می‌داند، برای ما از بوسه دختران دوشیزه شیرین‌تر و هوس‌انگیزتر است.
تعبیر: یعنی اگر در میکده عشق ما را به صبر و حق می‌خوانند و صوفی آن‌جا رفتن را تحریم می‌کند و ما را بدنام می‌داند، برای ما آن صبر و حق از آن چیزی که صوفی دوست دارد، شیرین‌تر است.
یادداشت: مباد آن‌که کسی «صوفی» را با حضرت رسالت‌پناه – صلی الله علیه و آله – یکی بداند و حدیث «الخمر ام‌الخبائث» را به صوفی نسبت دهد، زیرا حافظ با صوفی ریاکار سر آشتی ندارد و در این تلمیح رندی‌ها کرده و معانی بسیار نهاده است.

۱۰٫ هنگام تنگدستی و تنگدلی و بیچارگی به عیش و مستی در میکده عشق الهی بکوش، زیرا این کیمیای هستی گدا را قارون و بی‌نیاز می‌کند.
یادداشت: نیازی به جدل نیست که تهدیستان در هنگام تنگدستی نمی‌توانند به عیش و مستی در میخانه بکوشند و آن عشق نیز کیمیای هستی نیست و لذا قرینه تأویل همه باده‌ها و جام این غزل در دو بیت بعدی نهاده شده است.

۱۱٫ خوبان و پاکان پارسی‌گوی عمر می‌بخشند؛ یعنی من حافظ از خوبانم و با شعر خود که آب حیات است، زندگی می‌بخشم. ای ساقی و ای فره ایزدی! به پیر پارسای من بشارت بده و بگو که تربیت تو به ثمر رسیده و فصاحت به زبان تازی اختصاص ندارد.
یادداشت: این بیت اشاره‌ای پوشیده و ضمنی به «بیت ۹ و مصراع عربی آن» دارد که خود ساخته و دارای بلاغت است. لازم به ذکر است که همه ابیات غزل کنایات دووجهی (اِرداف) از دست بلند دارند.

۱۲٫ ای شیخ پاکدامن! و ای سرور صوفیان! بدان که حافظ این خرقه می‌آلودِ رمز و کنایه را، خود به خویش نپوشیده، این خرقه‌ای را که بر سر می‌کشد و در زیر آن به مراقبه دل و ذکر خدا می‌پردازد، همه را به او داده‌اند و آن را پیر پارسایِ شاعرِ عارف، بر او پوشانیده است.

شرح ساده دشوارترین غزل حافظ

پایان پیام

اشتراک در
اطلاع از
0 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
به بالا بروید