پایگاه خبری گلونی، علی خضری: عزیزم از این به بعد همه بوقها برای تو هزینه میشه…
یک روز یک ایرانی به چیزی گیر نداد، مصدوم شد و شهرآورد را از دست داد. باباجان بیخیال شوید دیگر. به همهچیز باید گیر بدهید؟ چپ آمدند و راست گفتند که سرانه درامد فلان کشور اینقدر است و ایران از آخر یکی مانده به اول است و ما تمام اعضای بدنمان سوخت. این بار راست آمدند و چپ گفتند که سرانهی مطالعهی بهمان کشور اینقدر است و مثل آن تیم پرطرفدار در قعر جدولیم و باز هم به درد سوزش دچار شدیم. حالا که توانستیم در یکچیزی مقام بیاوریم و سرانه را بالا ببریم، بیایید و جلوی پیشرفتمان را بگیرید.
از اینها که بگذریم، من از شما میپرسم، نه شما نه، پشت سریتان. بله شما که به همهچیز گیر میدهی. فکر کردهای که اگر بوق را از زندگیمان حذف کنیم چه اتفاقی میافتد؟ تا حالا نیم ساعت پشت ترافیک ماندهاید و درحالیکه ثانیهشمار به صفر نزدیک میشود، رانندهی جلوییتان دارد با تلفن همراهش و ترجیحاً با همسر شرعیاش چت میکند و آنقدر معطل میکند که دوباره چراغقرمز میشود؟ آیا شما مثل یک آدم باکلاس مینشینید و از ترافیک عصرگاهی لذت میبرید؟ یا دستتان را روی بوق میگذارید حقش را کف دست که نه، توی گوش و اعصابش میگذارید؟ و به همه میفهمانید که این راننده محترم چقدر فاقد شعور است و باید با این رانندگان خاطی برخورد شود؟
وقتیکه آشنایی کنار خیابان میبینید، ماشین را کنار خیابان پارک میکنید و با او احوالپرسی میکنید؟ یا با دوتا بوق سروته احوالپرسی را هم میآورید؟
خدایناکرده اگر مجرد هستید و کنار خیابان مورد خوبی برای ازدواج پیدا کردید، چکار میکنید؟ درحالیکه میتوانید با یک بوق ساده آیندهای خوش و خرم داشته باشید، میتوانید با گوش کردن به این آدمهای بهظاهر باکلاس و بخیل، از بوق زدن خودداری کرده و تا آخر عمر، عذب اوقلی بمانید.
پس با خیال راحت بوقتان را بزنید و وقتی سوار شد و به تفاهم رسیدید به او بگویید که: عزیزم، از این به بعد همه بوقها برای تو هزینه میشود…
پایان پیام