پایگاه خبری گلونی، حمید کیانمهر: سلام. من کیان هستم. ۲۵ ساله، لیسانس و ساکن تهران. من داخل واگنهای مترو خردهفروشی میکنم! بله من دستفروشم. کار و کاسبیام هم بد نیست. البته فکر نکنید از اول به این کار اشتغال داشتم. نه! داستان زندگیام مفصل است که مدیر مسئول و سردبیر محترم گلونی، مامورم کردند به برونریزی و افشاگری بخشهایی از آن در قالب این ستون. پس مرا اینجا بخوانید که ضرر نخواهید کرد.
روش و منش بنده در دستفروشی با همکارانم اندکی متفاوت است. خب هرچه باشد من از نسل سوم هستم و خیر سرم “لیسانس” دارم و برعکس اکثر افرادِ شاغل در قسمت فروش مترو، دارای تحصیلات آکادمیک هستم و باید یک سری توفیرات با اشخاص عامهتر جامعه داشته باشم. مثلا همهی آن همکاران ارجمند بی وقفه فریاد می زنند که: آدامس بدم… خودکار بدم… مسواک بدم… و همینطور فقط طول واگن مترو را طی می کنند بدون توجه به اطراف و بدون هیچ توجه دیگری! آخر سر هم نه جنسی فروختهاند نه دستاورد خاصی داشتهاند، فقط یک گلوی پاره برایشان به جا مانده است. اما بنده همواره سعی کردم حرفهای عمل کنم بنابراین ابتدا بازاریابی میکنم. حالا این بازاریابی خود یک مقولهی وسیع است که زیرشاخههای بسیار دارد. اعم از بازارگردانی، بازارسازی، بازارپرکنی، بازارخرابکنی و… البته من قصد ندارم اینجا درس مدیریت و بازاریابی از نوع متروییاش را به شما ارائه بدهم. مَخلص کلامم این است که شخص کاسب باید اول بازار هدف و محصولاتش را بشناسد بعد فروشندگی کند.
مثلا اگر در کولهاش آدامس دارد نباید به پیرزن ۷۰ ساله عرضه کند چرا که آن خانم مسن هرچقدر هم سبک زندگیاش طبق مد روز باشد و از غافلهی نسلهای بعد از خود عقب نمانده باشد اما آدامس جویدن مناسب حال او نیست. حالا اگر از دندان مصنوعی استفاده کند که دیگر واویلاست! یا مثلا اسباببازی در واگنهای مردان هیچ طرفداری ندارد. شاید تصور کنید مشتری اش کودکان و خردسالان هستند اما نه این چیزها بین خانم ها بسیار محبوب است بخصوص اگر عروسک و اسباببازیهای تزئینی باشد که به موبایل و کیف و کفش و گردن و پا و هرجایی که فکرش را بکنید قابل وصل کردن باشد. حتی دیده شده مادری در مترو برای خودش یک عدد خرس خریده (البته عروسکی اش نه خرس واقعی) اما برای دختر ۵ ساله اش مداد رنگی و دفترچه! اما از مواردی که بسیار در قسمت مردانهی مترو پر و پاقرص دارد وسایل الکترونیکیست. البته اینها را هم نباید به هر کسی عرضه کرد. بیشتر پسران بین ۱۵ تا ۲۵ سال بازار هدف این جور اشیاء هستند.
بنده به شخصه وقتی یک یا چند نفر آدم در این بازه ی سنی میبینم طبیعتا ولوم صدایم را افزایشمی دهم تا بلکه متقاعدشان کنم که جنسهایم را بخرند. البته باید مراقب بود که این هدفون ها و قابهای گوشی و هندزفریها و پاوربانکها و غیره از کار افتاده نباشد (هرچند که پیدا کردن حتی چند دانه سالم از میان آن کپه معمولا کار بسیار مشقت باریست!) وگرنه مثل تجربهی من چند هفتهی پیش در ایستگاه فردوسی که یک هندزفریِ از درون منهدم را به طرف فروختم و او که بسیار زرنگ و بافراست و این کاره بود بلافاصله همانجا به لپ تاپ متصلش کرد و وقتی با از کار افتادگی آن هدفونِ خسته مواجه شدم ضمن بازپس گیری مبلغ پرداخت شد با چندعدد فحش چارواداری بدرقهام نمود. بنده هم دیگر از آن روز، قدم به ایستگاه فردوسی نگذاشتم!
اما آنچه که بیشتر از همه در بین مسافران جنس مذکر حاضر در مترو طرفدار دارد جوراب است. لامصب جین جین میخرند! توجهی هم به کیفیتش ندارند. چرا که مردان در سوراخ کردن جوراب و بیرون آمدن شست پایشان از آن ید طولایی دارند. ایضا اینکه حال و حوصلهی شستنش را هم ندارند و مایلند بعد از یکی دو ماه شاید هم بیشتر! جوراب قدیمی را که بوی مردار سگ میدهد دور بیندازند و یک جفت جدید به پا کنند!
پایان پیام
ادامه این داستان دنبالهدار را در اینجا بخوانید.