نمایشگاه مطبوعات به روایت دیگر

پایگاه خبری گلونی، بهار قربانپور: نمایشگاه مطبوعات امسال، همه‌چیز داشت اما همین همه‌چیز داشتن‌ها، مرا یاد یک‌ضرب المثل یا یه قول استاد مرتضی احمدی- ضرب المتل -انداخت: «آفتابه‌لگن، هفت دست، شام و ناهار، هیچی»

خوب که نگاه می‌کردی، بعضی غرفه‌ها، انگار یادشان رفته بود در نمایشگاه مطبوعات شرکت کرده‌اند؛ نه مد!

یکی از silver manها یا همان مرد نقره‌ای کمک گرفته بود؛ و این مرد نقره‌ای، عجب معرکه‌ای به پا می‌کرد مقابل غرفه، برای جلب‌توجه افراد؛ یک‌جور به زبان بی‌زبانی داد می‌زد که: آی بیایید غرفه ما را ببینید.

همان‌طور که قدیم‌ترها، دادزن ها داد می‌زدند: «روزنامه! روزنامه! نخست‌وزیر، برکنار شد.» این هم نوع مدرن همان داد‌زن‌ها بود.

آن یکی، چهار دختر را در لباس‌های رنگی با موهای مصنوعی به خدمت گرفته بود و هرازگاهی، این عروسک‌های انسانی متحرک، جلوی غرفه، با چتر، عصا یا کیف، پانتومیم داشتند؛ و یا حتی داخل غرفه می‌نشستند و با بازدیدکنندگان، گل‌یاپوچ بازی می‌کردند!

و خب این هم نوع دیگری برای جذب مخاطب بود. (خبر، یا گل است یا پوچ!)

آن‌یکی انگار که غرفه‌ای در وسط شهر نیویورک راه انداخته، سر در غرفه یک عبارت فینگلیش زده بود تا مثلاً بگوید: بله! ما خیلی خارجکی هستیم. عبارت بیگانه اما آشنای #گات_تلنت

و یکی دیگر هم خیلی ساده و شیک، تبلیغاتش را روی زمین چسبانده بود به خیال اینکه بقیه هنگام راه رفتن، آن را بخوانند. نمی‌دانم مشاور تبلیغاتی‌اش چه کسی بود؟! ولی این نوع تبلیغات برای عصر ما که همه یاسرهایشان در گوشی است یا این‌ور و آن ور را نگاه می‌کنند، اصلا کارساز نیست! فقط مقدار زیادی کاغذ حرام شد و زمین هم کثیف و مقدار زیادی زباله تولید. -حتی اگر کاغذ زباله نباشد و جزو مواد بازیافتی، باز هم محیط زیست، در این حرکت، نادیده گرفته‌شده. به شعار« برای هر یک کاغذ، یک درخت، بریده می‌شود»، فکر کنیم!

اما در میان این‌همه هیاهو، غرفه‌ای، عجیب مرا به سمت خود کشید.

بزرگان عرصه‌ی مطبوعات و روزنامه‌نگاران قدیم که همگی استادان به نامی بودند و هستند و سالها قلمشان در مطبوعات پر تیراژ کشور، نوشت و نوشت و نوشت.

و چقدر مهجور مانده بودند و چقدر تأسف خوردم بر اندیشه های کوتاهمان که در عصر ارتباطات هستیم و کمترین مؤلفه‌های ارتباطی را نه می‌شناسیم، نه رعایت می‌کنیم.

و این استادان عزیز که من و تو حداقل سواد اندک رسانه‌ای یا حتی نوع نوشتنمان را مرهون و مدیون آن‌هاییم؛

یا کسانی که موقع کودکی و نوجوانی من و تو، داستان‌ها، گزارش‌ها، شعر، اخبار، حوادث و مطالب دیگر را در روزنامه‌ها و مجله‌ها نوشتند و من و تو هم خواندیم؛ حالا در یک غرفه، همگی، جمع شده بودند و خودشان بودند و خودشان و شاید در لبخندهای شیرینشان این مفهوم نهفته بود که:

دیگران کاشتند و ما خوردیم؛ ما هم کاشتیم و شما خوردید.

اما واقعاً شما چه چیزی برای عرضه، به آیندگان دارید؟!

شما که به دیجیتال و گوشی تلفن همراه و چاپخانه‌های مدرن و خیلی وسایل پیشرفته‌ی دیگر مجهزید، چقدر به دانش مطبوعاتی کشور نه، دانش مطبوعاتی خودتان، اضافه کردید؟!

بعدازاینکه پای صحبتشان نشستم و به مهربانی با چای و نقل گل محمدی از من پذیرایی کردند، موقع خروج به عبارت

آفتابه‌لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی، بیشتر پی بردم.

پایان پیام

کد خبر : 56565 ساعت خبر : 8:57 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=56565
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات