گزینه پس‌انداز نابود شد

پایگاه خبری گلونی، مهدیسا صفری‌خواه: همه ما بعد از دو ماه کار کردن تصمیم گرفتیم کمی عاقلانه‌تر رفتار کنیم و مقداری از حقوق‌مان را پس‌انداز کنیم بیشتر ما مثل یک بازنده تمام قد از این امتحان بیرون آمدیم و تصمیم گرفتیم تمام عمر دیگر پس‌انداز کردن را امتحان نکنیم.

وقتی می‌خواستم برای اولین‌بار پولم را پس‌انداز کنم مثل فیلم‌ها، گرافیک کل دنیا زیبا بود یعنی فکر می‌کردم با ۳۰۰ تومن پس‌انداز من در ماه هیچ بیماری؛ آفتی قرار نیست به‌جانم بیفتد. اولین کسی که از بسته پیشنهادیم برای پس‌انداز استقبال کرد پدرم بود خیلی شیک و مجلسی برنامه‌هایی برایم تدوین کرد که حتی مونا به‌عنوان جراح مغز در آن‌سوی دنیا به آنها نمی‌تواند دست پیدا کند. اول همه از خریدن ماشین گفت جوری می‌گفت که فکر می‌کردم ظرف همین یکی دوسال می‌توانم یک پورشه بخرم و برای همین به‌ خودم اجازه ندادم که حتی به ماشین‌های دیگر در رویاهایم فکر کنم. بعد از خرید جهیزیه گفت؛ جوری گفت که من حتی به مشکل ابتدایی پیش پایم که پیش‌نیاز خرید جهیزیه بود فکر نمی‌کردم. اصلاً فکر می‌کردم آدم جهیزیه‌ش را خودش می‌خرد باقی ماجرا را خدا می‌رساند.

برنامه‌هایی که من در ذهنم داشتم با برنامه‌های که پدرم از زمین تا آسمان فرق داشتند. همیشه اولین هدفم از پس‌انداز خریدن یک قلم بینی سربالا و در ابعاد مینیاتوری برای خودم بود بعد از دست زدن به بینی‌تان شما باید کل پکیج زیبایی را با هم بردارید، این‌طوری که ابروهایتان را بالا بکشید و چشم‌هایتان را کمی بازتر کنید و بعد لب‌هایتان را هم با الگو از آنجلینا جولی کمی تغییر فرم دهید. فکر می‌کردم این پکیج که روی صورت آدم نصب شود کل اهداف پدرم برای پس‌انداز هم خودبخود روی آدم نصب می‌شود اما راستش هیچ‌وقت جرئت نمی‌کردم در رویاهایم هم خودم را این طوری تصور کنم همیشه تا مرز بیهوشی پیش می‌رفتم و به‌خاطر استفاده از داروی بیهوشی چینی هرگز به‌هوش نمی‌آمدم یعنی در رویاهایم هم بدشانس ترین آدم دنیا بودم. برای همین تصمیم گرفتم که واقعاً به او اعتماد کنم اما جمله پدرم همه این اعتماد را برباد داد.

پدرم یک هفته بعد از حرف‌هایمان وقتی اراده من برای پس‌انداز را دید گفت: «آفرین دخترم. بده کل پول‌ها رو خودم برات نگه می‌دارم تا وقتی که بتونی باهاش هر چی می‌خوای بخری.» و من ناگهان یاد همه عیدی‌های دوران کودکی‌ام افتادم که قرار بود با آنها دوچرخه بخرم و اما پدرم با آنها قسط‌های عقب افتاده ماشینش را می‌داد و بدین‌ترتیب گزینه پس‌انداز از بیخ‌و بن نابود شد، وقتی به دوربری‌هایت اعتماد نداشته باشی انتظار داری غریبه‌ها حواسشان به پولت باشد.

پایان پیام

ادامه این داستان دنباله‌دار را اینجا بخوانید.

کد خبر : 59204 ساعت خبر : 1:43 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=59204
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات