همایون علی آبادی: متن حاضر نگاهی دارد به نمایش «دایره گچی قفقازی» اثر برتولت برشت که توسط محمودرضا رحیمی کارگردانی و در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر به صحنه میرود.
به گزارش پایگاه خبری گلونی، واقعیت این است که آثار برتولت برشت غث و سمین بسیار دارد، استادمان بهرام بیضایی در کتاب ماه که زندهیاد جلال آل احمد منتشر میکرد نوشته است بسیاری از این متون مزخرف است ازجمله نمایشنامه ترس و نکبت رایش سوم را به قلم برشت که بیضایی یکسره آن را ازنظر ارزشهای دراماتیکی مردود شمرده است.
بیضایی کار تئاتر را از نقدنویسی شروع کرد و با یادداشتهای جامع و کاملش در دهه چهل خیلی زود نقد حال را رها کرد و به درامنویسی پناه برد. درهرحال آنچه مهم است اینکه برو بچههای تئاتر دیگر تابویی به نام برشت را روزبهروز کمرنگتر کردند تا جایی که در همین ایام اخیر متونی مانند ارباب یونتیلا و نوکرش ماتی و دایره گچی قفقازی و استثنا و قاعده بارها بر صحنه تئاتر اجراشدهاند.
محمودرضا رحیمی در غیاب بزرگانی چون حمید سمندریان و هما روستا که در دهه هفتاد همین نمایش را با طراحی صحنه علی رفیعی اجرا کردند یکبار دیگر یاد و خاطره کار زیبای سمندریان، رفیعی و روستا را به روی صحنه آورد. رحیمی در این اثر کوشیده تا گونهای برداشت آزاد یا اقتباس معطوف به اراده کارگردانی را جانشین دراماتورژی قدمائی کند که در این مهم توفیق بالنسبه رفیقش است. کلاسهای تئاتر خصوصی حمید سمندریان را همینجا و اینک رحیمی اداره میکند و دایره گچی هم کاری است از همین برو بچههای کلاس سمندریان که باهمت و حمیت وی گردآوریشده و بر صحنه جان گرفتهاند.
برای یک کلاس آموزشی آنهم از نوع خصوصیاش که مزین به نام حمید سمندریان نیز هست شاید بتوان بسیار فراتر از این گفت و حتی مقایسهای سردستی میان اجرای استادمان سمندریان که با کار رحیمی نشان میدهد که هر که بیهنر افتد نظر به عیب کند.
آری میان ماه من تا ماه گردون/ تفاوت از زمین تا آسمان است.
نمایش رحیمی چندان در قیدوبند اجرایی برشتی مانده است که اصل متن از یاد رفته و گل مجلس یعنی صحنه گروشه و سیمون چاچاوا و دایره گچی به کلی از کف رفته و کم رنگ شده است. ناگفته نماند که اصل این نمایش یک حکایت چینی است که بارها در پکینگ اپرا اجرا شده و برشت با توجه به جهان بینی خود به گونهای دیگر آن را بازنویسی کرده است. اصل نمایشنامه را داریوش آشوری ترجمه کرده است که در کتاب نمایش در چین بهرام بیضایی آمده است.
کارگردان در این اجرا بهنوعی این گروتسک جشن گونه را بر صحنه نشانده و گونهای وارینه یا کارناوال صحنهای را عین یک بنگاه شادمانی وطنی کار برشت را اقتباس کرده است.
این نمایشنامه در سالهای انقلاب به اینسو سرنوشت زیبایی داشته است. در سال ۵۸ داریوش فرهنگ به همراه گروه تئاتر پیاده با بازیهای درخشان سوسن تسلیمی و مهدی هاشمی این متن را اجرا کرد که بر دستودل خوش نشست و در دهه ۷۰ سمندریان دایره گچی قفقازی را با روایتی تازه و بدیع و بکر بر کف صحنه تئاتر شهر برنشاند که بحثها برانگیخت و درنهایت نام نجیب برشت را بهعنوان امضای کار در تئاتر انقلاب ما حک نمود.
در متن چینی که اصل آنیک روایت گرجستانی نشأتگرفته کودک در کشمکش میان گروشه و سیمون چاچاوا در پی مادر اصلی و خونیاش به سویی کشیده میشود که ظاهراً حق به حقدار رسیده است.
اما خدا را که چگونه کودک را مادر با شدت به سمت خود میکشد و نامادری را از داشتن فرزندی مانند سیمون محروم میکند برشت اینگونه نیاندیشیده و این نامادری است که دلش با فرزند است و در تبوتاب سلامت بچه او را مانند گلادیاتورها به سمتوسوی خود فرامیخواند و بازور و بازوی خودکاری ندارد و میگوید به قول سعدی:
گرگزاده گرگ شود/ گرچه با آدمی بزرگ شود
یا تربیت نااهل را چون گرکان بر گنبد است.
بهتر از من میدانید که سعدی این سخن را در شرایطی بر زبان آورده که زمینههای روانکاوی و روانشناسی در عمد آن یگانه در کار نبوده و هرچه هست یکسره ادب و عصب است و بس؛ اما امروز ثابتشده که نظریات تربیتی بزرگی مانند برشت دیگر خریدار ندارد و اندیشههای ماتریالیستی نمیتواند جایگزین مهر مادر و علاقه و عشق بین فرزند و نامادری یا مادر و بچه گردد.
بههرحال یکی از پربارترین اجراهای رپرتوار تئاتر پیکولوی میلان با اجراهای جرجو استرهلر همین نمایشنامه دایره گچی قفقازی بوده است و تا آنجا که ما میدانیم حتی حالا هم در مجموعه تئاتر پیکولو بر صحنه میرود.
اما کار رحیمی بسیار شلوغ و پرتشویش است، او هرچه از برشت میدانسته یا خوانده بوده دربست بر صحنه میآورد و نشان میدهد که کارکرد آنیک کار کلاسی درسی انجام داده و که میداند شاید خدا برای هر اجرای مدرسهای یا اتودهای کلاسی درسی آموزشگاههای خصوصی را مگر میتوان بر صحنه تئاتر حرفهای آورد.
به یاد دارم در سال ۱۳۵۴ قطبالدین صادقی برای پایاننامه دوره کارشناسیاش در دانشگاه تهران نمایشنامه فرمان پسر فرمان را بر صحنه استودیوی دانشجویی آورد که سخت مورد اقبال قرار گرفت چندان که صادقی را بهجایی میکشاند که از بیضایی تقاضای اجرای حرفهای در تالار مولوی را اندکاندک بر زبان آورد اما بیضایی گفت: کار تو یک کار کلاسی درسی است و نمیتواند در تالار حرفهای مولوی اجرا شود پس چگونه است که محمودرضا رحیمی کارآموزشی آکادمی سمندریان را در سالن بسیار حرفهای سایه بر صحنه میآورد و توقع ایجاد ارتباط با تماشاگر را دارد به قول یکی از اساتیدمان حسین پرورش که هرکجا هست خدایا بهسلامت دارش، مگر برای هر دانشجوی موسیقی که پیانو مینوازد میتوان ریستال اجرا کرد و آیا اساسا کارهای کلاسیک چرا باید در معرض همگان قرار بگیرد؟
اجرای موردنظر ما کاملا نشان میدهد چگونه متن برشت تکهتکه شده و به گونهای آزمونوخطای کلاسهای درسی با سودای تالار سایه ممزوج شده است. تمام مونولوگ های متن که به مونولوگ های پلی معروفند ازدسترفته و جایش سرودهایی بیدروپیکر و گوشخراش گزارده شده است که برای ما مایه غبن و غم است.
متن برشت چندان جذاب است که ترجمه شعرهای متن را پریشادخت شعر امروز ایران فروغ فرخزاد به کسوت فارسی درآورده است که خوش است اما در کار رحیمی نه خبری از فروغ است نه نادرپور و نه حتی سمندریان هرچه هست ملغمهای است سرسامآور که آدم را به یاد اپرای کاوالریا رستیکانای کارل ارف میاندازد که یک بالماسکه شوخوشنگ و جذاب است در هر حال برای محبوبالقلوب شدن رحیمی راه باز است چرا برشت باید در این میان جز مطامع کارگردان شمرده شود و گروهی نوجوان و جوان در اوج و آماج برشت را هدف بگیرند نتیجهاش این است که کار نکردن یا کار تئاتر کردن برای برخی از تئاتریها گویا فضیلت و رذیلتی دارد مگر اجرای تئاتر برای اکابر یک ابجدخوان امتیازی است در این شرایط کار نکردن فضیلت دارد و یا اساسا به تماشاگرچه ربطی دارد که از کوچههای خیابان اندیشه نقبی به تالار سایه زده شود و گروهی آماتور اینبار برشت را هدف بگیرند.
طرف اینکه آنچه در این میان ازدسترفته میرود نه محمودرضا رحیمی است و نه به قول وی: [هما و حمید] بلکه این برشت است که اینبار در آتش میسوزد. حالا که دقت میکنم درمییابم کهموجی از اجراهای تئاتری با آدمیان آماتور در سراسر تئاتر ما تسری یافته که آیندهاش از دور دل میبرد و از نزدیک زهره را.
بهعنوان معترضه نکتهای بگویم و بگذریم سخنی از سمندریان میتواند هدیهای مناسب برای همه تئاتریها و تئاتر دوستان باشد. انوشهیاد سمندریان در گفتگویی با اینجانب که در مجله رودکی در زمستان ۵۶ چاپشده به من گفت: من برای اجرای نمایشنامه مرغ دریایی چهل سال است که صبر کردهام تا دستکم بتوانم این اثر را در تئاتر سنگلج اجرا کرد ولی همچنان ناراضی بود.
باری تو خود حجاب خودی/ حافظ از میان برخیز
من اکیداً به دوستان جوانم توصیه میکنم این گفتگو را بخوانند و نصب العین خود قرار دهند که چگونه تئاتر مملکتی پس از سمندریان ها و پرویز ممنون ها حالا دیگر شکسپیر را در عرض دو هفته، دایره گچی قفقازی را در عرض ده روز به اجرا میگذارند و با شوق و اشتیاق فراوان میگویند این بروبچهها برای اولین بار است که بر صحنه میروند و باری ما دوره میکنیم شب را و روز را / هنوز را.
پایان پیام