مشکل اصلی همچنان غلبه‌ی حاشیه بر متن است

مشکل اصلی همچنان غلبه‌ی حاشیه بر متن است

محمد مهدی حیدریان گفت: من از همه‌ی دست‌اندرکاران سینما خواهش می‌کنم یک ‌بار دیگر داشتن هدف مشترک را امتحان و تجربه کنند. ما اتحاد می‌خواهیم. یک اتفاق در سینما می‌خواهیم که به ترکیبی از خدمت به جامعه، نفع اقتصادی و تصویرسازی علایق خودمان برسیم. عبور از این مسیر سخت است و راه درازی در پیش داریم ولی اصلا نباید تردید کنیم که ما باید از این مسیر عبور کنیم. نیروهای جوان به‌دلیل جسارتی که دارند، به لحاظ تکنیک و تکنولوژی به‌روزتر هستند و شاید بتوانند خط‌شکن‌های موفق‌تری باشند. آنها در به‌کارگیری ابزار و تکنیک‌های جدید پیشرو هستند. لازم است تجربه‌های افراد پیش‌کسوت را هم در نظر بگیریم.

به گزارش پایگاه خبری گلونی، گفت‌وگو با محمدمهدی حیدریان از چند جهت اهمیت بسیار زیادی دارد. او در بخش زیادی از سال‌های پرتلاطم دهه‌ی ۶۰ مدیرکل نظارت و ارزش‌یابی امور سینمایی وزارت ارشاد بوده. قاعدتا هم در جریان ویژگی‌ها و حواشی تحمیل‌شده به دهه‌ی ۶۰ قرار داشته و هم خودش در تصمیم‌گیری و اجرای بخشی از آنها سهیم بوده. از طرف دیگر این روزها به عنوان مدیر سازمان سینمایی بر صندلی مهم‌ترین مقام تصمیم‌گیر در حوزه‌ی سینما تکیه زده و قرار است سیاست‌های جدیدی را به جریان بیندازد که بخشی از آنها هم اجرایی شده است. حیدریان از تدوین یک برنامه‌ی جامع ده‌ساله برای تعیین خط‌مشی‌های جدید سینمای ایران هم خبر داده است که ممکن است سیاست‌های هدایتی و حمایتی دهه‌ی ۶۰ را به ذهن بعضی‌ها بیاورد. اما بنا بر صحبت‌هایش در همین گفت‌وگو گرچه در تدوین این برنامه‌ی جامع از تجربیات مدیریت سینمایی دهه‌ی ۶۰ استفاده شده اما اقتضائات و الزامات جدید سینمای ایران خصوصا در زمینه‌ی کسب بازارهای جهانی و تسهیل تعامل فیلمسازان با شوراهای نظارتی هم در آن لحاظ شده است. حیدریان برنامه‌ی جامع خود را یکی از مهم‌ترین سندهای چشم‌انداز سینمای ایران می‌داند که امیدوار است بتواند با تعامل با سینماگران به مؤلفه‌های آن جامه‌ی عمل بپوشاند.

مشکل اصلی همچنان غلبه‌ی حاشیه بر متن است

* شما هم تجربه‌ی مدیریت در دهه‌ی ۶۰ را داشته‌اید، هم الان سکان‌دار مدیریت بخش دولتی سینمای ایران هستید. در ایران این پیوستگی مدیریتی کمتر پیش می‌آید. این که از گذشته‌مان توشه‌ای برای آینده‌مان برداریم؟ البته ممکن است خیلی مایل نباشید که درباره‌ی مدیریت سینما در دهه‌ی ۶۰ صحبت کنید اما تصدیق می‌فرمایید که بررسی تجربه‌های گذشته چراغ راه آینده است.

محمدمهدی حیدریان: اتفاقا من دوست دارم درباره‌ی صفر تا صد مدیریت سینما، در دهه‌ی ۶۰ بحث کنیم. اما متأسفانه این دوره را با غرض و نگاه غیراصولی روایت و نقد کرده‌اند. دهه‌ی ۶۰ دهه‌ای بود که از نظر ثبات مدیریت در حوزه‌ی فرهنگ و هنر دیگر تکرار نشد، و کسی آن را هیچ‌وقت با این نگاه تحلیل و ارزیابی نکرده، چه برسد به این‌که بخواهیم امروز چنین چیزی را مطالبه کنیم.

* ما با پوست و گوشت و استخوانمان این مسئله را حس کرد‌ه‌ایم که فرهنگ، نه دستوری است، نه بخشنامه‌ای. نه حاصل کار یک نفر است و نه می‌شود کسی را هلی‌برد کرد که بیاید و کاری را پیش ببرد!

حیدریان: «فرهنگ» زاییده‌ی جامعه است؛ کما این‌که جامعه در یک حوزه‌ی فرهنگی تشکیل و زاییده می‌شود، حرکت می‌کند و ما نمی‌توانیم بدون جامعه، انتظاری از فعالیت‌های فرهنگی‌مان داشته باشیم. هنرمندان درون همین جامعه، بخشی از این جامعه و متأثر از وقایع جامعه هستند. بنابراین «مدیریت فرهنگی» نمی‌تواند بدون در نظر گرفتن شرایط جامعه باشد. «مدیریت فرهنگی» در بهترین شکل آن، یعنی این‌که شما بتوانید فضا را به‌گونه‌ای مدیریت کنید تا هنرمند به‌عنوان یک آدم فرهنگی، بتواند برون‌دادهایی از خودش داشته باشد که جامعه را یک قدم بالاتر ببرد و عمیق‌تر کند؛ اما باتوجه به فضای فرهنگی بعد از انقلاب که گروه‌های هنرمندان و مدیران فرهنگی شکل نگرفته بودند و همچنین شرایط انقلاب، در سینما هلی‌بُرد شدیم.

*و بلافاصله جنگ!

حیدریان: بله، البته به نظرم جنگ مثل میخ‌هایی بود که انقلاب را نگه داشت. بزرگ‌ترین فایده‌ی جنگ، فارغ از اتفاقات تلخش، تثبیت انقلاب بود. نقش جنگ در همه‌ی پدیده‌هایی که به انقلاب برمی‌گردند هم همین بود؛ در صنعت، پزشکی و… خب در سینما که نقشی حیاتی داشت. ما در زمان جنگ و با سینمای جنگ توانستیم سینما را به عنوان یک هنرـ‌ صنعت تثبیت کنیم. سینمای ما بعد از دهه‌ی ۶۰، هیچ‌وقت استقرار پیدا نکرد و همیشه حواشی‌اش بر متن غلبه داشت. البته در سینما حاشیه همیشه هست اما در دهه‌ی ۶۰ حاشیه‌ها بر متن غلبه نمی‌کردند چون برنامه، ثبات و هماهنگی در اجرای برنامه داشتیم. در دهه‌ی ۶۰ این امکان پیدا شد که یک برنامه‌ی جامع را در سه مرحله پیگیری کنیم و مراحل را یکی‌یکی طی کنیم و درست در مرحله‌ی سوم بود که تغییر مدیریت‌ها اتفاق افتاد. این برنامه‌ی جامع دهه‌ی ۶۰ این امکان را داد که سینما از یک بی‌شکلی و پراکندگی عبور کند و به‌عنوان یک پیکره‌ی قابل رؤیت، دیده شود. و این موقع بود که سینمای ما می‌توانست سکویی باشد برای پرواز فرهنگی هنری ما چه در داخل و چه در خارج.

مشکل اصلی همچنان غلبه‌ی حاشیه بر متن است

* خاطرتان هست سرخط‌های آن برنامه‌ی سه‌مرحله‌ای چه بود؟

حیدریان: بله، فاز اول این بود که اساسا سینمای بعد از انقلاب تعریف بشود. اصلی‌ترین شعار انقلاب، فرهنگ بود. اصلی‌ترین مخاصم و متخاصمش در حوزه‌ی فرهنگ حضور داشت. در حوزه‌ی فرهنگ هم سینما ویترین بود. درباره‌ی بود و ‌نبود آن مدت‌ها بحث بود. بعد که بنا شد باشد سؤال این بود که حالا با چه‌کسی؟ با نیروی انسانی‌ سینمای قبل از انقلاب که به‌محض دیدن آنها، خاطره‌ها و نوستالژی‌ها و پرونده‌هایشان در ذهن مخاطبان رژه می‌رفت، که برای آن موضوعات اصلا انقلاب شده بود؟ باید چه می‌کردیم؟ در این وضعیت قاعدتا اولین قدم این بود که با برخی از مظاهر سینمای قبلی مقابله بشود. بعد باید کسانی را می‌داشتیم که فهم مسائل بعد از انقلاب را داشته باشند. آن موقع این نیروی انقلابی‌ای که کار فرهنگی کرده باشد وجود نداشت. پس اولین قدم در این مرحله‌ی بازتعریف سینمای بعد از انقلاب، تأمین نیروی انسانی برای هر نوع برنامه‌ی سینمایی بود که ما اسم آن مقطع را می‌گذاریم مقطع کمّی. در این مرحله باید آموزش‌ها را رواج می‌دادیم، سینمای جوان و سینمای تجربی باید تشکیل می‌شد و… .

*مدرسه‌ی فیلمسازی تشکیل شد.

حیدریان: بله، و خیلی از اقداماتی که هدف و رویکرد آنها تربیت نیروی انسانی‌ای بود که بتواند سینمای بعد از انقلاب را تعریف کند. البته تعدادی از سینماگران قبل از انقلاب هم بودند که می‌توانستند با شرایطی در سینمای بدنه‌ی بعد از انقلاب کار کنند. مرحله‌ی دوم، توجه به کیفیت بود. ما بعد از گذر از مرحله‌ی اول، حالا یک ابزار و وسیله‌ای داشتیم که باید می‌دیدیم می‌خواهیم چه‌چیزی را بر آن سوار کنیم؟ این مرحله‌ی کیفی مقارن با جنگ شد. خود جنگ شرایطی را به اهل سینما دیکته کرد که باعث شد سینما تثبیت شود. چون اگر ما تمرکز و نقطه‌ی مشخصی با قوت و قدرت جنگ نمی‌داشتیم، ممکن بود این سرگردانی همین‌طوری ما را در خلئی بدون جاذبه به همدیگر سرگردان نگه دارد. اما جنگ آمد و به خیلی از انرژی‌ها جهت داد. خیلی از معانی را مطالبه کرد و نهایتا کارهای بسیاری تجربه شد. فیلم‌هایی مثل دیده‌بان در همین مرحله تولید شد.

مرحله‌ی سوم، این بود که پس از دو مرحله‌ی قبلی ما یک سینما داشتیم که این سینما، حرف زدن در شرایط بعد از انقلاب را در گونه‌های بسیار متنوعی تمرین کرده بود و تنوع محصول داشت. فیلم‌های معروف این دوره ناخداخورشید، اجاره‌نشین‌ها، مترسک، فیلم‌های آقای مجیدی و فیلم‌های آقای کیارستمی و… هستند.

مشکل اصلی همچنان غلبه‌ی حاشیه بر متن است

ار و نی می‌افتند. چرا تصور همه‌ی ما این است که تقاضای برنامه‌ریزان و مدیران دولتی این دوره، یک نوع سینمای معناگرا و روشنفکری بوده است؟ با وجود این‌که همه‌ی این‌ فیلم‌ها در همین دوره تولید شده است؛ فیلم‌های اکشن و کمدی و… .

حیدریان: بله، همین درست است. اینها حرف‌های بدون مطالعه است. به همین دلیل است که باید کاتالوگ‌ها وکتاب‌های این دوره را ورق بزنیم و ببینیم چندتا از فیلم‌های آن دوره، مثلا از کارهای تارکوفسکی است. مسئله این است که ما یک انقلاب فرهنگی کردیم. انقلاب فرهنگی می‌خواهد از ابزار فرهنگی‌اش برای مقاصد فرهنگی استفاده کند. در نتیجه قصد اولش سرگرمی نیست اما این موضوع را می‌فهمد که باید جذاب باشد. آن دوره می‌‌گفتیم این موضوع بُردارهای مختلف دارد؛ یک بردار اقتصادی که همان چرخه‌ی فروش است و جنبه‌ی سرگرمی و جذابیت به آن مربوط می‌شود، یک بردار هم بردار ارزش‌های انقلاب است. مطلوب ما در سیاست‌گذاری‌های آن زمان، همسویی این بردارها بود. می‌گفتیم کسی که بتواند این دو بردار را در کارش همسو کند، موفق است. این شکل مطلوب سینما بود و هنوز هم همین حرف را می‌زنیم. آن زمان سینمای شرق و مثلا سینمای تارکوفسکی نمونه‌هایی بودند که تلاش برای تصویرسازی از یک معنا را جدی‌تر انجام داده بودند. هدف این نبود که مثل آنها فیلم بسازیم. می‌خواستیم بگوییم این یک مدل از تبدیل معنا به سینما است. همین، و نه چیز دیگر! به قول شما یک نار و نی از آن درآمد. بعد یک پای این‌طرف‌ترش هم شد آن‌سوی مه. اما اتفاقا خیلی از فیلم‌های پرفروش مربوط به اکران آن دوره است. ما آن موقع با جمعیت ۴۵ تا ۵۰میلیونی، ۶۰میلیون بیننده در سال تجربه کردیم. در حالی‌که همین دو سال پیش، با جمعیت ۸۰میلیونی ایران فقط ۲۵میلیون بلیت خریده شده. کدام‌یک از این آمارها موفق بوده است؟ پس باید به دوستانی که می‌گویند سیاست دهه‌ی ۶۰ سینمایی گلخانه‌ای بوده، بگوییم لطفا عالمانه و علمی حرف بزنید. مگر شما می‌توانید وقتی مثلا به سیبری وارد می‌شوید بدون زدن یک گلخانه، آرام‌آرام هوا را مساعد کشت‌و‌کار کنید؟ امکان ندارد. هر زمانی شرایط خودش را دارد. حالا اگر جوان‌ها این حرف‌ها را بزنند شاید از سر کم‌‌اطلاعی باشد، اما آنهایی که تاریخ، وقایع و شخصیت‌های آن دوره را تجربه و بررسی کرده‌اند نباید چنین مطالبی را پیش بکشند. پس آن دهه، بر اساس مقتضیات زمانش با یک برنامه‌ی مشخص شروع می‌شود و از نقطه‌ی «آ» به نقطه‌ی «ب» می‌رسد که آمارها و اعداد و ارقامش موجود است. در پایان دوره یعنی در سال ۶۹ تعداد زیادی سینماگر داشتیم که می‌توانستند به زبان تصویر محتوای متنوع و مناسب تولید کنند. ما زمانی در اوایل کار جشنواره‌ی فیلم فجر می‌شمردیم و می‌دیدیم که کلا هفت نفر تدوینگر داریم یا مثلاً ذوق می‌کردیم چهار فیلمبردار به فیلمبردارهای قبلی اضافه شده است. الان که ۴۰۰-۵۰۰ کارگردان داریم و نیروی فنی بسیار، به این چیزها می‌خندیم اما ما آن زمان سال به سال می‌شمردیم که چند فیلمبردار و تدوینگر و نویسنده‌ داریم و چندتا به آنها اضافه شده است. مثلا آقای تورج منصوری از آمریکا آمد، یا آقای کلاری را دعوت کردیم که فیلمبرداری کنند. با این مراقبت‌ها کار به جایی رسید که یک شاکله، یک هیبت و یک چیزی به اسم سینما به وجود بیاید. موجودی با کثرت در سلایق و البته با تفاوت در توانایی‌ها. اینجا مرحله‌ی سوم شروع شد. مرحله‌ی سوم این بود که بخش خصوصیِ مسئول و همراه با اختیار تأسیس شود که نمادش همان خانه‌ی سینما بود. حرکتی که امروز چیزی از آن را نداریم. انگار که این اتفاق از همان موقع قطع شده و الان که در این دوره مدیر شده‌ام، آن نهاد مسئول و صاحب اختیار نیست. چون تفرق به‌وجود آمده و متأسفانه همدیگر را تحمل نمی‌کنیم و حتی تضعیف می‌کنیم. من در همین مدت مدیریتم می‌بینم که دوباره کشتی سوراخ کردن مد شده است. خیلی باعث تأسف است! به هر حال سینمای ما آن سه مرحله را طی کرد و امروز کارنامه‌‌ای مشخص و قابل دفاع دارد. اجازه بدهید کم‌کم به همین دوره بیاییم. از آن موقع این را یاد گرفتیم که موضوع را درست بشناسیم. دریافت من این است که متأسفانه امروز حاشیه بر متن غلبه پیدا کرده است. الان رهاشدگی‌ و روزمرگی‌ای وجود دارد که اساسا متن روشن نیست. ما به چه‌چیزی سینما می‌گوییم؟ برای چه سینما می‌خواهیم؟ آینده‌ی سینما چیست؟ این آینده را چه‌کسانی با چه شرایطی می‌توانند ایجاد، هدایت و راهبری کنند؟ اینها مسائلی است که به دلیل تفرق و غلبه‌ی حاشیه بر متن، مغفول واقع شده است و به عبارتی دوباره مسئله‌ی ما شده است.

*پاسخ این سؤالات شاید در دهه‌ی ۶۰ روشن‌تر بود. چون انقلاب و جنگ شده بود و حتی کسانی که با انقلاب موافق نبودند، وقتی درگیر جنگ شدند نمی‌توانستند آن را نادیده بگیرند. بنابراین همبستگی‌ای وجود داشت که الان نداریم. آن موقع اگر می‌گفتند برای چه سینما می‌خواهیم، و اگر یک فیلم جنگی ساخته می‌شد، برای همه روشن بود که باید فیلمی باشد که مردم به آن افتخار کنند. ولی الان این سؤال ‌که از سینما چه می‌خواهیم، پاسخ‌های متعددی دارد. خودِ سرگرمی درست کردن برای جامعه یک ارزش شده است. یعنی دیگر فقط مسائل آرمانی و ارزش‌های انقلاب نیست. الان اگر سرگرمی‌های مورد نیاز جامعه را برایش فراهم نکنید، به سمت جایگزین‌های دیگری می‌رود که ممکن است ما خوشمان نیاید. باید حواسمان باشد که همیشه اصول مدیریتی ثابت هستند ولی تغییرات همیشه در شرایط زمان نیست. یعنی آن جامعه و در واقع «زمانه» مسئله هستند.

مشکل اصلی همچنان غلبه‌ی حاشیه بر متن است

حیدریان: اصلا شناخت مسئله یعنی همین. مسئله در جامعه تعریف می‌شود. امکان ندارد شما بتوانید برنامه‌ای را فارغ و غافل از جامعه بنویسید! اتفاقا من ایرادم این است که می‌گویم جامعه را نگاه نکردیم. من گریزی بزنم به این مثال شما و بحث را ادامه بدهم. این را ‌که «اگر ما سرگرمی ایجاد نکنیم مردم می‌روند به سراغ جاهایی که خوشمان نمی‌آید» باز کنیم. چرا خوشمان نیاید؟ اگر دارند سرگرم می‌کنند، ما هم می‌خواهیم سرگرم کنیم، پس هردو یک کار می‌کنیم، در نتیجه خوش نیامدن ندارد! اجازه بدهید اسم سرگرمی را بگذاریم جذابیت. یعنی اگر جذاب باشد، سر همه را گرم می‌کند. جذابیت جزء لاینفک سینما است. حرف خوب را اگر خوب نزنید، به درد می‌خورد؟ حتی اگر بهترین حرف‌ها را داشته باشید، می‌شود مثل کتاب‌هایی که می‌رود در قفسه و کسی هم نگاهش نمی‌کند. حرفِ متوسط‌تر را اگر خوب بزنید، چقدر تأثیر دارد؟ هرچقدر خوب‌تر و جذاب‌تر حرف بزنید، مؤثرتر است. پس سینما، صرفا برای سرگرمی عملا معنا ندارد. سینمای جذاب که حرفی برای گفتن دارد، اهمیت پیدا می‌کند. یک زمانی جنگ بود و همه‌ی امکانات چه در دست مسئولان جنگ و چه امکانات اهالی سینما روی این موضوع متفق و متمرکز بود. عرض من این است که به دلیل غلبه‌ی حاشیه و کثرت امور غیراصیل، متن، پنهان و غبارآلود شده است. به‌طور مثال روی قضیه‌ی داعش همه متمرکز شدند و مسئله به میزان قابل توجهی به یک سرانجامی رسید. چرا سینما خودش را در این مسئله پیدا نکرد؟ همه در موفقیت کسی مثل سردار سلیمانی در قضیه‌ی داعش و دور کردن آتش جنگ از کشور متفق‌القول هستند اما سردارهای سینما کجا هستند؟

*علتش این نیست که مثلا در مورد همین داعش گروهی خاص هستند که می‌گویند ما متولی این موضوع هستیم و ما صلاحیت داریم کار کنیم و بودجه‌ها را بگیریم؟ یعنی عده‌ای متولی این موضوع هستند و روایت‌های بقیه را قبول ندارند.

حیدریان: اتفاقاً من می‌گویم منازعه‌ی اصلی باید اینجا باشد. به آنها باید بگوییم تو حق نداری این حرف را بزنی، چون من هم به همین میزان تو حرف دارم، این مملکت تو، مملکت من هم هست، مملکت زن و بچه‌ی تو، مملکت زن و بچه‌ی من هم هست. بنده هم به همان میزان مسئول هستم و تشخیص می‌دهم. اگر درباره‌ی مسئله‌ای مانند داعش سینما به‌موقع به میدان آمده بود، زودتر به نتیجه می‌رسیدیم. من زمانی که در تلویزیون بودم، سردار سلیمانی آمد و شرایط را برایمان توضیح داد و گفت ما داریم این کارها را می‌کنیم. ما هم (شبکه‌ها و مدیران) مطابق این دریافت کار کردیم. از سینما کسی نمی‌توانست روی این موضوع کار کند؟ وظیفه‌ی ما مدیران است که موضوعات را در ابتدا به اطلاع برسانیم و بعد به آگاهی تبدیل کنیم. در زمان جنگ آن‌قدر مسئله برای اهالی سینما جا افتاده بود که کسی فیلم ضدجنگ نمی‌ساخت و همه تلاششان این بود که به نوعی به جریان جنگ و مبارزه کمک کنند. الان هم اگرچه جنگ نیست اما کشور مسائلی دارد که اهمیتش کمتر از جنگ نیست و لازم است فیلمسازان ما به آنها توجه جدی نشان بدهند.

همین جا من اجازه می‌خواهم بروم سراغ بحث بعدی‌ام. ما لازم داشتیم فضای موجود را ترسیم کنیم و ببینیم مسائلمان چیست. جای جنگ امروز چه مشکلاتی وجود دارد. ما در قدم اول شناخت به این نتیجه رسیدیم که یک دنیای جدید در حال استقرار و جایگزینی به جای دنیای قبلی است. انقلابی که دیجیتالیزم در دنیا باعث آن شده حتی به زعم من تأثیر آن از رنسانس بیشتر است. اگر رنسانس در همه‌ی شئون انسان‌ها طی چند قرن تغییر ایجاد کرد، عصر دیجیتال همین جریان تغییر را در همه‌چیز اما با سرعت بسیار بیشتر – و حتی گاهی در لحظه – موجب شده است. این تکنولوژی با خودش فهم جدید، سلوک جدید، مشاغل جدید و روابط جدید آورده و به میزانی که درک می‌کنیم ما را درگیر می‌کند و جایگزین چیزهای قدیمی می‌شود. در این دنیا دیگر شهروند جهانی معنا دارد و همه در هرکجا به طور مساوی در معرضش هستند. بگذارید، پیش از ادامه‌ی بحثم، چند آمار بگویم: الان ضریب نفوذ اینترنت در ایران بر اساس آمار نسبتا رسمی حدود ۷۵ درصد است. ضریب نفوذ آن بین خانم‌ها و آقایان با دو درصد اختلاف، تقریبا مساوی است. متأسفانه میزان مطالعه، تماشا و بازنشر محتوا در فضاهای اینترنتی ۸۵ درصد است و تولید محتوا صرفاً ۱۵ درصد. از طرفی در دوره‌ی ده‌ساله‌ی ۸۴ تا ۹۴ یک‌میلیارد و ۱۰۰میلیون مورد محتوا به زبان فارسی روی اینترنت بارگذاری شده است و در سال ۹۵ به‌تنهایی یک‌میلیارد و ۲۰۰میلیون، یعنی معادل ۱۰ سال. این اعداد می‌گویند که این دنیای جدید در جامعه پذیرفته شده و شتاب آن جهشی اندازه‌ی ۱۰ سال داشته است و نتیجه‌ی پرمخاطره هم این است که مصرف‌کننده‌ی محض هستیم و تولید اندکی در این حوزه داریم. این دنیای جدید، شهروندانی جهانی دارد. جامعه‌ی ما به عنوان گروهی که اشتراک فرهنگی با همدیگر داریم، اگر بخواهیم در این دنیای جدید بمانیم و بخواهیم با وجوه ممیزه‌ای قابل شناسایی شویم، باید این مختصات را بشناسیم. باید فرهنگ شهروند جهانی را ترسیم کنیم. باید جای خودمان را در این فرهنگ جهانی پیدا و تعیین کنیم. الان مسائل مدیریت فرهنگی، مسئله‌ی اصلی است. هنرمندان، اهالی حوزه‌ی فرهنگ و هنر، اگر این‌ مسائل را قبول دارید، باید بیایید جلو. اگر می‌خواهیم دیده شویم، شهروندان جهانی دیگر هم باید ادبیاتمان را به‌جا بیاورند. زبان امروز غلبه‌اش با زبان تصویر است. در یکی از شبکه‌های بین‌المللی در یک سال گذشته هشت‌میلیارد ساعت تصویر دانلود شده است. حالا این اعداد وقتی در مقیاس هشت‌میلیارد جمعیت می‌آید واقعا نجومی می‌شود. ببینید در هر ثانیه چه اتفاقی دارد می‌افتد. پس اگر توانایی تبدیل حرف‌هایمان به تصویر را داشته باشیم، مخاطبانمان شهروندانی جهانی خواهند بود. و در این صورت در این جهان جدید می‌توانیم حیات داشته باشیم و دارای یک هویت واحد فرهنگی باشیم که «ما» را شکل می‌دهد.

*در مورد این‌که آن هویت واحد فرهنگی چیست حتما با دستورالعمل نمی‌توان آن را معلوم کرد و حتما نظرات افراد متفاوت‌ است. چون به هر حال فضا خاکستری‌تر است و مثل زمان جنگ سیاه و سفید نیست.

حیدریان: به دلیل این‌که شفافیت زمان جنگ را نداریم. در زمان جنگ همه‌چیز شفاف بود. بگذریم که الان همه می‌خواهند قبح‌ بعضی از موضوعات را بریزند و چیز دیگری نشان بدهند. حالا هم در عرصه‌ی دنیا، جنگ است. اما مشکل‌ترین بخش کار ما این است که با این دنیایی که تحلیل‌های متفاوتی درباره‌ی آن وجود دارد، اشتراکات اولیه را پیدا کنیم. چیزی که من اسمش را می‌گذارم «منافع ملی». همه‌ی صدماتی که برخی جریانات سیاسی و اشخاص به این مملکت زدند، به دلیل عدول از منافع ملی است. هدف نباید وسیله را توجیه کند. برخی گروه‌های سیاسی این کار را می‌کنند. من در جایگاه مدیریتی خودم تلاش می‌کنم که فقط ظرف منافع ملی را ببینم ولی می‌بینید که هنوز موفق نشده‌ایم، چون سینما جدای از جامعه نیست. امیدوارم بالاخره در سینما یک اتفاق نظر نسبی پیدا کنیم. محور این اتفاق نظر باید منافع ملی باشد. حالا اگر یکی منافع ملی را مراقبت نکرد، باید جلوی آن را بگیریم یا نه؟ زمانی من می‌گویم چرا شما به آسیب‌ها نمی‌پردازید؟ می‌گوید می‌پردازیم. می‌گویم چگونه؟ می‌گوید نشان می‌دهیم که این جامعه پر از فقر و فحشا و خیانت است. حاصل فیلمش هم همین است. خوب است؟ این اگر مطابق منافع ملی ماست، بسم‌الله! اما این بخشی از واقعیت است. وضعیت عمومی جامعه‌ این‌طوری نیست. به دلیل پیشرفت، حتما مشکلاتی داریم اما همه این‌طوری نیستند.

*با توجه به اختلافی که در تعبیر این حرف‌ها پیش می‌آید به نظرم قاعده می‌تواند این باشد که همه در نمایش آسیب‌ها و مشکلات آزاد باشند. فقط منافع ملی و زنده نگه داشتن امید خط قرمز باشد.

حیدریان: خط قرمز یکی است. ما حق نداریم با جامعه‌مان شقاوت کنیم و مأیوسشان کنیم. امید، اصلی‌ترین عنصر زندگی و حیات است. اگر امید نباشد، یعنی حیات نیست. «امید» سرفصل منافع ملی ماست. به آسیب‌ها هم می‌شود نگاه امیدوارانه داشت. با حفظ این اصول من اعتقاد ندارم که باید به حوزه‌ی سلیقه ورود کنیم.

*آن‌وقت مسئله‌ی نظارت و ممیزی پیچیده است. چون نظارت و ممیزی اگر شفاف نباشد، باعث دلخوری و پیچیدگی می‌شود. شفاف کردن این موضوعات هم کار ساده‌ای نیست، چون به یک مفاهمه‌ی دوطرفه نیاز دارد. معاونت سینمایی با مسئله‌ی نظارت و ممیزی مواجه است و این کارش بیشتر از حوزه‌های دیگری مثل کتاب و اقتصاد و… به چشم می‌آید. برنامه‌ی شما برای ایجاد یک سازوکار شفاف‌تر نسبت به گذشته در حوزه‌ی نظارت و ارزش‌یابی چیست؟

حیدریان: سه کار کرده‌ایم. اول حوزه‌هایی را که در آنها جنگ است و دربرگیرند‌ه‌ی مهم‌ترین مسائل کشور می‌شود، شناسایی کرده‌ایم. مثلا گروهی برای رصد و تئوریزه کردن آسیب‌های اجتماعی متناسب با ظرف سینما تشکیل داده‌ایم که معاون بهزیستی، معاون رفاه، دبیر آسیب‌های اجتماعی وزارت کشور و… اعضای آن هستند. از این اعضا اطلاعات درست و واقعی می‌خواهیم. عقل و منطق و منافع ملی می‌گوید به مهم‌ترین و فراگیرترین آسیب‌ها بپردازیم. دومین کار ما این است که به شوراهای نظارتی گفتیم شما دستگاه الکتریکی «سبز کن، قرمز کن» نیستید! اگر فیلمی مشکل دارد، باید این امکان و حق برای پیشنهاددهنده و متقاضی وجود داشته باشد که در جلسه‌ای مفاهمه ایجاد شود. سومین کار این است که به هردو شورای پروانه‌ی ساخت و شورای نمایش گفته‌ایم که ماهی یک بار درباره‌ی تقاضاهای پروانه‌ی ساخت میزگرد بگذاریم و دلایل رد شدن بعضی پروانه‌ها را بررسی کنیم.

* یعنی یک گزارش دوره‌ای و منظم ارائه دهند؟

حیدریان: بله، این‌طوری هم آسیب‌شناسی است، هم ایجاد مفاهمه. می‌خواهیم که این شورا اعلام کنند مثلا اکثر شخصیت‌های فیلم‌ها معتاد هستند یا بی‌جهت سیگار می‌کشند تا بدانیم چنین مسئله‌ای از آسیب‌های ماست. ما اجازه نداریم ناامیدی را نشان بدهیم. اولین شرط من با شوراهای پروانه‌ی ساخت و نمایش این بود که نمی‌توانید بگویید وقت ندارم فیلمنامه بخوانم. همه باید فیلم‌ها را ببینند و همه باید فیلمنامه‌ها را بخوانند. این حق متقاضی است که صحبت کند و شما هم ماهی یک ‌بار گزارش بدهید. امیدواریم با این کارها بخشی از مسائل ما حل شود.
*به عنوان آخرین سؤال، درباره‌ی یک موضوع دیگر بپرسیم؛ پیش از شروع گفت‌وگو کلیدواژه‌ای را گفتید که برای گروهی از مخاطبان ما نگران‌کننده است؛ «تولیدات فاخر». تجربه نشان می‌دهد کارهای فاخر، کارهایی هستند که پول زیادی برای آن هزینه می‌شود، سفارشی در آن هست و به اثری می‌رسیم که مخاطب دوستش ندارد. مثلا در حوزه‌ی سینمای مستند شایعاتی هست که برنامه‌ی دولت این است که به‌جای این‌که ۱۰۰ نفر بیایند و فیلم‌های ۵۰میلیون‌تومانی بسازند، ۱۰ نفر فیلم‌های ۵۰۰میلیون‌تومانی بسازند، ولی فیلم‌های فاخر و تأثیرگذار و جریان‌ساز.

حیدریان: این هم از همان دعواهای منحرف‌کننده است. تلقی‌ و تصویری از کلمه‌ی «فاخر» ساخته‌اند که ما را از به کار بردن آن بترسانند. فیلم فاخر به نظر من فیلمی است که بتواند محتوا و معنایی را جذاب ارائه کند. این جذاب بودن چند وجه دارد؛ تکنیک ساخت و بهره‌گیری از تکنولوژی‌هایی که برای ساخت فیلم استفاده می‌شود. حاصل کار باید فیلمی شود که برای بیننده‌ی جهانی هم جذاب باشد و با آن ارتباط برقرار ‌کند. فیلمی که حرف درست را منطبق با منافع ملی می‌زند و آن را خوب عرضه می‌کند.

*یعنی لزوما فیلم گران‌قیمت با امتیاز ویژه نیست؟

حیدریان: نخیر، اصلا. اتفاقا اخیرا به یکی از کارگردان‌های معروفی که معمولا ساده فیلم می‌سازد گفتم سعی کن فیلمت فاخر باشد. در سینما باید فیلمت دیده شود. شما می‌توانی از یک رودخانه رد شوی و یک دوربین هم این صحنه را بگیرد. می‌توانی دوربین را به یک دوچرخه وصل کنی که دنبال تو راه بیفتد و صحنه‌ها را بگیرد. اگر اقتضای حس داستان این سادگی باشد خب راه درستی است. اما نباید سینما را ساده گرفت وگرنه همه می‌توانند سینماگر باشند. اگر از ابزار برای جذاب کردن و سینمایی شدن استفاده کردی، فیلم فاخر ساخته‌ای. در مورد هزینه هم هزینه‌ باید به‌جا و قابل مشاهده باشد. برای کاری ممکن است ۱۰۰میلیون تومان هم زیاد باشد و برای کاری ۱۰میلیارد تومان کم باشد.

* دو بخش بزرگ برای سینمایمان می‌شود در نظر گرفت؛ یکی سینمایی که به مسائل جامعه‌ی امروز و مشکلات و آسیب‌ها می‌پردازد، حالا چه امیدوارانه، چه ناامیدکننده. این‌ فیلمسازها تعهدی به جامعه دارند که این‌ فیلم‌ها را می‌سازند. عمده‌ی فیلم‌های سینمای ما این‌طوری است، البته به‌جز آن بخش زردی که فقط برای گیشه فیلم می‌سازد. سینمایی هم وجود دارد که ما تولیدی در آن حوزه نداریم. آن هم سینمای در مورد آینده است. سینمایی که در آن رؤیا وجود دارد. چه برای فیلم‌های کودک، چه بزرگ‌سال‌. سینمایی که از واقعیات و عینیات تلخ و حتی غیرتلخ فاصله می‌گیرد و به خیال‌پردازی و رؤیا می‌پردازد. چرا ما این سینما را نداریم و حمایت نمی‌کنیم؟

حیدریان: یکی از دغدغه‌های همیشگی ما رؤیاسازی در سینما است. سینما ابزار رؤیاسازی است. وگرنه گزارش تصویری یا محبوس شدن در رئالیسم روزمره الزاما سینما نیست. من نمی‌گویم این سینما نباید وجود داشته باشد، می‌گویم اگر از این امکان رؤیاپردازی در سینمایمان استفاده کنیم، واقع‌گرایی و مسائل واقعی مردم هم بسیار مؤثرتر و دل‌نشین‌تر در فیلم منعکس می‌شود. به‌خاطر همین داریم تلاش می‌کنیم که مرکز تکنولوژی‌های نوین سینما را ایجاد کنیم که قابلیت‌های سینمای امروز را در اختیار این کار بگذاریم. متأسفانه بخش عمده‌ای از دوستان ما در سینما آگاهی لازم در این زمینه ندارند و چون آشنایی ندارند، صورت‌مسئله را پاک می‌کنند.!

*اما به نظرم جوان‌ترها کاملا آماده و آگاه‌اند.

حیدریان: بله، خیلی مستعد و آماده هستند و باید بیشتر روی همین جوان‌ها سرمایه‌گذاری کنیم.

* اتفاقا هرچقدر در آسیب‌شناسی و شکل معرفی مسائل امروز اختلاف نظر داشته باشیم در تصویر رؤیایی از آینده اختلاف کمتری وجود دارد و آرزوی اکثر ما داشتن سرزمینی قدرتمند و مردمانی رشدکرده، فرهیخته و ثروتمند است.

حیدریان: بله، درست است. من از همه‌ی دست‌اندرکاران سینما خواهش می‌کنم یک ‌بار دیگر داشتن هدف مشترک را امتحان و تجربه کنند. ما اتحاد می‌خواهیم. یک اتفاق در سینما می‌خواهیم که به ترکیبی از خدمت به جامعه، نفع اقتصادی و تصویرسازی علایق خودمان برسیم. عبور از این مسیر سخت است و راه درازی در پیش داریم ولی اصلا نباید تردید کنیم که ما باید از این مسیر عبور کنیم. نیروهای جوان به‌دلیل جسارتی که دارند، به لحاظ تکنیک و تکنولوژی به‌روزتر هستند و شاید بتوانند خط‌شکن‌های موفق‌تری باشند. آنها در به‌کارگیری ابزار و تکنیک‌های جدید پیشرو هستند. لازم است تجربه‌های افراد پیش‌کسوت را هم در نظر بگیریم. مسئله‌ی بعدی این است که خودمان باید به خودمان سخت بگیریم. این‌قدر عجله و فردی حرکت کردن ما را به نتیجه‌ی مطلوب نمی‌رساند. باید بیشتر به ادبیات توجه کنیم. سینما واقعا تخصص و هنر است. باید با تأنی و تأمل بیشتری نگاه کنیم تا ان‌شاءالله آثاری درخور فرهنگمان تولید کنیم و جهانی‌تر باشیم.

این گفت‌وگو در شماره‌ی ۹۵ مجله‌ی ۲۴ منتشر شده است

عضو اینستاگرام گلونی شوید و اخبار روز ایران و جهان را دنبال کنید.

پایان پیام

کد خبر : 64308 ساعت خبر : 8:38 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=64308
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات