ممکن است سانچی دیگری در راه باشد…

ممکن است سانچی دیگری در راه باشد…

در جامعه ما در مواجهه با مسائل مختلف گاهی به جای اینکه «قدرت تدبیر» را بالا ببریم به «تقدیرگرایی» متوسل می‌شویم.دیروز بر پلاسکو می‌گریستیم و امروز بر سانچی و ممکن است فردا سانچی دیگری در راه باشد.

به گزارش پایگاه خبری گلونی، روزنامه ایران نظر ۶ اندیشمند علوم انسانی کشور، سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، بیژن عبدالکریمی، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی، امیرعبدالرضا سپنجی، عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و ارتباطات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، خسرو باقری نوعپرست، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران، بهمن نامورمطلق، نشانه‌شناس ایرانی و استادیار گروه فرانسه دانشگاه شهیدبهشتی‌، محمدباقر تاج‌الدین، استاد جامعه‌شناسی را در مورد حوادث کشور با تکیه بر حادثه کشتی نفت‌کش سانچی مورد توجه قرار داده است که در ادامه می‌خوانیم؛

ممکن است سانچی دیگری در راه باشد…

مجادله تقدیرگرایی و تدبیراندیشی

دکتر سیدجواد میری، جامعه‌شناس- در مسیر حوادث بشری همواره رخدادهای ناگوار وجود داشته است و نمی‌توان این امر را کتمان کرد یا نادیده گرفت. اساساً انسان با مرگ ‌زاده شده و مواجهه انسان با مرگ در جوامع مختلف صورت‌های گوناگونی دارد. اما این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد که هر جا انسان، جامعه و حیات هست، حوادث و رخداد و فاجعه هم حضور دارد.

نکته‌ای که در ۵۰ سال اخیر همواره فیلسوفان و جامعه‌شناسان را به هشدار واداشته این است که زندگی و حیات بشری در دوران «مدرنیته متأخر» و به تعبیری «پست‌مدرن» با ظهور «ریسک سوسایتی» (جامعه‌ای که در آن ریسک‌پذیری و مخاطره بالا رفته)، همراه شده است.

در جامعه ما، نه حوزه «سیاستمداری» ضعیف عمل می‌کند و نه حوزه «عرصه عمومی» بلکه این عرصه «سیاستگذاری» است که گاهی ضعف‌هایی در عملکرد دارد.

فیلسوفان معتقدند که جامعه بشری وارد فاز جدیدی از حیات خود شده است که در این فاز جدید، در هر لحظه با ریسک و مخاطره عمیق روبه‌رو است. آگاهی این امر، به هوشیاری در انسان و گونه‌ای از زیست در جامعه می‌انجامد.

اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، بعد از پایان جنگ جهانی دوم و در دوران جنگ سرد، بسیاری از فیلسوفان، متفکران و روشنفکران از «یک خطر بزرگ» صحبت می‌کردند. به زعم آنان، دو کشور امریکا و شوروی به قدری از تسلیحات اتمی پر شده بودند که می‌توانستند کل جهان را با زدن یک دکمه نابود کنند.

این خودآگاهی که انسان می‌تواند مخرب باشد و نابودی‌های عظیم به بار آورد به دغدغه و اضطراب جدی انسان معاصر بدل شد. همان‌طور که زیگموند فروید هم اشاره می‌کند، انسان میل به خشونت دارد و آن خشونت و فرم تخریبی را به ابزار‌آلات و یک شیوه زیست به نام «زندگی تکنولوژیکال» تبدیل کرده است.

باید سهمی از عقلانیت متوجه عرصه عمومی باشد تا نبض جامعه را پیدا کرده و ایده‌ها را بگیرند و تدوین کنند و این «ایده‌های تدبیر شده» را به سیاستمداران ارائه کنند.

این امر، وضعیت جدیدی را برای بشر امروز رقم زده است. فرم زیست انسان جدید در کنار این مسائل و خطرات یک وضعیت موازی‌ای هم ایجاد کرده و آن «قدرت تدبیر انسان» است؛ به این معنا که جوامع انسانی معاصر که با مخاطره و ریسک‌پذیری بالا زندگی می‌کنند از آن طرف این خودآگاهی را پیدا کرده‌اند که «قدرت تدبیر» آنان می‌تواند بسیاری از امور را کنترل‌پذیر سازد و نباید همه‌چیز را به دست «تقدیر» سپرد.

آنچه که در ادیان به‌عنوان «تقدیر» و «سرنوشت» از آن یاد می‌شود یک بحث است و اینکه انسان می‌تواند ظرفیت «تدبیر اندیشی» را در خود ارتقا دهد، بحث دیگری است که در جوامع امروز و در بسیاری از کشورهای توسعه یافته و پیشرفته مطرح است.

بر این باورم که در جامعه ما در مواجهه با مسائل مختلف گاهی به جای اینکه «قدرت تدبیر» را بالا ببریم به «تقدیرگرایی» متوسل می‌شویم. در جریان غرق شدن کشتی سانچی باید از خود بپرسیم که چقدر امکان پیشگیری از این حادثه وجود داشت؟

جامعه سنتی به مقولاتی فکر می‌کند که نسبتی با فاجعه‌های جهان امروزی ندارد.

اگر کشورهای دیگر، با این مسأله مواجه می‌شدند، چه اقداماتی انجام می‌دادند؟ در مرحله پیشگیری باید کشتی به چه امکاناتی مجهز می‌بود؟ و در نهایت از خود بپرسیم که اساساً فجایعی چون واقعه غرق شدن کشتی سانچی چقدر قابل مطالعه است؟

دیروز بر پلاسکو می‌گریستیم و امروز بر سانچی و ممکن است فردا سانچی دیگری در راه باشد. ما در قسمت پیشگیری چقدر توانسته‌ایم گام برداریم؟ اینجا جایی است که باید «قدرت تدبیر» را دخالت داد.

معتقدم، در جامعه ما، نه حوزه «سیاستمداری» ضعیف عمل می‌کند و نه حوزه «عرصه عمومی» بلکه این عرصه «سیاستگذاری» است که گاهی ضعف‌هایی در عملکرد دارد. سیاستگذاران نوعی از «عقلانیت معطوف به قدرت» را در جامعه شکل می‌دهند.

این در حالی است که باید سهمی از عقلانیت متوجه عرصه عمومی باشد تا نبض جامعه را پیدا کرده و ایده‌ها را بگیرند و تدوین کنند و این «ایده‌های تدبیر شده» را به سیاستمداران ارائه کنند. ما از «عقلانیت معطوف به حوزه عمومی» به مثابه یک علم و بینش نوین غافل بوده‌ایم و چنین می‌پنداریم که «سیاستگذار» همان «سیاستمدار» است که تجربه سیاسی زیادی دارد.

در حالی که هنوز نتوانسته‌ایم خود را با جهان مدرن سازگار کنیم، با جهان پسامدرن هم مواجه هستیم.

این در حالی است که سیاستگذار باید فردی همچون خواجه نظام‌الملک باشد که برای تدبیر امور مشاوره می‌دهد. در عرصه‌های پیچیده جهان امروز، یکی از مهم‌ترین دغدغه‌ها، ایجاد جامعه مطمئن‌تر و کاهش ریسک‌پذیری در جامعه است.

در جوامع امروز با ارتقا پیدا کردن تکنولوژی و پیشرفت‌های بشری، «ریسک» و «مخاطره» هم بالا رفته، چرا که قدرت تخریب انسان بسیار بیشتر شده است. اما همین انسانی که «قدرت تخریب» بالایی دارد، از قضا، از «قدرت تدبیر» بالایی نیز برخوردار است و به جای تقدیرگرایی باید قدرت تدبیر را تقویت کرد.

وقتی تئوری‌های اخلاقی هم کم می‌آ‌ورند!

دکتر بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه- آنچه بیش از همه خاطر مرا در ارتباط با غرق شدن کشتی سانچی آزرد این بود که شنیده می‌شد اگر نفتکش سانچی غرق شود نفت و میعان زیادی وارد دریا می شود و مشکلات جدی برای محیط زیست به بار می آورد پس بهتر است محموله کشتی روی آب بسوزد تا ضرر کمتری به محیط زیست وارد شود. از دیدگاه ّّ«فلسفه اخلاق» باید این امر مورد پرسش قرار گیرد که آیا می‌توان جان انسان را به نفع محیط زیست نادیده گرفت؟

به لحاظ فلسفی مسئله این است که آیا ما باید به فکر جان انسان‌ها می‌بودیم یا اینکه محیط‌ زیست را در اولویت‌مان قرار می‌دادیم؟ در جهان کنونی، ما با چنین مسائل عظیمی، بسیار مواجهیم که آمادگی پاسخگویی به آنها را نداریم و با ساده کردن آنها نمی‌توانیم به مواجهه درست برسیم.

اگر یک کشور فعال در حوزه استخراج نفت هستیم، باید قدرت مدیریت بحران‌های آن را هم داشته باشیم.

لذا برای ما این حادثه یک درس فلسفی و معرفت‌شناسانه بزرگ دارد و آن، اینکه بشر امروز با همه پیشرفت‌هایش با بحران‌ها و مسائلی مواجه است که برایشان پاسخی ندارد. متفکرانی که در حوزه اخلاق کار می‌کنند می‌کوشند براساس «اخلاق کانتی»، «پراگماتیستی» و نظام‌های «اخلاق تکلیف‌گرا» و «وظیفه‌گرا» به این پرسش جواب دهند، اما به‌نظر می‌‌رسد که هرکدام از اینها در مواجهه با این پرسش با نوعی ناسازگاری مواجه‌اند که تئوری‌هایشان را با نقض مواجه می‌کند.

واقعیت این است که حوادث در جهان ما امری عارضی نیست و آنچه محرز است، این است که جامعه سنتی ما به مقولاتی فکر می‌کند که به هیچ‌وجه تناسبی با رویدادهای عظیم جهان کنونی ندارد؛ یعنی، شکاف عظیمی بین ذهنیت ما با عینیت و واقعیت زندگی وجود دارد که من آن را به «دومین شکاف تمدنی» تعبیر می‌کنم.

در حالی که هنوز نتوانسته‌ایم خود را با جهان مدرن سازگار کنیم، این در حالی است که با جهان پسامدرن هم مواجه هستیم. به‌نظر می‌‌رسد ما با واقعیت‌های سترگی مواجهیم که دیگر با مقولات ذهنی پیشین‌مان نمی‌توان آنها را مفهومی و قابل‌ فهم کرد.

در «اطلاع‌رسانی بحران» عقب ماندیم

دکتر امیرعبدالرضا سپنجی، استاد ارتباطات- در میان مکاتب مختلف دانش روزنامه‌نگاری، بخشی به «روزنامه‌نگاری بحران» اختصاص دارد که فجایع طبیعی و بحران‌ها، در حوزه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را نیز دربر می‌گیرد.

در این زمینه، در دنیا تجارب مختلفی وجود دارد و هر فرهنگی، در مواجهه با بحران‌ها زمینه خاص خود را می‌طلبد و باید آن را به‌صورت اقتضایی مدیریت کرد و با توجه به عمق فاجعه و وضعیت روحی جامعه، اطلاعات را در اختیار مخاطبان قرار داد تا ضمن اطلاع‌رسانی، جامعه دچار التهاب نشود.

باید فجایع را تئوریزه کرد تا به پیش‌بینی‌ و پیشگیری آنها برسیم.

اما در جریان غرق شدن کشتی نفتکش سانچی، ما با فیلتر شدن تلگرام درگیر بودیم و در این فضا، صدا وسیما نیز متأسفانه از سیر ماجرا عقب ماند و مردم چندان در چند و چون واقعه سانچی قرار نگرفتند و فضای عمومی در خصوص وضعیت این نفتکش، در یک وضعیت مبهم به سر می‌برد.

این اتفاقات باعث شد که رسانه‌ها در عمل، عکس‌العمل مناسبی نشان ندهند و شاید حق مطلب در خصوص آن ادا نشود؛ کاری که به‌طور افراطی در مورد پلاسکو اتفاق افتاد.

اما در بخش فضای فناورانه هم این نقد و شاید این حکایت و شکایت باقی است که ما به هر حال اگر یک کشور فعال در حوزه استخراج نفت هستیم، نیاز است که در حوزه این بحران‌ها به روز باشیم و حداقل عقبگرد نداشته باشیم.برخی از کوتاهی چینی‌ها در جریان غرق شدن کشتی سانچی سخن می‌گویند.

انباشت فجایع از نظر «روان‌شناسی اجتماعی» می‌تواند وضعیت روحی جامعه را با آسیب‌های جدی مواجه کند

این در حالی است که چین شریک استراتژیک اقتصادی ما است؛ از این رو، توقع می‌رفت که جدی‌تر به این ماجرا ورود کند؛ اگرچه نمی‌توانیم صددرصد هم قضاوت کنیم اما به هر حال جان انسان‌ها از همه چیز مهمتر است و بر این باورم که برای بررسی ماجرای غرق شدن کشتی حتماً باید کمیته‌های حقیقت‌یابی تشکیل و مشخص شود که چه گذشته و چرا این اتفاق اینقدر دردناک رخ داد و حقایق در اختیار افکار عمومی قرار گیرد. شاید اینچنین جامعه از بهت خارج شود.

ضرورت مطالعات فاجعه

دکتر خسرو باقری، استاد فلسفه- خبر غرق شدن کشتی نفتکش سانچی، پس از اخبار زلزله و کشته شدن معدنچیان یورت و واقعه پلاسکو و… ذهن را به این سمت می‌کشاند که مواجهه با فجایع چگونه باید باشد؟ دستاوردهای عظیم مدرنیته و تکنولوژی چقدر می‌تواند مصیبت‌ها و فجایع عظیم بیافریند؟

معتقدم، فاجعه می‌تواند دو بعد داشته باشد؛ یک بعد وجه حادثه‌ای آن است که از آن گریزی نیست چراکه حوادث همواره در کمین انسان‌ها هستند. اما بعد دیگر داستان این است که ما خود گاهی با کم‌کاری‌ و کم‌توجهی‌هایمان حادثه‌ها را زمینه‌سازی می‌کنیم و برای خودمان حادثه می‌سازیم.

درصد قابل توجهی از حوادث همچون حادثه غرق شدن کشتی نفتکش، قابل اجتناب هستند. معتقدم، وقوع چنین حوادثی از بی‌تدبیری و بی‌توجهی است این در حالی است که فاجعه ابعاد فرهنگی جدی‌ای نیز دارد و ما کمتر حوادث‌های اینچنینی را تئوریزه کرده‌ایم.

به دلیل فرهنگ «متن‌گرایی» و «ابزارگرایی»‌مان مستعد تراژدی شده‌ایم.

مادامی که این حادثه‌ها و فجایع با تدابیر پیشینی، مطالعات و کارشناسی‌ها همراه نباشد مجدداً بازتولید خواهد شد. این در حالی است که در فرهنگ ما، وجود انسان به‌عنوان یک ارزش برتر تلقی شده است. نه تنها در سیستم فکری ما بلکه فیلسوفان علم نیز معتقدند انسان بالاترین ارزش را به خود اختصاص می‌دهد.

بنابراین شایسته است برای حفظ جایگاه انسان بکوشیم و بپذیریم که فاجعه تنها یک حادثه نیست بلکه واقعیتی پیش‌بینی‌پذیر است و بر ما است تا با مطالعه و تئوریزه کردن فجایع، ارزش انسانی را پاس نهیم. اینجا است که «مطالعات فاجعه» برای کاهش چنین آسیب‌هایی ضرورت می‌یابد.

«سانچی» پلاسکوی شناور بود

دکتر بهمن نامورمطلق، استاد دانشگاه شهید بهشتی- سانچی یک پلاسکوی شناور بود. حوادث این‌چنینی در جامعه ما متأسفانه در حال تکرار و بازتولید است. مشکل ما، ارزان به‌دست آوردن تکنولوژی و فناوری است در نتیجه در بهره‌برداری از این تکنولوژی‌ها قادر به فرهنگ‌سازی نیستیم و اساساً دغدغه آن را نداریم. ما به ایمنی شرایط زندگی و کار کم توجه‌ شده‌ایم و از تکنولوژی تنها همان وسایل و ظواهر را می‌شناسیم و استفاده می‌کنیم.

در حالی که تکنولوژی، در کنار دستاوردهایش برای بشر امروز، او را با پیامدهای مخرب بسیاری نیز مواجه کرده است، ما قدرت برخورد با این پیامدها را نداریم چون ایمن‌سازی را «هزینه» می‌پنداریم. همین امر باعث می‌شود تا یک زلزله بخش عظیمی از کشور را فلج کند یا مدیریت آتش‌سوزی در یک ساختمان چون پلاسکو چندین روز از ما زمان ببرد چرا که ایمنی لازم را برای مواجهه با آن نداشتیم.

در دوبی هم برج بزرگی آتش گرفت و بسرعت خاموش شد و خسارتی نزد، اما ساختمان پلاسکوی ما فاجعه عظیمی را به همراه داشت.

نفتکش سانچی هم ۹ روز به روی دریا می‌سوخت و ما نه ‌توانستیم سرنشینان را نجات دهیم و نه خود نفتکش را. شاید یکی از دلایل این باشد که ما فرهنگ ایمنی‌سازی، فرهنگ نحوه استفاده از تکنولوژی را آن‌طور که باید دریافت نکرده‌ایم و فقط بر تکنولوژی و «متن‌ها» تمرکز کرده‌ایم.

می‌خواهم بگویم که ما به «پیرامتن‌ها» بسیار بی‌توجه هستیم. ما «فرهنگ پیرامتن» نداریم. اینها را خرج‌های اضافه می‌‌پنداریم. فرهنگ «مرکزگرایی»، «متن‌گرایی» و «ابزارگرایی» ما را بشدت آسیب‌پذیر کرده است.

در مواجهه با فجایع نباید «تقدیرگرایانه» برخورد کرد.

اساساً منطقی نیست که طی چند ماه این همه فاجعه اتفاق بیفتد و اتفاقات کوچک تبدیل به فاجعه‌های بزرگ شود. در دوبی هم برج بزرگی آتش گرفت و بسرعت خاموش شد و خسارتی نزد، اما ساختمان پلاسکوی ما فاجعه عظیمی را به همراه داشت.

جامعه ما باید در استفاده از تکنولوژی و «مطالعات فاجعه» بازاندیشی کند. بسنده کردن به ظواهر فناوری و «متن‌ها» می‌تواند هر روز ما را با حادثه جدیدتری مواجه کند و این انباشت فجایع از نظر «روان‌شناسی اجتماعی» می‌تواند وضعیت روحی جامعه را با آسیب‌های جدی مواجه کند و در نتیجه جامعه مضطرب، افسرده و بی‌اعتماد شود.

ما در مقابل حوادث طبیعی و انسانی آسیب‌پذیر هستیم و متأسفانه فجایعی که در ایران اتفاق می‌افتد هم با فاصله کم در حال تکرار است. اینها نشانه‌های خوبی نیست و در واقع تأثیرات مخربی بر ذهن جامعه می‌گذارد.

ما مستعد تراژدی شده‌ایم و مطمئناً این امر، عواقب مخربی را برای روح و روان جامعه خواهد داشت. وقتی فشارها زیاد شود، اضطراب‌ هم زیاد می‌شود؛ آنگاه آرامش ما برای گفت‌وگو برهم می‌خورد و اینچنین است که گفت‌وگوهای ما به برخوردهای خشونت‌آمیز بدل می‌شود که مصداق آن را می‌توان در جریان ناآرامی‌های اخیر دید.

از این رو، معتقدم جامعه ما امروز در آستانه یک اضطراب و پرخاشگری جمعی قرار دارد، چون با «انباشتی تراژیک» مواجه است.

تقدیر یک فاجعه

دکتر محمدباقر تاج‌الدین، استاد جامعه‌شناسی- در حالی که جامعه هنوز در سوگ زلزله کرمانشاه به سر می‌برد، این بار کشتی نفتکش سانچی بود که خاطر جمعی جامعه را آزرد. به‌عنوان یک جامعه‌شناس اگر بخواهم تأملی جامعه‌شناختی بر این واقعه داشته باشم، شاید «چگونگی برخورد جامعه با فاجعه» یکی از اصلی‌ترین مسائل باشد.

فاجعه می‌تواند ابعاد اجتماعی هم داشته باشد. اگر در یک جامعه بر سر مسئله بودن برخی مسائل توافق و اجماع لازم نباشد، نفس این بلاتکلیفی، خود فاجعه‌آفرین می‌شود. به تعبیری، این ما انسان‌ها هستیم که فاجعه را می‌سازیم؛ به‌عنوان مثال بر سر مسئله بودن آلودگی هوای تهران توافق نداریم، بلاتکلیفی امروز و عدم اقدام بموقع در این خصوص، فاجعه فردای ما است و بی‌تردید صدها نفر را به مرز مرگ و فاجعه نزدیک می‌کند.

«جامعه‌شناسی فاجعه» در بروز فجایع بر دلایل و زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی تأکید دارد و از آن جمله به «زایل شدن اعتماد اجتماعی» اشاره می‌کند که خواه‌ ناخواه زایل شدن سرمایه و همبستگی اجتماعی را نیز به همراه دارد که در نتیجه مشارکت اجتماعی خودآگاهانه، سازمان‌یافته و قوی در مواجهه با فجایع شکل نمی‌گیرد و حاصل این می‌شود که ما آتش را در نفتکش می‌بینیم اما آمادگی اجتماعی، فکری و فرهنگی برای ورود به این مسأله و فاجعه نداریم.

در مواجهه با فجایع نباید «تقدیرگرایانه» برخورد کرد و آن را حادثه انگاشت. برای ایجاد آگاهی اجتماعی در جامعه نیازمند فرهنگ‌سازی هستیم و تا زمانی که بخش فرهنگی و اجتماعی جامعه تقویت نشود ما همواره باید منتظر چنین حوادث، آسیب‌ها و فجایعی در جامعه باشیم. در برخورد با فجایع، در کنار مسائل فنی و تکنیکی، باید ابعاد انسانی، اجتماعی فاجعه را بشناسیم و در آن تأمل کنیم.

پایان پیام

کد خبر : 72756 ساعت خبر : 9:35 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=72756
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات