پرنیان؛ دختری که به رویاهایش احترام می‌گذاشت

تو انگار کن که یک روز معمولی است. خیلی معمولی. داری کارهای روزانه‌ات را انجام می‌دهی. مثلا خم می‌شوی تا گلدان شمعدانی‌ات را سیراب کنی یا اینکه روی کاناپه دراز کشیدی و داری به موسیقی مورد علاقه‌ات گوش می‌دهی که یک دفعه درد عمیقی می‌پیچد در وجودت. شاید در سرت؛ نواحی شکمت یا هر جای دیگر.

به گزارش پایگاه خبری گلونی، زندگی عادی و خیلی معمولی‌ات یک دفعه رنگ می‌بازد و دیگر آن زندگی همیشگی عادی و خیلی معمولی نیست. چون میهمان داری. یک میهمان سمج و بد قلق که هیچ‌رقم حاضر نیست، جول و پلاسش را جمع کند و برود. مثل یک کوالا در آغوشت می‌گیرد. سفت در آغوشت می‌گیرد. نمی‌رود که نمی رود.

تو هر روز لاغرتر و نحیف‌تر می‌شوی. رنگت زرد می‌شود. حوصله کارهای روزانه‌ات را نداری؛ توانایی‌اش را هم نداری. کوالای بدجنس تو را هر روز سفت‌تر در آغوش می‌گیرد و کم کم نمی‌گذارد از جایت تکان بخوری.

اولش فقط یک سلول است اما کسی نمی‌داند چه می‌شود که سلول به صورت مهارنشده‌ای تکثیر می‌شود. این تکثیر آن‌قدر ادامه می‌یابد که نامش می‌شود، تومور. ساز و کار تقسیم سلول‌ها غیر عادی می‌شود و اسمش می‌شود، سرطان! به همین راحتی.

این قصه پرنیان ماست که وقتی فقط چهار ساله بوده پدر و مادرش می‌فهمند، دختر کوچکشان در بدنش یک میهمان سمج دارد که قصد هم ندارد به این زودی‌ها بار سفر ببندد. برای همین مسیر زندگیشان تا حد زیادی تغییر کرد اما این میهمان سمج نه تنها پرنیان را از پا نینداخت بلکه جهان‌بینی پرنیان را گسترده‌تر کرد و دید او را هم نسبت به زندگی تغییر داد.

پرنیان صفری تا ۱۴ سالگی میهمان داشت. دقیقا تا ۱۴ سالگی با بیماری‌اش جنگید اما یک فرق داشت. آن هم اینکه رویاهایش برایش ارج و قرب داشتند. برای آرزوهایش جنگید و به همه آن‌ها جامه عمل پوشاند. وقتی خیالش راحت شد که دیگر آرزویی نمانده، چمدانش را بست و با کوالایش از این دنیا رفت.

یکی از آرزوهای مهم پرنیان عکاس شدن بود. پدر و مادرش برای او یک دوربین خریدند تا دخترشان از این به بعد تصاویر مورد علاقه‌اش را ثبت کند و او هم از آنجا که علاقه زیادی به ثبت تصاویر طبیعت داشت،‌ شروع کرد به عکاسی کردن از مناظر مورد علاقه‌اش. اما آنچه احتیاج داشت، یک معلم عکاسی بود که راه و چاه را پیش رویش بگذارد و عبور از این مسیر را به او آموزش دهد.

برای همین یک روز صبح (منظورمان از یک روز صبح همین سه هفته پیش است.) دوربین عکاسی و کوله‌پشتی‌اش را برداشت و همراه با مادرش راهی خبرگزاری ما شد تا مسیر هنری‌اش را حرفه‌ای‌تر طی کند. یک پیکسل هم وصل کرده بود به کیفش که رویش نوشته بود: «عکاس مملکته». پرنیان حکم عکاس افتخاری ایسنا را دریافت کرد و قرار شد در سرویس عکس ایسنا  یکی از عزیزترین عکاس‌ افتخاری ما باشد. چند عکس هم تحویل داد که برود روی خروجی  ایسنا.

کوالای بدجنس او را زمین زد و دیگر اجازه نداد که برایمان عکاسی کند. او همین دیروز رفت و دوربین عکاسی‌اش را در اتاقش جا گذاشت اما خیلی خوب به ما آدم‌ها یاد داد که رویاها بی‌ارزش نیستند.

ما هم این یادداشت را به افتخار هنرمند ۱۴ ساله کوچکی منتشر می‌کنیم که رویا و آرزو را پاس می‌داشت.

ایسنا- سهیلا صدیقی

پایان پیام

کد خبر : 64273 ساعت خبر : 8:52 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=64273
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات