«نوشتن در مورد مشاجره علی کریمی و عادل فردوسیپور به خودزنی شباهت دارد. مثل همیشه فضای دو قطبی دیو و دلبر شکل گرفته.»
به گزارش پایگاه خبری گلونی، عصر ایران نوشت: «نوشتن در مورد مشاجره علی کریمی و عادل فردوسیپور به خودزنی شباهت دارد. مثل همیشه فضای دو قطبی دیو و دلبر شکل گرفته. شما یا از علی کریمی حمایت میکنید یا طرفدار عادل فردوسیپور هستید! یا عاشقی هستید که دستانت بوی عطر و گل میدهد یا یک سطل اسید دست گرفتهاید و… تا این اندازه دور از هم! یا با من یا بر من … خسته نمیشویم از این بتپرستی مدرن؟
قابل پیشبینی است که این داستان مثل هزاران داستان مشابه با وساطت و پادرمیانی اطرافیان ختم به خیر میشود. با گل و بوسه و لبخند. به همین خاطر پیشنهاد میکنم که در حمایت از هیچکدام به صورت همدیگر چنگ نزنیم اما در این مناقشه درسهایی هست که معمولاً یاد نمیگیریم. برای همین هر بار تکرار و تکرار و تکرار میشود.
زلاتان ابراهیموویچ وقتی در یوونتوس شاگرد فابیو کاپلو بود میگفت: «دُن فابیو هر وقت سر تمرین یوونتوس صدایت میکرد، ترس برت میداشت که این دفعه چه گندی زدهای؟ کاپلو میتوانست هر کسی را استرسزده کند. وین رونی یک بار حرف جالبی دربارهاش زده بود: «وقتی کاپلو از کنارت رد میشود، حس میکنی مُردهای.» واقعا همینطور بود. حتی ستارههای یاغی ایتالیا هم رو به روی او شانسی ندارند. یک بار در پاسخ روزنامهنگاری که از او پرسیده بود، چطور چنین احترامی به شما میگذارند، جواب داده بود: «احترام گذاشتنی نیست، گرفتنی است… .»
احترام گذاشتنی نیست، گرفتنی است. چیزی در مایه «ای بیخبر از سوخته و سوختنی / عشق آمدنی بود نه آموختنی». شاید اگر همین نکته کوچک را یاد بگیریم نیازی نباشد خیلی اوقات فریاد بزنیم یا از دیگران بخواهیم به ما احترام بگذارند.
وقتی علی کریمی از فوتبال خداحافظی کرد در یادداشتی با عنوان «خداحافظ پسر، جنگجوی بیسپر!» از افسوسهایی نوشتم که همراه با یاد او میآید. از تصویرهایی که از او در ذهن داریم. دوستداشتنی، سرکش، مغرور و خاموش. اما مثل یک آتشفشان که اگر گُر بگیرد، خاموش کردنش کار هر کسی نیست.
همیشه باور دارم که هیچ آزمونی برای شناخت مردان ایرانی بهتر از «فوتبال بازی کردن با آنها» یا «نشستن کنارشان هنگام رانندگیکردنشان» وجود ندارد. در این دو وضعیت آدمها معمولاً خشم و گذشت و ادبیات گفتاری و نزاکت اجتماعیشان را به خوبی نشان میدهند. حالا به این دو میشود «مربیگری» را هم اضافه کرد. صندلی داغی که حتی مردان آرام را هم به نقطه جوش میرساند.
علی دایی وقتی روی نیمکت مینشیند به یک انسان دیگر تبدیل میشود. صدایش را بالا میبرد، پرخاش میکند، گاهی غیر منطقی حرف میزند، حرف کسی را نمیپذیرد و به درجهای از عصبانیت نزدیک میشود که گمان میکنی هر آن ممکن است با داور گلاویز شود. بیشباهت به مردی که برای کمک به زلزلهزدگان و نیازمندان آستین بالا میزند و همه میدانند چه قلب بزرگی دارد.
این صندلی پر وسوسه و پر از خار و خسک، با خودش حجم زیادی از توقعات و فشارها را میآورد که هر کسی تاب آن را ندارد. همه که زینالدین زیدان نیستند که انگار کنار نیمکت تیم در دوران بازنشستگی دارد قدم میزند و نوههایش داخل زمین تاب و سرسره بازی میکنند. بزرگترین مربیان دنیا هم آنجا تا مرز سکته پیش رفتهاند.
ستارههای ورزش و رسانه و ادبیات و سیاست اگر از نامهربانیها و برخوردهای اطرافیان به خشم میآیند، خوب است این جمله فابیو کاپلو را با خودشان مدام مرور کنند: «احترام گذاشتنی نیست، گرفتنی است.»
پایان پیام