رسانه خودش میگوید صدایم را بشنو یا نشنو!
رسانه خودش میگوید صدایم را بشنو یا نشنو!
یکی از رسالتهای رسانه در هرکجای دنیا، دانشافزایی است که متاسفانه ما کاملا فراموشش کردهایم و به جایش اطلاعات واهی و مندرآوردی گذاشتهایم که هیچ نتیجهای به جز فرار هرچه بیشتر مخاطب از این حوزه ندارد. رسانه با نوع تولیداتی که دارد به مخاطب میگوید که صدای مرا بشنو یا صدایم را نشنو! و ما در کمال تاسف شاهد گزینه دوم هستیم. تصور من است که متولیان امر، حوزه رسانه را به عنوان «واهمههای بینام و نشان» ارزیابی میکنند.
به گزارش پایگاه خبری گلونی، فریدون صدیقی، استاد روزنامه نگاری در یادداشتی در اعتماد به بررسی چند عامل جدی و اساسی دررابطه با افت بیسابقه تیراژ روزنامه و از دست رفتن مخاطب اشاره کرده است که در ادامه میخوانیم؛
افت بیسابقه تیراژ روزنامه حالا دیگر به نوعی بحران تبدیل شده و روزنامه را اساسا از سبد هزینه مخاطبان داخلی حذف کرده است که در زیر به نمونههایی از آنها اشاره میکنم.
یک: رویگردانی نسل معروف به «دهه هفتادی»ها به بعد از روزنامه و کتاب و مجله. این جمعیت قابل توجه که نقطه کانونی مخاطب را تشکیل میدهند آنچنان درگیر فضاهای مجازیاند که نیازی به هر حوزه اطلاعرسان دیگر نمیبینند. (البته این رویگردانی دلایلی منطقی هم دارد که به آن خواهم پرداخت)
رسانه خودش میگوید صدایم را بشنو یا نشنو!
این نسل معروف که جمعیتی بالغ بر حدود چهار و نیم میلیون نفر است، در اوج سن و سال جستوجوگری مربوط به دوران حساس دانشجویی یا سالهای آخر دبیرستان اصولا هیچ نیازی به روزنامه و دیگر تولیدات فرهنگ مکتوب درخود احساس نمیکند و آنهایی هم که تمایلی به دنبال کردن رسانههای داخلی دارند بسیار اندکند.
دو: حقیقت این است که هم قشر یاد شده و هم تاحدودی اقشار دیگر به قول معروف خودشان را در آیینه رسانههای داخلی نمیبینند و مطالباتشان را از طرق مختلف دیگر دنبال میکنند. دلیلش هم این است که درواقع، روزنامههای ما هیچ حسی از رازگشایی و هدفی مشخص و چارهجویی درخود ندارند. پرسش این است رسانهای که نه پرسشی میآفریند نه خود را ملزم به پاسخگویی میبیند و نه هیچگونه طرح مطالبهای را درمحور فعالیت خود قرار داده، طبق کدام اصل و منطق باید خریدار داشته باشد؟
سه: مشکل در این وضعیت فقط شامل روزنامهها نمیشود و مثلا دستگاهی عریض و طویل با مخارجی سرسامآورمانند صدا و سیما هم از ریشه خود را از پرسشگری معاف کرده و سطح شعور مخاطب را از حد گذران اوقات فراغت در قالب برنامههایی چون نود و دورهمی و خندوانه و… بالاتر نمیبیند. منظورم این است که هم رسانههای مکتوب و هم صداوسیما در مقابل رویدادهای کاملا واقعی و روزمره هم کنشمند عمل نمیکنند و اغلب رفتارشان واکنشی است.
چهار: یکی از رسالتهای رسانه در هرکجای دنیا، دانشافزایی است که متاسفانه ما کاملا فراموشش کردهایم و به جایش اطلاعات واهی و مندرآوردی گذاشتهایم که هیچ نتیجهای به جز فرار هرچه بیشتر مخاطب از این حوزه ندارد. رسانه با نوع تولیداتی که دارد به مخاطب میگوید که صدای مرا بشنو یا صدایم را نشنو! و ما در کمال تاسف شاهد گزینه دوم هستیم. تصور من است که متولیان امر، حوزه رسانه را به عنوان «واهمههای بینام و نشان» ارزیابی میکنند. مدیریت کلان روزنامهها متاسفانه این حوزه را رفیق و شفیق و امین و مدافع منافع ملی به حساب نمیآورند و اصولا به خود زحمت نمیدهند در قالب رسانه به کمترین پرسشها پاسخ بدهند.
پنج: بیتعارف بگویم که حوزه رسانه درداخل کشور با تحریم مسوولان مواجه است. یعنی یک مقام مسوول، پاسخگویی واقعی به یک خبرنگار داخلی را دون شأن و شخصیت خود میداند اما حاضر است به هر پرسش حتی تحقیرآمیز یک خبرنگار خارجی درکمال میل پاسخ بدهد. نگاه این آدمها آنقدر درمورد رسانه، خصوصا روزنامه عجیب و غریب است که هرگاه با پرسشی جدی از سوی یک خبرنگار داخلی مواجه میشوند، درکمال احساس قدرت میگویند: «برو هرچه دلت میخواهد بنویس. مگر تیراژ روزنامه شما چقدر است؟» منظور این است که نگاه بالا به یک خبرنگار، نگاهی مزاحم است که وجودش چندان لزومی ندارد.
شش: اکنون به مرحلهای رسیدهایم که نام بردن از مطبوعات به عنوان رکن چهارم دموکراسی به نوعی«شوخی» مبدل شده و درحد موردی خارج از نیاز مطرح است که عامل این میرایی و ازپاافتادگی مفرط هم خود متولیان حوزه رسانه هستند. عاملی که باعث شده در بزنگاههای حساس کنونی، رسانهای نداشته باشیم که بشود اندکی به آن اعتماد کرد. آن هم به اندازهای که حداقل نیاز ما به شبکههای خارجی را کمی کمرنگ کند.
هفت: عامل دیگر این است که روزنامهها دروضعیت کنونی با حداقلها منتشر میشوند. منظورم از حداقلها فقط مسائل مالی نیست بلکه شامل سطح نیروهای انسانی هم میشود. شما فعلا درهیچ روزنامهای تحریریه قدرتمند نمیبینید و باید گفت در بسیاری موارد جای سرهنگ و سرلشکر و سرباز درهم شده. جدای از این بحث مهم، باید برای یک روزنامه از هر جهت هزینه شود. زمانی که هیچگونه نگاه جدی به یک روزنامه وجود نداشته باشد چطور انتظار داریم یک خبرنگار بتواند «زغال را به الماس» تبدیل کند؟
هشت: از دیگر عوامل افت محسوس روزنامهها از هرجهت، میتوان به نبود احساس امنیت شغلی و دستمزدهای کم اشاره کرد. روزنامهنگاری در ایران، کاری است که درآن حتی حرفهایها هم در مضیقه هستند چون سازوکاری برای آنها وجود ندارد. تهیه و در اختیار گذاشتن سخت افزار و نرمافزار، یکی از مشخصات بارز امنیت پایدار و توسعه پایدار خصوصا در حوزه رسانه است اما همانگونه که گفتم، حوزه مورد نظر از ریشه درنگاه بالادستی، محلی از اعراب ندارد که ادامه این بیتوجهی و بیاعتمادی و رنجور کردن بیشتر درآینده نه به نفع کشور است و نه به نفع توسعه ملی و مصالح کلان. نه: شرایط غمانگیز مطبوعات و انتظار تاثیر در روند جامعه با وضعیت بیاعتمادی مردم درست مثل این است که از خودروی ژیان انتظار قدرت بنز داشته باشیم؛ انتظاری که هیچگاه به ثمر نخواهد رسید.
پایان پیام
کد خبر : 76114 ساعت خبر : 8:26 ق.ظ