سفر هم چیز خوبی است آدم را پخته میکند. بهویژه اگر سفرش خارجی باشد.
پایگاه خبری گلونی، مهرداد حسینزاده:
روز هشتم
سفر هم چیز خوبی است آدم را پخته میکند. بهویژه اگر سفرش خارجی باشد.
امروز اول وقت رئیسجمهور میزبان آمد و ورود من را خیرمقدم گفت. هرچند نمیدانم خیرمقدم چیست اما لحنش دوستانه بود. مخصوصاً اینکه از توی گونی با من صحبت میکرد. چون بهرسم دیرینهی کشور ما احترام گذاشته بود و کاملاً مسالمتآمیز خودش داخل گونی رفته بود.
کشور همسایه و میزبان دقیقه در شمال شرقی سرزمین ما ملالستان واقعشده و دو هزار نفر جمعیت دارد. از نظر منابع خیلی غنی نیستند و در کل معلوم نیست چطور کشور شدند؛ مهم این است مرا دعوت کردند که نشاندهندهی فرهنگ بالایشان است.
از رئیسجمهورشان خواستم ترتیبی اتخاذ کند تا بهاتفاق هیئت همراهم یک تور طبیعتگردی برویم. خیلی استقبال نکرد و گفت قبایل عجیبوغریبی در کشورشان زندگی میکنند و ممکن است ما آسیب ببینیم؛ اما وقتی اصرار مرا دید قبول کرد و قول داد بهسرعت این اقدام انجام شود. اصرارم که تمام شد از روی گونی بلند شدم و صدای تقتق استخوانی را شنیدم. هیچ جایم درد نمیکرد اما رئیسجمهور میزبان آخ آخ راه انداخت. فرهنگ عجیبی دارند و با میهمان خیلی همذاتپنداری میکنند.
بعد با یک جیپ مدل ۱۹۰۷ به سمت طبیعت بکر کشور همسایه راه افتادیم. دلم بد افتاده بود که قرار است این سفر با سختیهایی همراه باشد. جیپ بعد از یک کیلومتر و دویست متر منهدم شد و مجبور شدیم پیاده شویم. راننده را دنبال کمک فرستادم ولی وقتی دیدم کند حرکت میکند، برای افزایش سرعتش، پیشنهاد کردم از راه درهی کنار جاده برود. خیلی اهل پذیرش پیشنهاد نبود پس با کمک فرمانده محافظان، خودمان پیشنهاد را عملی کردیم.
در ادامهی مسیر احساس کردم پشهای نیشم زد. به هوش که آمدم دیدم مشاورم در حال پخته شدن است و ما هم آمادهی طبخ. سفر واقعاً آدم را پخته میکند.
با جنبوجوش و اشارات فراوان به رئیس قبیله فهماندم آدم مهمی هستم. رئیس قبیله هم اشاره ای کرد و سس روی مرا افزایش دادند. بازهم به جنبوجوش افتادم تا بفهمد کی هستم. وقتی دریافت ما چه کسانی هستیم به زبان خودشان چیزی گفت و افرادش همهمان را آزاد کردند. بعد به زبان خودمان گفت اگر تا پنج دقیقه دیگر هفت کیلومتر از اینجا دور نشده باشیم میپزدمان و جلوی سگ میاندازد. همانطور که مشاور بریان شده را انداخت.
بعدازاین واقعه برای اینکه کسی وضعیت بد لباسیمان را نبیند و فکر نکند آمدهایم در کشورهای بیگانه تفریحات ناجور، شبانه به کشور خودمان ملالستان بازگشتیم و باهم تصمیم گرفتیم این چند ساعت از زندگیمان را نادیده بگیریم. امیدوارم امشب کابوس معاونم را نبینم، چقدر نصیحتش کردم ورزش کند.
پایان پیام