ترجیح میدهم که نه!
ترجیح میدهم که نه!
«آن چه مصدق را در این سیاستورزی در جایگاهی برتر از دیگران مینشاند، «نه» گفتن به هنگامِ در قدرت بودن است. بسیاریاند که حتی در بیرون از قدرت نیز توان نه گفتن به شرایط موجود را ندارند یا تسلیم آن میشوند یا اگر در قدرتاند آن را توجیه میکنند. نه گفتن یا همان ترجیح میدهم که نه، رمز عبور از قدرت است.»
به گزارش پایگاه خبری گلونی، روزنامه شرق در سرمقاله شنبه خود نوشت: «در سکانسی از فیلم «اروپا»، ساخته فون تریه، صدای خشدار مردی بر پرده سینما و روی تصویرِ لئو که در اعماق رودخانه دستوپا میزند، شنیده میشود: «در آلمان سوار قطاری، قطار اینک غرق میشود و تو نیز. تا ۱۰ که بشمارم تو مردهای، یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، هشت، ۹، ۱۰. وقت صبح، قطارِ شب در بستر رود آرام گرفته. فشار آب درِ واگن را گشوده و تو را پیش میراند. بالای نعش تو مردم هنوز زندهاند. اینک همراه رود خود را به دریا برسان. دریا آینه آسمان است. حسرت بیدار شدن داری تا خود را خلاص کنی از کابوس اروپا.»
ترجیح میدهم که نه!
کابوس اروپا برای لئو چیست؟ کابوسی است که همچون بختک رویش افتاده و نمیگذارد از خواب مرگ برخیزد. این کابوس، کابوس آشوبناک سیاست است. لئو نمونه بارز این گفته پاسکال است که ما برای جزمگرا بودن بیش از حد نادانیم و برای شکاک بودن بیش از حد دانا. قهرمان داستان، لئو، برای بازسازی کشورش از آمریکا به آلمان بازمیگردد. آلمان بعد از جنگ جهانی دوم در هرج و مرج سیاسی و اجتماعی فرو رفته است. او در راهآهن استخدام و مسئول کوپه خواب میشود. همزمان با این اتفاق، به کاترینا نیز دل میبازد و رابطهای عاشقانه بین آنان شکل میگیرد اما آن چه عشق و رؤیا را احاطه کرده، سیاست است. همه جریانهای سیاسی سودای قدرت در سر دارند. نازیها برای نجات خود و بازماندن در قدرت و متفقین در کار پاکسازی و سلطه کامل بر آلمان. لئو تلاش میکند در این کشاکشِ قدرت، جانب کسی را نگیرد؛ نازیها همسر آیندهاش را میدزدند و از او میخواهند با بمبی که کار گذاشتهاند، قطار را منفجر کند. اما لئو از این کار تن میزند مگر تا زمانی که میفهمد کاترینا همدست نازیهاست و دزدیدهشدنش نقشهای سیاسی است برای حفظ قدرت و لئو نیز وسیله این کار. لئو قطار را منفجر میکند، نه برای هدفی بزرگ بلکه برای انتقام از توطئه دسیسهگران؛ انتحاری ناخواسته. او در عمق دریا و در حال مرگ، نظارهگر چهرهها و جریانهای سیاسی است که در برابر چشمش رژه میروند. او در بازآفرینی خیالی این چهرهها، رؤیا و عشق از دست رفتهاش را در سیاست به مثابه «عدم جانبداری» به نظاره مینشیند.
ترجیح میدهم که نه!
در یادداشتی از یوسا با عنوان «نامهای کنار جسد» زندگی رماننویس پرویی، خوسه ماریا آرگداس، این گونه روایت میشود: «دسامبر ١٩۶٩ در یکی از کلاسهای دانشکده کشاورزی لامولینا در لیما خودکشی کرد. آرگداس مردی بسیار آدابدان بود. پس برای این که خودکشی مزاحمتی برای همکاران خودش و دانشجویان ایجاد نکند، منتظر ماند تا همه دانشکده را ترک کنند. کنار جسدش نامهای پیدا کردند که در آن تشریفات تدفین خود را موبهمو سفارش کرده بود، این که مراسم در کجا برگزار شود و چه کسی در گورستان در رثایش حرف بزند… آرگداس که در ایام حیات آدمی بسیار متواضع و خجالتی بود، از نوعی مراسم تدفین سیاسی بسیار پرآبوتاب برخوردار شد. اما چند روز بعد از مرگ او نامههای دیگری که نوشته بود از اینجا و آنجا پیدا شد.
این نامهها همه در واقع جنبههای مختلف وصیتنامه او بود و خطاب به افراد مختلف نوشته شده بود… در هر کدام از این نامهها دلایلی را برای خودکشیاش عنوان میکرد؛ دلایل سیاسی تا شخصی…» این شیوه برخورد آرگداس موجب میشود تا اگر حتی در آیندهای نه چندان دور، نامههایی از برخی سیاستمداران داخلی به شکل وصیتنامه از سوی اطرافیانشان منتشر شود، تعجب نکنیم. این که این نامهها واقعی یا جعلی باشند، قاعدتا بخشی از رخدادهای سیاسی معاصر ما را که از دیده پنهان مانده است، عیان خواهند کرد.
در داستان «ترجیح میدهم که نه»، نوشته هرمان ملویل، با زندگی محرری استثنائی به نام «بارتلبی» روبهرو میشویم که هر کاری از او میخواهند، جواب «ترجیح میدهم که نه» را میشنوند؛ حتی اگر موقعیتی فراتر از آن چیزی را به او پیشنهاد دهند که در آن قرار دارد. بارتلبی و جایگاهش هیچ تناسبی با هم ندارند. او محرر دفتر اسناد رسمی است و باید گوش به فرمان و مطیع باشد. اما بارتلبی نه تنها بر خلاف جایگاه خود عمل نمیکند بلکه دچار انحراف در وضعیت موجود هم میشود. مهمترین ویژگی بارتلبی این است که همگان را متقاعد میکند کار درست را او انجام میدهد. اگر چه اطرافیانش این را بر زبان نمیآورند ولی تحمل ژست او در چنین فضایی بیانگر چیزی غیر از پذیرش نیست. دلوز در نقدی بر این داستان نوشته است: «ترجیح میدهم که نه» یک فرمول است؛ فرمول حیات در وضعیتی که نه میشود آن را تغییر و نه به آن تن داد. اگر چه این ژست، ژستی کمیک است، اما سرپیچی و امتناع درون آن خشونت نهفته در مبارزه را تداعی میکند.
ترجیح میدهم که نه!
بر اساس گفته دولوز، سیاست نهفته در این سه روایت را میشود اینگونه رمزگذاری کرد: روایت اول، لئو به دنبال مرکز ثقل موازنههای قدرت بین جناحهای سیاسی است تا با تاکتیک «عدم جانبداری» به لحظه تصمیم برسد. او تصور میکند با عدم جانبداری در دوره آشوب و هرجومرج آلمان میتواند از عشقش (کاترینا) و رؤیایش (آلمان) صیانت کند. اما جایگاه لئو این فرصت را به او نمیدهد. لئو تاکتیکی اشتباه را برمیگزیند، تاکتیک عدم جانبداری به وقت جانبداری. در روایت دوم، آرگداس خودکشی را محملی برای به چنگ آوردن رؤیاهایش قرار میدهد. اگر چه او خجالتی و سربهراه است، اما همواره مترصد کنشگری در عرصه سیاست بوده است. شاید نوشتن دلیلی برای این کنشگری سیاسی است که او برگزیده، اما راضیاش نمیکند. سانسور نمیگذارد به آن «ژویسانس»ی که او در پیاش است، برسد؛ از این رو خودکشی را برمیگزیند تا حال را به آینده بدوزد و به آیندگان تذکر بدهد که وضعیت سیاسی غالب چه بر سر آنها آورده بود. تاکتیک سیاستورزی آرگداس، تذکر و یادآوری است. شاید بتوانیم کسانی را که بر سر عقیدهشان به هر شکلی جان باختهاند، در این مجموعه قرار دهیم. در روایت سوم، سیاستورزی «ترجیح میدهم که نه» اگر در جایگاهی فراتر قرار نگیرد، بیتردید جایگاهی ویژه را به خود اختصاص میدهد. رمز آن، «نه گفتن» به شرایط موجود است. شاید نمونه بارز این سیاست، محمد مصدق باشد. آن چه مصدق را در این سیاستورزی در جایگاهی برتر از دیگران مینشاند، «نه»گفتن به هنگامِ در قدرت بودن است. بسیاریاند که حتی در بیرون از قدرت نیز توان نه گفتن به شرایط موجود را ندارند یا تسلیم آن میشوند یا اگر در قدرتاند آن را توجیه میکنند. نه گفتن یا همان ترجیح میدهم که نه، رمز عبور از قدرت است. به قول آندره مالرو انتخابهای واقعی ما از دل نه گفتن بیرون میآید؛ از حذف و تن ندادن به سیاستهای نادرست. این همان سیاستی است که ریاضت بسیار و رهروان اندک دارد؛ رهروانی که هیچ امتیازی را برای برگشتن از راه خویش نمیپذیرند.
کتابهای استفاده شده در این یادداشت: «ترجیح میدهم که نه»، نوشته هرمان ملویل با ترجمه کاوه میرعباسی نشر نیکا و «دعوت به تماشای دوزخ» گزیده و ترجمه عبدالله کوثری، نشر فرهنگ جاوید.
عضو اینستاگرام گلونی شوید و اخبار روز ایران و جهان را دنبال کنید.
پایان پیام
کد خبر : 78169 ساعت خبر : 3:25 ب.ظ