روزهایی که سر کوچه تلف میشود
روزهایی که سر کوچه تلف میشود
بیکاری مهمترین مشکل جوانان روستانشین ارومیه است.
به گزارش پایگاه خبری گلونی، روزنامه ایران نوشت: «ساعت یازده صبح است باید سر کارشان باشند اما نیستند و زیر سایه درخت تنومندی نشستهاند و از آرزوهایشان حرف میزنند. از خواستهها و دغدغههایشان میگویند و از بیکاری که بلای جانشان شده. میگویند بیکاری مهمترین مشکل جوانان روستانشین ارومیه است. خودشان میگویند، روستاهای کردنشین مشکلاتشان بیشتر از بقیه روستاهاست. از دیزج مرگور تا خانقاه ترگور.
سعید اهل دیزج مرگور است. پرجمعیتترین روستا از توابع بخش سیلوانای ارومیه. میگوید: «مناطق مرزی در همه جای دنیا بیشترین درآمد و کمترین بیکاری را دارند اما متأسفانه اینجا نبود معابر تجاری باعث شده همه به سمت قاچاق بروند. ما میتوانیم از اینجا به دو کشور عراق و ترکیه سالم تجارت کنیم اما همه افتادهاند توی کار قاچاق. قاچاق یکی از عوامل بیسوادی و بدبختی مردم منطقه ماست.»
یکشنبهبازار در دیزج به راه است؛ ماشینها از این سو به آن سو میروند. همه جا شلوغ و پرتردد است. فرهاد خرمی، دهیار دیزج مرگور فوق لیسانس مدیریت دولتی دارد و از سال ۹۳ دهیار شده. او میگوید: «دیزج مرگور بزرگترین روستا از لحاظ جمعیتی است و حدود ۵ هزار نفر جمعیت دارد. روستای ما مرکز تجاری روستاهای اطراف است. مرکز حدود ۲۱روستا. میتوان گفت بیشترین امکانات را در این منطقه دارد ولی جوری نیست که نیازهای همه مردم را تأمین کند.»
روزهایی که سر کوچه تلف میشود
سر درد دل جوانها باز میشود. این که مهمترین مشکلشان بیکاری است. تحصیلکردههایی که بیکارند و روزهایشان را کنج خانه و سر کوچه تلف میکنند.
معلمی که در «نوی» تدریس میکند، میگوید: «از مشکلات اصلی مردم روستانشین ارومیه تعداد زیاد تحصیلکردههای بیکار است. ۹۰ درصد کسانی که تحصیلات دانشگاهی دارند، بیکارند. کسانی که تحصیلکردهاند فقط میتوانند جذب آموزش و پرورش شوند وگرنه کار دیگری پیدا نمیکنند. اینجا کلی تحصیلکرده خانهنشین داریم و این بیکاری بین زنان خیلی بیشتر است.»
جوانها از مشکلات دیگرشان هم میگویند؛ مهمترین مشکل، راه ارتباطی یا جادههای روستاست که این مواقع کاملاً بسته است و عملاً روستاییها داخل روستایشان حبس میشوند. تصادف و مشکلات بیشمار دیگر هم که در همین جادهها رخ میدهد، بماند. حسین یکی از جوانها میگوید: «کمبود امکانات ورزشی و آموزشی را هم که نگو. سه سال است یک زمین ورزشی را کلنگزنی کردهاند و هنوز یک آجر روی آجر نگذاشتهاند.»
حسین حرفهایش را این طور ادامه میدهد: «منطقه مرگور ارومیه حدود ۴۲ هزار نفر جمعیت دارد. یعنی ۴۸روستا اما یک سالن ورزشی دارد آن هم متعلق به آموزش و پرورش و بدون استفاده است وگرنه هیچ امکانات دیگری نداریم. طبق قانون جمعیت بالای ۳ هزار و ۵۰۰ نفر باید شهر شود اما هنوز شهر نشده.» از ۹هزار و ۳۰۰ دانشآموزی که در بخش سیلوانا هستند هزار و ۴۰۰ نفرشان در دیزج درس میخوانند، یعنی حدود ۱۵درصد دانشآموزان.
جوان دیگری که کارش قاچاق است، میگوید: «هیچ وقت کاری برای کشاورزی منطقه انجام نشد. اقداماتی مثل مکانیزه کردن کشاورزی و دامداری. همهمان یا همین جوری مینشینیم دور هم و گپ میزنیم یا توی قلیانخانهها مشغول گفتوگو میشویم. بعد هم که حسابی کارد به استخوانمان میرسد و بیکار میشویم. آخرش هم به این نتیجه میرسیم که فعلاً یک بار برویم مرز و برگردیم که دیگر خونمان پای خودمان است.»
معلم اهل دیزج هم میگوید: «دست کم در دیزج ۱۰۰ نفر فوق لیسانس بیکار داریم. حق بدهید کسی که فوق لیسانس گرفته نخواهد کشاورزی کند. در خانه ما ۸ خواهر و برادریم که ۶ نفرمان لیسانس دارد.»
روزهایی که سر کوچه تلف میشود
آه تلخی میکشد: «من خودم با وام مدرکم را گرفتم. شانس داشتم که کاری گیرم آمد. کسی شانس بیاورد معلم میشود. فوق لیسانس کشاورزی، لیسانس حسابداری و حتی دکترای جامعه شناسی داریم که توی خانه نشستهاند. زنها هم همین طورند. بیکار توی خانه خیاطی میکنند. برادرم یک ترم خواند، بعد رها کرد. وقتی دید همه ما خواهر و برادرهایش بیکاریم ماشین کمباین خرید و الان هم از همه تحصیلکردهها وضعش بهتر است.»
محمد را کنار سکوی تنها مسجد روستایشان در خانقاه ترگور میبینم. روستایی در جهت مخالف دیزج از نظر جغرافیایی، با جادههای پیچ در پیچ: «مهمترین مشکل مردم خانقاه هم مثل همه روستاهای اطراف بیکاری است. ما هم مجبوریم قاچاق ببریم. دوست نداریم این کار را بکنیم ولی وقتی کاری نیست، چارهای نمیماند.» با دوستانش روی سکو نشستهاند، زیر آفتاب کم رمق. میگویند روزهایشان را اغلب روی همین سکو میگذرانند. ساعت هایی دراز که تمام نمیشود.
پسر جوانی میگوید از ۱۵ سالگی قاچاق کرده: «بیکاری مشکل همه ماست. اصلاً اینجا اگر قاچاقچیاند به خاطر بیکاری است. توی روستاهای مرزی شغل دیگری نیست.»
روستاهای ارومیه هم به مرزعراق نزدیکند، هم به مرز ترکیه اما از این موقعیت طلایی چیز زیادی دستشان را نگرفته جز بیکاری. اگر شانس بیاوری معلم میشوی وگرنه راهی جز قاچاق نداری.»
عضو اینستاگرام گلونی شوید و اخبار روز ایران و جهان را دنبال کنید.
پایان پیام
کد خبر : 77855 ساعت خبر : 11:48 ق.ظ