اینستاگرام که آمد چه بر سرمان آورد؟

اینستاگرام که آمد چه بر سرمان آورد؟

اینستاگرام که آمد چه بر سرمان آورد؟

به گزارش پایگاه خبری گلونی، محسن فراهانی: اینستاگرام که آمد، پوستر علی کریمی را از روی دیوار اتاقم کَندم و پاره کردم. با فالو کردن صفحه‌اش عکس‌های جدید و متنوع‌ای که خودش ارسال می‌کرد را می‌دیدم. دیگر نیازی به پوسترش نبود.

لایکش می‌کردم، حرف دلم را برایش کامنت می‌گذاشتم، حال بدخواه‌هایش را می‌گرفتم. پوسترش را از یک بساطیِ پوستر‌فروش سرِ چهارراه خریده بودم.

مرد چاقی بود که ریش‌هایش را حنا گرفته بود و عینک ته‌استکانی بر چشم داشت. از وقتی عضو اینستاگرام شده‌ام، پوسترفروش را نمی‌بینم.

اینستاگرام که آمد، سوپراستارم هم عوض شد. علی کریمی خیلی کم عکس ارسال می‌کرد. کم‌‎کم رفتم سراغ چهره‌های فعال. از خواننده‌ی زیرزمینی گرفته تا بازیگران ممنوع‌الکار.

مهم نبود کسی که دنبالش می‌کردم چه افتخاری برای کشور آفریده است، مهم نبود چه هنری دارد، چه سابقه‌ای دارد. مهم این بود که عکس‌ها و متن‌های جنجالی ارسال کند، جواب مخاطبان را بدهد، سبک زندگی‌اش عجیب و غریب باشد. خاص باشد.

اینستاگرام که آمد چه بر سرمان آورد؟

دنبال کننده‌های من دو برابر استاد مشهور ادبیات بود. لایک‌هایم چند برابر یکی از بزرگان موسیقی بود. یک بیت از فاضل نظری پست می‌کردم، از پیج خودش بیشتر لایک می‌خورد. چرا پررو نشوم؟ من اگر از آن‌ها بهتر نبودم که این‌قدر دیده نمی‌شدم! هر پست من را هزاران نفر می‌بینند. من رسانه دارم. رسانه یعنی قدرت. من قدرت دارم.

اینستاگرام که آمد، دست داماد دایی‌مان هم رو شد. کسی که تسبیح از دستش نمی‌افتد، در اینستاگرام تمام عکس‌های سلنا گومز و جنیفر لوپز را لایک می‌کند. رفته بود کربلا، از آن‌جا زیر پست صدف طاهریان کامنت گذاشته بود: چه طوری موش‌موشی من؟

اینستاگرام که آمد، همه عکاس شدند. بیوگرافی‌ها همه شد فوتوگرافر. پدربزرگ خود من روی تخت بیمارستان در حالی که سرم و سوند احاطه‌اش کرده بود، با دستانی لرزان گوشی موبایلش را درآورد، دوربین را فعال کرد و گفت: اه اه. این دوربین‌ها هم که نه عمق میدان دارن نه دیافراگم. تازه سرعت سینکرونیزه‌شون هم پایینه.

اینستاگرام که آمد، بازار کلاه‌برداری و سواستفاده از چهره‌های معروف هم رونق گرفت. همین دیروز، اخبار، فردی را نشان می‌داد که با هک کردن صفحه‌ی چندین نفر، قصد اخاذی از آنان را داشته است.

چهره‌اش برایم آشنا بود. مرد چاقی بود که ریش‌هایش را حنا گرفته بود و عینک ته‌استکانی بر چشم داشت.

پایان پیام

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

از مطالب زیبای آقای فراهانی استفاده می‌کنم. تبریک بابت قلم خوب و توانمندتون

به بالا بروید