بینایی، نام سیاسیترین رمانِ ژوزه ساراماگوست. این رمان در سال ۲۰۰۴ به زبان پرتغالی و در سال ۲۰۰۶ به زبان انگلیسی منتشر شد.
پایگاه خبری گلونی، سمیه باقری حسنکیاده:
ژوزه ساراماگو نویسنده بزرگ پرتغالی و برنده جایزه نوبل ادبی در سال ۱۹۹۸، بعد از انتشار رمان کوری و نشان دادن بیاعتنایی اجتماعی، رمان زیبای بینایی را منتشر میکند تا آغاز حرکت و کنشگری همانهایی را نشان دهد که زمانی گرفتار کوری سفید شده بودند.
داستان بینایی
روز انتخابات است. اما آنچه که به نظر میرسد کسی مایل به شرکت در انتخابات نیست. تحمل این شرایط برای ارکان دولت دشوار به نظر میرسد و بارش باران تند نیز این شرایط را دشوارتر کرده است.
آنها با یاس و درماندگی به دنبال واکاوی علل احتمالی این اتفاق هستند و این بیاعتنایی مردم را عامل به وجود آمدن وقایع فاجعه باری میدانند.
اما ناگهان ورق بر میگردد و حوزههای رای گیری در شهر مملو از مردمی میشود که به بیاعتنایی محکوم شده بودند.
ارکان قدرت که شاد و سرخوش از این حضور گسترده شدهاند، بعد از شمارش آرا سرخورده و شگفتزده سرخوشی از یادشان میرود.
آرای سفید بیش از ۷۰ درصد اوراق را تشکیل میدهد. رئیس دولت انتخابات را باطل اعلام میکند.
انتخابات دوباره برگزار میشود. اینبار ۸۳درصد آرا سفید است. و این سرآغاز یک بحران است.
نشانی از بینایی است
دولت نتیجه انتخابات را توطئه و دسیسه بیگانگان اعلام میکند و به جای توجه به علتهای این انزوای اجتماعی، به سرکوب سیاسی روی میآورد.
سانسور مطبوعات، زندان، تشکیل گروههای تفتیش عقاید، حکومت نظامی و بمبگذاری، هیچکدام نمیتواند قدم مثبتی در جهت بهبود اوضاع آشفته آن شهر باشد.
در کابینه بین وزرا جدالی گریز ناپذیر شکل میگیرد. و هر یک دیگری را مقصر این جریان میداند.
وزیر دادگستری اما رای سفید را نشانهای از بینایی قلمداد میکند. اظهار نظری که منجر به استعفای او میشود.
اینجاست که رنگ سفید داستان کوری، که مظهر نابینایی بود، اینبار نشانی از بینایی است.
مردم در مراسم خاکسپاری قربانیان بمب گذاری راهپیمایی سکوت برگزار میکنند.
ساراماگو به عنوان راوی قصه گرچه این رویکرد جمعی را مایه شگفتی میداند، اما معتقد است: « شاید مردم خسته شدهاند».
دولت شروع به تشویش اذهان میکند. زنِ دکتر را، که درواقع در دورهٔ کوری مخبر شهر بوده، عامل ناآرامی و آشوب قلمداد مینماید. در پایان، نیروهای امنیتی برای دستگیری دکتر به منزل آنها میروند.
آنها دکتر را دستگیر میکنند. همسرش به اتاق میرود و شروع به گریستن میکند. همسر پزشک برای دیدن منظره به کنار پنجره میرود و در این حین، گلولهای سینه او را میدرد و شلیک دیگر، زن دکتر را به زمین میاندازد.
سگ (همان سگ رمان کوری) با شتاب از اتاق بیرون آمد. صورت صاحب خود را بویید و لیسید و بعد سرش را بهطرف آسمان برد و زوزهای ممتد کشید. گلولهٔ سوم، صدای او را هم برید.
یکی از نابینایان از آنیکی پرسید: شما صدایی نشنیدید؟
دیگری جواب داد: صدای شلیک سه تیر شنیدم، صدای زوزهٔ سگی را هم شنیدم که با تیر سوم بریده شد، اما خوشبختانه قادر به شنیدن زوزهٔ سگهای دیگری هستم!
۹ پمپ چاو به خوبی میداند که این دو عامل در نهایت موجب افسردگی اجتماعی و در نتیجه کوری عقلانیت است.
گرچه قهرمان رمان کوری، همان که همیشه بینا و مخبر کوران شهر بود، عامل اصلی اتفاقات رخ داده در رمان بینایی قلمداد میشود و در نهایت کشته میشود، اما کیست که نداند ستیز بین کوری و بینایی تا به ابد ادامه خواهد داشت.
تیکههای ناب رمان بینایی
باید افراد را به سه دسته قسمت کرد:
احمق، باهوش، و بسیار باهوش.
با احمق هر چه بخواهیم می توانیم انجام دهیم، باهوش را می توانیم به خدمت درآوریم، اما بسیار باهوش، حتی اگر در کنار ما هم باشد، خطرناک است؛ نمی تواند دست از کنکاش خود بکشد و همواره باید مراقب او باشیم.
فقط کافی بود به هشتاد و سه درصد مردمی فکر کرد که رای سفید داده بودند. آن ها در برابر هفده درصد موافق قرار داشتند و باورکردنی نیست که هفده درصد بتواند در مقابل هشتاد و سه درصد بایستد. دیگر دوره رویارویی فقط با توکل بر خدا گذشته است!
روز بعد یا همان روزی که از آن به عنوان فردا یاد می کنیم ، می تواند برای بعضی ها اصلا وجود نداشته باشد!
پایان پیام