تلویزیون چه بر سر ما آورد؟
پایگاه خبری گلونی، محسن فراهانی: تلویزیون پر شده از تبلیغات کلاسهای تقویتی و بستههای آموزشی و آزمونهای سراسری و معلمهای خصوصی. انگار برخی موسسات کمر همت بستهاند برای آموزش بچههای سه چهار ساله تا دکترا.
همهی خانوادهها دغدغهی اصلیشان شده نمرهی ریاضی و فیزیک و شیمی و معدل کودکانشان. همهی خانوادهها در تلاشند که کودک سه چهارسالهشان انگلیسی یاد بگیرند، کلمات را بخوانند و اعداد را بشمارند. وقتی یک کودک انگشتش را میگذارد روی عکس یک سگ و میگوید داگ، چشمان پدر و مادرش از ذوق برق میزند.
تلویزیون چه بر سر ما آورد؟
خانوادههای امروزی در حال تکرار اشتباهی هستند که پدران و مادران سالیان گذشته نیز مرتکب شدهاند.
آنها خیال میکنند اگر کودکشان نمرهی علوم بالایی بگیرد آیندهی درخشانی دارد، خیال میکنند اگر ریاضیاش خوب باشد قطعا روزی مهندس میشود.
آنها به کودکشان سخت میگیرند تا این مهم صورت بگیرد.
آنها برای کودکشان بستههای آموزشی میخرند، او را کلاس تقویتی ثبتنام میکنند، از دوم ابتدایی مجبورشان میکنند آزمون شرکت کنند.
مجبورشان میکنند جمعه ۶ صبح بروند آن سر شهر تست بزنند.
و البته که تبلیغات پر زرق و برق تلویزیون هم در این میان بیتاثیر نیست.
ما هم روزی مثل کودکان امروز بودیم.
هنر را که بیست میگرفتیم خود را در قالب یک نقاش معروف میدیدیم یا شاید عکسمان را بر سر در سینماها تصور میکردیم.
ما هم شاگرد اولها را دکتر و مهندسهای آینده میدانستیم.
ایمان داشتیم که آن پسرک تنبل میز آخری که سال دوم مردود شد، قطعاً کارگری، حمالی، معتادی چیزی میشود.
خیال میکردیم موفقیت آینده در گرو نمرهی علوم و ریاضی و پرورشی است.
خیال میکردیم و درس میخواندیم، خیال میکردیم و تست میزدیم، خیال میکردیم و از استرس تجدیدی قلبمان تیر میکشید.
حال اما بیشتر که در اطراف خود مینگریم، تعجب میکنیم.
حالا که سالها از آن روزگار میگذرد، گویا پیشبینیمان غلط از آب درآمده است.
بازندهها
شاگرد اول مقطع راهنماییمان را به خاطر میآورم که همه به معدلش غبطه میخوردند و حالا در کنج خرابهای اسیر اعتیاد است.
شاگرد اول دبیرستان را به یاد میآورم که مخ ریاضی بود و همه میگفتند وزیری وکیلی چیزی میشود.
چند روز پیش دیدمش. درس خوانده بود، کارشناسی، کارشناسی ارشد. همه با معدل عالی.
موهایش ریخته بود، چشمش ضعیف شده بود، بعد از دو سال سربازی، حالا دنبال کار میگشت.
از این شرکت به آن شرکت. از این اداره به آن اداره. به کارهای کارگری هم رضایت نمیدهد. حق هم دارد.
این کارها را که با همان دیپلم هم میتوانست انجام دهد. دیگر چرا درس خواند؟ چرا سختی کشید؟ چرا خوابگاه رفت؟ چرا هزینه کرد؟
برندهها
از آن سو چند ماه پیش همان پسرک تنبل میز آخری که سال دوم مردود شده و ترک تحصیل کرده بود را دیدم.
همان روزها رفته بود مکانیکی و شاگرد مکانیکی شده بود.
حالا ماشین و خانهی شخصی داشت. فرزندش در آغوشش بود و لبخند میزد.
ما اینها را میبینیم و روز به روز مطمئنتر میشویم که معدل و تراز و رتبهی کودکان چندان تاثیری در آیندهی او ندارند.
شاید یک عموی گردنکلفت در فلان اداره از هرچه معدل و نمره و رتبه تاثیرگذارتر باشد.
پایان پیام.
درسته تحصیلات همه چیز نیست و برای موفقیت کافی نیست اما میتوان گفت لازمه ی موفقیت میتواند باشد