گلونی

عروس بهار رسمی کهن در گیلان

پایگاه خبری گلونی، بیتا اسماعیلی: اوایل فروردین‌ماه که می‌رسد در چمنزارها، حاشیه باغ‌ها و جاده‌های استان گیلان گلی می‌روید که گل فیلی نام دارد. محلی‌ها این گل زرد و زیبا را عروس گولی می‌نامند. کودکان، این گل منحصربه‌فرد را از دمبرگ می‌چینند، آن را می‌لرزانند و برایش ترانه‌ای به لهجه گیلکی می‌خوانند: «عروس گولی! تی پئر نیسه /تی مئار نیسه /یته برقص» که معنی‌اش می‌شود «عروس گل! مادرت نیست، پدرت نیست کمی برقص.».

عروس گوله یا عروس گل‌ها

عروس گوله یا گل عروس درگویش گیلکی نقاط مختلف استان گیلان به نام‌های دیگری چون عروس گولی، عروسی گوله و عروسی غوله مشهور است. گروه «عروس گوله» یا عروسی گوله یا همان اروس گوله از جمله پیش‌آهنگان نوروز در پیرامون استان گیلان و غرب استان مازندران است که «غول»، «پیر بابو» و «نازخانم» ایفاگران نقش‌های اصلی نمایش آن هستند که اغلب در ایام نوروز و پیش از آن نمایش‌های جذابی برای عموم اجرا می‌کنند. عروس گولی یا ناز خانوم که به فارسی همان عروس گل معنی می‌دهد، نماد بهار و طبیعت زیبای این فصل است؛ پس لباسش را هم به تنوع رنگ‌های همین فصل انتخاب می‌کنند.

قدیم‌ها که هنوز برگزاری این نمایش به‌صورت خودجوش بین گیلانی‌ها انجام می‌شد، یک مرد، بازی در نقش عروس گولی (مهم‌ترین نقش نمایش) را بر عهده می‌گرفت. ناز خانم یا همان عروسه گوله از لباس و آرایش محلى استفاده مى‌کرد. دو دستمال و زنگ‌هایی در دست می‌گرفت که به هنگام رقص براى افشاندن و نواختن به کار می‌برد. گاه سوزنى را براى فرارى دادن افراد مزاحم در دست می‌گرفت و گاهى هم حالتى از خیاطى و دوخت و دوز را به نمایش می‌گذاشت. از دیگر نقش‌های نمایش پیر بابو نام دارد که همان باباى پیر فارسى است گاه نیز صورت او را سیاه مى‌کردند و بر سرش کلاه قیفى مقوایى می‌گذاشتند. پیربابو، ریش‌سفید ، پوستین کلاه در سر و کچکی در دست و دور کمر حمایلی که زنگ و غور به آن آویخته می‌شود، دارد و همچنین داماد، لباسی بر تن یا شلوار فدک و پیراهن سفید و کلاه تخم مرغی یا نمدی و جلیقه ای پوشیده و در دست کچکی به همراه دارد، کولبارچی ها نیز با کیسه در پشت یا در دست گندم با گروه هستند.

غول نماد زمستان است؛ نماد پایان سال که اگر بهار بیاید، دیگر جایی برای او نیست. غول زمستان حاضر به رفتن نیست و تنها راه ماندنش، دزدیدن بهار است. . «غول» ، مردی بلندقد و زورمند با لباس مندرس و قیافه عجیب با پوتین و کلاه و کچکی در دست است، لباس غول چغا و در پا چمش یا گالش دارد و در ساق پا معمولاً پاتاوه، جارو در کمر، غور و زنگ در کمر و ریسمان متصل به زنگ که شانه‌های او را می‌گیرد، همراه دارد. برای غول در برخى مناطق دو شاخ گاو بر سرش می‌گذاشتند و ریش انبوه سیاهى برچهره اش می‌بستند؛ چند جارو به‌جای دم و چند دسته شالى (ساقه خشک‌شده برنج ) بر پشت و سینه‌اش می‌نهادند؛چند زنگوله هم بر لباسش آویزان می‌کردند. غول نیز مانند پیربابو لباس می‌پوشد. شاید هم ژنده‌تر از پیربابو و با سرووضع پریشان‌تر . او هم یک چوب‌دستی یا کچیک یا کچک دارد که هنگام رقصیدن به کچک پیربابو می‌زند و می‌خواند.

شروع نمایش

زن‌ها و مردها دورتادور عروس گولی می‌نشینند و هر یک ادای کاری را درمی‌آورند؛ یکی می‌کارد و یکی درو می‌کند. همه مشغول برنج‌کاری‌اند تا اینکه غول با لباس سیاه پوشیده از خار و خاشاک وارد می‌شود. آمدنش فضا را سنگین می‌کند و همه را می‌ترساند. او غول است و به باور مردم گیلان، موجودی افسانه‌ای، تناور و درشت‌هیکل است که در غارها و بیابان‌ها زندگی می‌کند. برای همین است که بازیگر این نقش را سیاه می‌کنند و با لباسی آشفته می‌پوشانند.

زمان برگزاری نمایش در روستاهای مختلف با هم متفاوت بود. این مراسم معمولاً از اواخر اسفند تا اواخر فروردین‌ماه اجرا می‌شد. عروسه گوله؛ درواقع جنگى است میان پیر بابو و غول بر سر به دست آوردن عروسه گوله . که در آن غول عاشق رقیب را از میدان به در می‌کند . و عروسه گوله را از آن خود مى کند .

گروه نمایش سیار بودند و پس از غروب آفتاب، فضای بازی را در روستا انتخاب و همان‌جا نمایش را برای همه اجرا می‌کردند. نمایش که تمام می‌شد، خانه به خانه می‌رفتند و از مردم میوه، برنج و پول می‌گرفتند. حالا دیگر در سراسر گیلان به‌ندرت می‌توان چنین چیزی یافت. سازمان میراث فرهنگی متولی برنامه است و هر مراسمی را بهانه‌ای برای اجرای این نمایش می‌کند تا از یاد مردم نرود.

با ورود غول به صحنه، همه از نیت او که دزدیدن عروس گولی است، آگاه می‌شوند. تک‌به‌تک جلو می‌آیند و با حرکات نمایشی رقص، با او مبارزه می‌کنند. غول ابتدا با مردها مبارزه می‌کند و پس‌ازاینکه آن‌ها را به خواب می‌برد، به سراغ زن‌ها می‌رود. همه می‌خواهند تا از عروس محافظت کنند و بهار را در امان بدارند.

پس زن‌ها پارچه دامن را به کمر سفت می‌کنند و به نبرد غول می‌روند. اما غول قوی است و کسی طاقت مبارزه با او را ندارد. پس آن‌ها هم یکی‌یکی به زمین می‌افتند و به خواب فرو می‌روند. آخرین زن که برای مبارزه با او می‌رود، روی عروس گولی را با پارچه‌ای می‌پوشاند و مخفی‌اش می‌کند. عروس هم بی‌صدا و بی‌حرکت می‌ماند تا جانش در امان باشد. وقتی غول همه را خواب می‌کند، به دنبال عروس گولی می‌گردد. او از این سر تا آن سر صحنه می‌رود و می‌چرخد، اما عروس را پیدا نمی‌کند. ناگهان مردی دیگر که پیربابا نام دارد و چوبی به دست گرفته، از راه می‌رسد تا با او بجنگد. او نماد یک سال تجربه است و بهتر از دیگران می‌داند چگونه باید عروس را حفظ کند.

غول و پیربابا دور هم می‌چرخند و می‌رقصند و مبارزه می‌کنند. پیربابا بارها سعی می‌کند با چوب خود غول را بزند و نمی‌تواند. چوبش را که از دست می‌دهد، به سمت غول می‌آید تا با دستان خالی با او مبارزه کند. به هم می‌چسبند و دور می‌زنند. یک بار پیربابا به گوشه‌ای پرت می‌شود و بار دیگر غول به زمین می‌افتد. هر دو کارکشته‌اند و قوی. دوباره به هم می‌چسبند و زورآزمایی می‌کنند. سرشانه یکدیگر را می‌گیرند و می‌چرخند. این بار برنده نبرد مشخص می‌شود؛ پیربابا غول را روی دستان خود بلند می‌کند و به زمین می‌کوبد. غول زمستان به خود می‌پیچد و به گوشه‌ای می‌افتد و پیربابا امانش نمی‌دهد، چوب خود را برمی‌دارد و غول را آن‌قدر می‌زند تا از نفس بیفتد.

کار غول که تمام می‌شود، نوبت پیدا کردن عروس بهار می‌رسد. پیربابا با نگرانی دنبال عروس گولی می‌گردد و به چهارسوی سن می‌رود و نام او را فریاد می‌زند. صدای نی‌لبک که می‌آید، پیربابا دور و اطراف خود را نگاه می‌کند و عروس گولی را می‌بیند که با نی‌لبکی در دست از زیر پارچه بیرون می‌آید. حالا وقت شروع کار و تلاش است. عروس بهار به همراه پیر پرتجربه بالای سر تک‌تک اهالی می‌روند و آن‌ها را از خواب بیدار می‌کنند. هرکس که بیدار می‌شود، به کار خود می‌پردازد تا همه با هم دوباره مشغول کار شوند. اینجا است که گروه موسیقی هم از کنار صحنه وارد می‌شوند و به دیگر بازیگران می‌پیوندند؛ یکی دهل می‌زند و آن‌یکی سرنا تا همه باهم دور جنازه غول بچرخند و ترانه محلی عروس گولی را بخوانند.

مردم حالا می‌توانند دوباره به کار مشغول شوند و بی نگرانی در کنار عروس بهار زندگی کنند. عروس گولی هم پیش تک‌تک آن‌ها می‌رود و بالای سرشان نی‌لبک می‌زند تا امید و اشتیاقشان را به کار زیاد کند. نبرد با زمستان تمام شده و بهار آمده است؛ اتفاقی که قرن‌ها است هرساله رخ می‌دهد و تاکنون غیرازآن نبوده است. اما گیلانی‌ها بازهم هرساله در انتظار هستند تا پیربابا زمستان را براند و بهار با سرخوشی و میل به کار دوباره بیاید تا اوایل فروردین‌ماه بازهم کنار باغ‌ها و چمنزارها رویش عروس گولی را ببیند.

پایان پیام

خروج از نسخه موبایل