گلونی

با زیرشلواری به نمایشگاه کتاب بروید

با زیرشلواری به نمایشگاه کتاب بروید

با زیرشلواری به نمایشگاه کتاب بروید

بله درست می‌فرمائید. اگر قصد خرید کتاب ندارید، زیرشلواری راحتی هم یادتان نرود.

پایگاه خبری گلونی، مهدی نژادحسن: سی‌ویکمین نمایشگاه بین المللی کتاب از تاریخ دوازدهم تا بیست‌و‌دوم اردیبهشت در مصلی تهران برگزار می‌شود.

با حضور تقریبی دو‌ونیم هزار ناشر و دو هزار غرفه ‌با عرضه نیم میلیون عنوان کتاب می‌تواند بالاترین انگیزه جهت بازدید و اقناع حس کنجکاوی‌ هر کتابخوان و اهل‌قلمی باشد.

استقبال گسترده هموطنان از فرسنگ‌ها آن طرف‌تر با احساس رضایت تمام‌و‌کمال از حضور در این تفرجگاه فرهنگی که هم فال است و هم تماشا را می‌توانیم از دستاورد‌های شایان ذکری همچون استقبال بیشتر از نهضت کتابخوانی یا افزایش سرانه مطالعه‌ هر ایرانی بدانیم.

با این‌حال وجود استراحتگاه، شبستان‌ها، سالن‌ها، غرفه‌های داخلی و خارجی و محوطه‌باز در فضایی که بوی کتاب وکباب را در جمع خانواده می‌شود تجربه کرد. مرا بر‌آن داشت تا با وجود عدم اهتمام به خرید کتاب، حداقل قدمی هر چند کوچک دربالا بردن نرخ مشارکت بازدید‌کنندگان برداشته باشم.

با زیرشلواری به نمایشگاه کتاب بروید

خانم محترمی که انگار تازه چشمش به سبد وسایل و روفرشی ما افتاده بود با تعجب پرسید: شما ‌از هزینه ارسال بسته‌های پستی‌ مطلع هستید؟ با تعجب پرسیدم چطور مگه؟ گفت: بچه‌های کانالمون صحبت از تخفیف ویژه باجه‌های پست در محوطه نمایشگاه می‌کردند، البته نمایشگاه توی مسیرم بود. وگرنه این چند کیلو سبزی‌خشک را نمی‌گرفتم‌ روی کولم تا اینجا بیاورم. شما هم اینجا نشینید. در حال راه‌رفتن توصیه به گشت‌گذار در نمایشگاه می‌کرد و از ما دور شد.

همان لحظات، چند قدم آنطرف‌تر ،همهمه و غلغله‌ای به‌پا شد. جلوتر رفتم تا از چند‌وچون ماجرا مطلع شدم. چیز مهمی نبود، همان دوستان همیشگی عاشق دوربین بازی و سلفی انداختن هستند. با شنیدن خبرحضور عزیزانی از اهالی ورزش، فرهنگ و رسانه در همان اطراف و اکناف که محل عبور مراجعین بود به کمین نشسته‌ بودند.

پیر‌مردی با کاغذی در دست که مرتب سرش را می‌خاراند، توجه مرا جلب کرد. جلوتر رفتم تا طبق عادت جویای احوال شده ودر صورت نیاز راهنمائی یا همراهی نمایم. هنوز نزدیکش نشده بودم که صدایش را توی سرش انداخت و بلند داد‌ زد: برو بگو خودش بیاد، از نیم ساعتی که گفتم پنج دقیقه بیشتر نمانده است. خنده‌ام گرفت. با انگشتش به من اشاره کرد و گفت: بگو بمونه، الان می‌رم با مامور برمی‌گردم. جوانی که نفسش داشت بند می‌آمد سر شانه‌ام زد و با عجله پرسید کجا رفت؟ گفتم: مامور بیاورد. دستی به سرش کشید و گفت: ای وای، جلب صاحبکارم دستش بود، کاش نمی‌ذاشتی بره! بیکار شدم رفت.

با زیرشلواری به نمایشگاه کتاب بروید

گروهی از جوانان دانشجو با بن‌کارت‌هایی در دست و خسته از خرید کتاب و گشتن‌ها! از عابرین آدرس فلافلی حسابی را می‌‌خواستند. مردی با ریش پروفسوری که شلواری دوبند به‌تن داشت در پاسخ گفت: دست بردارید خوش‌تیپ‌ها، شما بگید ف من رفتم فرحزاد و برگشتم. حسابی و فلافل؟ همینطور که از کنارم گذشت با لبخند گفت: وقتی شعار نه به کتاب نخواندن را باور می‌کنی، همین می‌شود.

زن و شوهر جوانی که کنارمان بساط کرده بودند و سبدشان هم تا خرخره پر از خوراکی بود. ظاهرا چرت عصرگاهی را هم زده‌اند. در حال مهیا شدن برای خاتمه دادن به یک روز خوب و بازدید فرهنگی عالی‌تر هستند. جلوتر رفتم و ضمن عرض ادب گفتم: سلام، سال بعد یادمان باشد برای حضور در نمایشگاه کتاب حتما باید کفش راحتی و خوراکی مختصر وسبکی همراه داشته باشیم. مرد جوان گفت: بله درست می‌فرمائید. اگر قصد خرید کتاب ندارید، زیرشلواری راحتی هم یادتان نرود.

پایان پیام

خروج از نسخه موبایل