پایگاه خبری گلونی، رضا ساکی: آن زمان که ماهواره تازه وارد کشور شده بود ما هم یکی داشتیم.
البته الان دارم اعتراف میکنم که در اوایل دهه هفتاد یک ماهواره روی پشت بام خانهمان بود وگرنه آن موقع اگر کسی از من میپرسید که ماهواره داریم میگفتیم نداریم و فقط صداوسیما را میبینیم.
آن موقع ما یک دیش ماهواره دومتری داشتیم و پدرم ماهواره را طوری تنظیم کرده بود که بتوانیم برنامههای راز بقا، فوتبال و برنامههای خبری را ببینیم و استفاده مفید کنیم و زبانمان قوی بشود.
البته برنامههای راز بقا همه در دشتها و جنگلهای افریقا میگذشت و من آن قسمت که شیرها گورخر شکار میکردند را خیلی دوست داشتم.
حمله به بندعباس
همان روزهای سال ۱۳۷۳ دوستی داشتم که خیلی تحت تاثیر خبرها و شایعات بود.
یادم هست یک شب ساعت ۱۱ شب محکم در خانه ما را کوبید و من سراسیمه بیرون رفتم.
پریشان و ترسیده گفت: میدانی چه شده؟ گفتم: چه شده؟ گفت: یک ناو آمریکایی در خلیج فارس بندرعباس را زده است و جنگ جهانی سوم شروع شده است.
نگاهی به آرامش کوچه انداختم و گفتم: مطمئنی؟ گفت: مطمئنم، شوهرخالهام از رادیو صدای لهستان شنیده.
گفتم: پس چرا تهران اینقدر آرام است چرا هیچکس توی کوچه نیست؟ گفت: خبر را منتشر نکردهاند چون نمیخواهند مردم بدانند که امریکاییها با موشک بندرعباس را زدهاند.
آن قدر مطمئن این حرف را میزد و سند و مدرک میآورد که باور کردم امریکاییها با موشک بندرعباس را زدهاند.
اما ناگهان به یاد ماهواره افتادم. او را کشان کشان داخل بردم و برای اولین بار اعتراف کردم که ما در خانه ماهواره داریم. خیلی تعجب کرد.
گفتم: پس اگر صداوسیمای خودمان خبر را سانسور کرده است و قرار نیست مردم تهران بفهمند که بندرعباس را با موشک زدهاند حتما ماهوارهها دارند میگویند.
در ماهواره هم خبری نبود
تلویزیون را روشن کردم کانالهای خبری را زیر و رو کردیم. کانالهای خبری هیچ خبری نمیدادند.
با خودم گفتم باید دنبال شبکههای عربی بگردم. نمیشود مثلاً تلویزیون قطر الان فوتبال پخش کند یا تلویزیون عمان ساکت باشد یا تلویزیون کویت چیزی نگوید.
یک ناو آمریکایی در خلیج فارس مستقیم به بندرعباس شلیک کرده است. خبر به این مهمی را که نمیشود مخابره نکرد.
در شبکههای عربی هم خبری نبود. با خودم گفتم شاید ترکیه دارد پخش میکند خبر را. شبکههای ترکیه را زیرورو کردیم اما همه در حال نشان دادن انواع شوهای ترکی بودند.
به دوستم گفتم بعید است که آمریکاییها در تنگههرمز ایستاده باشند و مستقیم به بندرعباس شلیک کرده باشند و بعد شبکه های ترکیه شو نشان بدهند. مطمئنی که حمله صورتگرفته است؟
دوستم وقتی که این منابع را دید با دلی پر از شک و چشمی پر از اشک به خانه برگشت.
اگر آن سال در خانه ماهواره نداشتیم به اصرار دوستم شب را در زیرزمین خانه سر میکردیم.
قهر با روزنامه
حالا بیست و چندسال از آن ماجرا گذشته است و متاسفانه هنوز هم کسانی هستند که وقتی وارد صفحههای اینستاگرام کانالهای تلگرامی (مرحوم) میشوند به آنها بیش از هر خبرگزاری و نهاد خبری اطمینان میکنند.
این ساده لوحی از زمانی شروع شده است که ما کمتر روزنامه و کمتر مجله خواندیم. مثلاً من هر هفته دارم این ستون را در همشهری مینویسم و دائم از اطرافیانم خواستهام که روزنامه پنجشنبه را بخرند و بخوانند.
دائم از دوستانم پرسیدهام که آیا همشهری میخوانند؟ آیا ستون من را دیدهاند؟
جالب است که وقتی میگویم ستونی در پنجشنبههای همشهری دارم همه از من میخواهند که pdf روزنامه را برایشان بفرستم یا به من می گویند که خودت یک عکس بگیر و برای ما تلگرام (مغفور) کن.
جالب است که به جایی رسیدهایم که در چشمان یکدیگر نگاه میکنیم و به صراحت میگوییم که ما نه پول روزنامه خریدن داریم و نه حال روزنامه خواندن.
آنها که گول صفحهای مجازی را میخورند و خبر آنها را منتشر میکنند همانها هستند که سالهاست با روزنامه و مجلات و مطبوعات بیگانه شدهاند.
این بیگانگی است که باعث میشود مردم ایران روی لینکهایی کلیک کنند که شاید در بسیاری از کشورهای دنیا روی آنها کلیک نمیکنند.
پری دریایی در جزیره هرمز
مثلا اگر به یک نفر پیامی برسد و در آن پیام نوشته باشد که یک پری دریایی در جزیره هرمز به گل نشست او ویدئو را باز میکند تا ببینند پری دریایی چگونه در ساحل جزیره هرمز دراز به دراز افتاده است.
اما یک آدم روزنامهخوان و کتابخوان و اهل مجله میداند که اصلاً پری دریایی وجود ندارد که بخواهد در جزیره هرمز به گل بنشیند و ۲۰ مگ از حجم خود را حرام این قضیه نمیکند تا ویدیو را باز کند و ببیند که یک هنرمند با استفاده از شنهای ساحل یک پری دریای مرده را در ساحل جزیره درست کرده است.
آدمهای کتابخوان و اهل مطالعه هیچ وقت چنین گول نمیخورند. کتاب بخوانیم، مطالعه کنیم و ستون آقای ساکی را در همشهری روز پنجشنبه بخوانیم تا هم پوستمان شفافترشود هم قدمان بلندتر شود و هم بیشتر.
پایان پیام